موضوع سب ولعن از مسائل نخستین در جهان اسلام بلکه در عالم بشری و مورد ابتلای جوامع مسلمان و غیرمسلمان میباشد، و ابعاد اخلاقی، اجتماعی، سیاسی وسیع دارد، و جنبههای روانی و تبلیغاتی آن چشمگیر و قابل بحث و بررسی فراوان میباشد.
پس این موضوع از تاریخچه و قدمت طولانی برخوردار است و چنانچه خاطر نشان خواهیم نمود این موضوع حداقل در درون جامعه اسلامی و در برخورد با پیروان مذاهب و مسالک مختلف مطرح و مورد ابتلاء بوده وهست.
مسئله مهمی که در اینجا مطرح خواهد شد این است که متأسفانه موضوع سّب و لعن کاملاً تفکیک نشده و در مواردی خلط مبحث شده بطوری که عدهای با حسن نیت لعن و ناسزا را هردو فی حد نفسه عملی ممنوع میانگارند، در صورتی که این دو باهم متفاوتند هم در مفهوم و هم در حکم و هرکدام مصادیق متفاوت دارند، سب و ناسزا مطلقاً ممنوع است حتی به دشمن بدخواه و کافر. چنانکه قرآن تصریح دارد، و اما لعن در مواردی مجاز است و موارد مجاز و عدم جواز آن در قرآن و سنت به تصریح آمده. و هدف و محور اصلی بحث ما در این رساله و جزوه همین مطلب است که با ادله فقهی و نقلی سب و فحش را نفی نموده و شیعه را از آن مبّرا کنیم و در مقابل با ادله از قرآن و سنت و فتاوای فقهاء به موارد جواز و عدم جواز لعن و نفرین بپردازیم. بنابراین جا دارد که سب و لعن را از دیدگاه لغوی و اخلاقی و تاریخی و روائی و قرانی و فقهی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم و به تفاوت معنوی و حکمی بین آنها توجه کنیم و به ذکر موارد و مصادیق هرکدام بپردازیم، باشد که با روشن شدن حقیقت جواب محکم و قاطعی به یاوهگویان و کسانی که شیعه را متهم به ناسزاگویی به صحابه مینمایند داده باشیم. و چون این نوشته در حد یک رساله و بنابر ایجاز و اختصار میباشد، ما بحث خود را در چند محور متمرکز مینمائیم و در ضمن به صورت اجمال به بحث در مورد فروع هرکدام از این مسائل میپردازیم:
1 - سب و لعن از بعد اخلاقی و تربیتی
2 - سب و ناسزا از دیدگاه قرآن و سنت
- حکم سب خدا و پیامبر و امامان معصوم
3 - لعن و نفرین از دیدگاه قرآن و سنت
4 - نظر فقها فریقین نسبت به سب و لعن
- آیا سب و شتم مسلمان بخصوص صحابه موجب فسق و کفر است؟
- آیا لعن معاویه و پسرش یزید جائز است؟
- آیا لعن بعضی از صحابه از جمله شیخین جائز است؟
- نتیجه و خلاصه بحث.
- نفرین شدگان توسط قرآن کریم کدامند؟
- نفرین شدگان توسط پیامبر اکرم (ص) کدامند؟
1 - سب و لعن از بعد اخلاقی و تربیتی:
مقدمه
به تعریف سب و لعن میپردازیم.
غزالی سب را اینطور تعریف میکند که: سب عبارت است از گفتن چیزهای زشت با جملههای صریح و بی پرده و بدون کنایه و رمز، و بیشتر درباره عمل جنسی و آنچه بدان مربوط میشود میآید(1). اما واژههای دیگر: فحش، هر سخن و عمل زشت را گویند(2). هجاء و هجو ضد مدح و ثنا را گویند پس آن مترادف ذمّ است و برخی گفتهاند هجاء ذکر معایب و کاستیها و بازگو کردن زشتی هاست با شعر «کلام منظوم» هزء و استهزاء همان ریشخند است (3). و بلاخره لعن عبارت است از: طرد و دور کردن و نفرین و دعای بد. و برخی گفتهاند: لعن از جانب خدا در آخرت کیفر و عقوبت است و در دنیا انقطاع از رحمت الهی و عدم موفقیت میباشد. و لعن از زبان اسانی نسبت به انسان دیگر، نفرین است (4). و برخی گفتهاند: لعن از جانب خدا به معنای طرد و دور گرداندن و راندن است و از سوی مردم به معنای شتم و سب و ناسزا میباشد. شیخ انصاری در معنی و مفهوم سب به عرف ارجاع نموده.
امّا بررسی بعد اخلاقی مسئله سب و لعن:
دشنام و ناسزا گویی و لعن و نفرین یکی از آفات زبان است که متأسفانه در جوامع اسلامی رایج است و در نکوهش آن علمای اخلاق از فریقین افاداتی دارند که به آنها میپردازیم:
غزالی در نکوهش سب و لعن مینویسد: فحش و سب نکوهیدهاند و از خبث نفس ناشی میشوند رسول خدا(ص) فرمود: «انَّ اللَّه لا یحبّ الفاحش المتفحش الصیّاح فی الأسواق» یعنی: خداوند دوست نمیدارد فحش دهنده بسیار دشنام گوی را که در بازارها عربده و فریاد میکشد.
درباره ضد اخلاقی و اسلامی بودن لعن و نفرین، غزالی مینویسد: لعن و نفرین یا برای جهاد است و یا برای حیوان یا انسان. و همه آنها نکوهیده است پیامبر فرمود «المؤمن لیس بلعّان» یعنی: مؤمن بسیار نفرین کننده نیست (5). و صفات مقتضی لعن و نفرین سه چیز است: کفر، بدعت و فسق و در هر سه مورد به سه صورت قابل تحقق است اول لعن به صفت کلی مثل لعنت خدا بر کافران، فاسقان و بدعتگذاران. حرّم لعن و نفرین با وصف خصوصی مثل لعنت بر یهود، نصاری، مجوس و خوارج. سوم لعن شخصی مثلاً بگوید لعنت بر یزید... . غزالی میگوید در مورد نخست مجازات کنید. سومی خطرناک میباشد و جز در مورد اشخاصی که یقیناً کافر و بی توبه مردهاند مثل ابوجهل و فرعون که لعن شخص آنها شرعاً ثابت است در بقیه موارد باید از لعن شخصی اجتناب کرد. غزالی در ادامه بحث با طرح چند سؤال و جواب درباره لعن یزید و قاتل امام حسین مطالبی دارد که در بخش دیگر این رساله به بحث و بررسی آن میپردازیم.
موسی مهدی نراقی هم گاهی با آوردن عین عبارات عزّالی و فیض به بحث پرداخته مینویسد: شکی نیست که سب و فحش از کارهای نکوهیده در شریعت اسلامی است و موجب حبط اعمال و خسران مال میشود و از مصادیق اذّیت و آزار و ضرر میباشد که عقلاً و شرعاً مذموم و ناپسند است. پیامبر فرمود: «لاتسبوا الناس فتکسبوا العداوه منهم» یعنی: به مردم فحش و ناسزا نگویید که از آنان عداوت و دشمنی خواهید دید (6).البته کاملاً واضح است که سب و لعن مؤمن حرام است. ولی درباره غیر مؤمن «فاسق، فاجر و کافر و ظالم» جائز بلکه بخصوص لعن آنان مستحب و طاعت و عبادت میباشد چنانکه در دعاهای مأثوره و نیز در خود قرآن کریم افراد ظالم مورد لعن و نفرین قرار گرفتهاند و ما در بخش بعدی این رساله به موارد جواز و عدم جواز لعن میپردازیم. انشااللَّه
2 - سب و ناسزا از دیدگاه قرآن و سنت
قرآن در مورد سب و دشنام کفّار میفرماید:« ولا تسبوُّا الذین یدْعون من دون اللَّه فیسبوا عَدْواً بغیر علم »(7).
یعنی: کسانی را که جز خدا را میخوانند و میپرستند، دشنام و ناسزا مگویید چون ممکن است آنها نیز خدا را از روی جهالت و نادانی فحش و ناسزا میگویند.
امام فخر رازی مینویسد: بعید نیست، برخی از یاران محمد(ص) از گزافه گویی مشرکان به تنگ آمده و از روی خشم و معارضه، بتها را ناسزا میگفتهاند و خداوند متعال مؤمنان را از این کار بازداشت چون شتم و ناسزاگویی به بتها، مشرکان را عصبانی میکرد و آنان را به گفتن سخنان زشت وامی داشت.
استاد علامه طباطبائی هم بیانی هماهنگ با کلام سایر مفسران - اما با ویژگیهای خود - دارد ایشان چنین مینویسند: آیه، یک ادب دینی را یاد میدهد که بدانوسیله مقدسات دینی جامعه صیانت میشود و ساحت دین از آلوده گشتن به اهانت و سخنان سخیف و رکیک نابخردان و شتم و فحش و ناسزاگوئی سفیهان حفظ میشود.
- ما در اینجا در باب نهی از سب و شتم به یک آیه دیگر استشهاد کرده و به این مقدار اکتفا میکنیم و به سراغ روایات رسیده در این موضوع میرویم تا بحث ما در این زمینه کاملتر شود.
خداوند در سوره حجرات میفرماید:« یا ایها الذین آمنوا لایَیْخَر قومٌ من قومٍ عَسَی أن یکونوا خیراً مِنهُم و لانساء من نساءٍ عَسَی أن یَکُنَّ خیراً منهنَّ ... » «الحجرات آیه 11»
یعنی: ای ایمان آوردندهها! مردمی از شما مردمان دیگر را مسخره نکنند، شاید آنان بهتر از ایشان باشند، و زنان، زنان دیگر را مسخره ننمایند شاید اینان بهتر از ایشان باشند ... .
بررسی چند روایت در زمینه سب:
از طریق شیعه و سنّی نقل شده است که رسول خدا فرمود:«سباب المؤمن فسوق ...»(8) یعنی ناسزاگویی به مؤمن فسق و گناه است. و در دیگر روایات بطور کلی از فحاشی و بد دهنی ممانعت بعمل آمده و انسانها از دشنام و ناسزاگویی - یا دو انگیزهای - حتی به طبیعت بی جان، باد، روزگار و مردگان و هرچیز دیگر، بازداشته شدهاند(9). از جمله صفات پسندیده و خصال نیکو رسول خدا آن بود که هرگز بددهنی و ناسزاگویی نمیکرد. «لم یکن رسول اللَّه سبّاباً ولا لعّاناً ولا فحّاشاً»(10)
حضرت علی ابن ابی طالب (ع) به یاران خود در جنگ صفین فرمود:«انی اکوه لکم ان تکونوا سبابین و لکنکم لو و صفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان أصوبل فی القول و ابلغ من العذر» «نهج البلاغه خطبه 199».
من دوست ندارم که شما فحاش باشید ولکن اگر شما بجای دشنام اعمال آنها را توصیف و احوال آنها را ذکر کنید به حق نزدیکتر و برای اتمام حجت بهتر است.
از مجموعه این روایات و برداشتی که از آیه 108 سوره انعام داشتیم استفاده میشود که سب و دشنام بطور کلی عمل غیر اخلاقی و مطلقاً جائز نیست و با وجود این ادله قاطع چگونه یک مسلمان به خود اجازه میدهد که به مسلمان دیگر فحاشی کند، و شیعه آگاه که خود را مقید به پیروی از قرآن و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت میداند هرگز، زبان خود را به سب و فحش آلوده نمیکند، و اگر سب و فحش از بعضی جهال شیعه شنیده شد، نتیجه عکس العمل بعضی اعمال و گفتار و رفتار برادران اهل سنت میباشد که نسبت به صحابه راه افراط را پیش گرفتند و قائل به عدالت همه صحابه شدند و اگر کسی از مسلمانان معتقد به عدالت جمیع صحابه نشد او را سرزنش میکنند و حتی او را فاسق میشمارند.
و مدعای ما این است که بر فرض کسی جاهلانه یا عالمانه به خاطر ظلمی که بعضی صحابه نسبت به اهل بیت روا داشتند، دشنام نمود و یا آنها را چون قرآن لعن نمود، این امر موجب فسق و کفر دشنام دهنده نخواهد بود و ما در بخش دیگر این رساله به بحث و بررسی بیشتر همراه استدلال به این مسئله خواهیم پرداخت.
- حکم سب خدا و پیامبر و امامان معصوم
از فروع مهم مسئله سب موضوع سب و ناسزاگویی به خدا و پیامبر و انبیاء دیگر و امامان معصوم میباشد که احترام آنان از هر مؤمن دیگر بیشتر است و سب و دشنام به آنها دارای بعد سیاسی، اجتماعی میباشد و جنبه جنگ روانی و تبلیغاتی دارد.
همزمان با ظهور اسلام در مکه و پس از آن در مدینه، یهود سست پیمان و مشرکان عهدشکن و بی فرهنگ و دیگر کفّار فسادگستر، شیوه سب به پیامبر را پیشس گرفتند، و اسلام برای حفظ قداست پیامبر در فقه سیاسی اش با این جریان برخورد اصولی کرد و دشنام دهنده به خدا ورسول خدا هم چنین دشنام دهنده به بقیه انبیاء را مهدورالدّم دانست و حکم به اعدام آنها کرد. و به عقیده ما شیعیان دشنام دهنده به امامان معصوم و حضرت فاطمه (ع) نیز مهدور الدم و محکوم به اعدام میباشد و این مطلب را از اقوال پیامبر (ص) و ائمه معصومین استفاده میکنیم و فقهاء عظام ما نیز به استناد همین اقوال چنین فتوائی دارند.
صاحب جواهر مینویسد: هرکس پیامبر (ص) را سب و دشنام و ناسزا گوید شنونده میتواند بلکه واجب است او را بکشد بی آنکه احدی از فقهاء در این مسئله مخالف باشد بلکه اجماع محصّل و منقول برآنست (11). علامّه حلّی مینویسد: هرکس خدا و رسول و انبیاء و فرشتگان و امامان را سب و ناسزا گوید نزد ما قتل او واجب میشود امّا جمهور (اهل سنت) گویند از او میخواهند توبه کند اگر توبه نکرد تعزیرش مینمایند (12). و در حدیث آمده: پیامبر (ص) در فتح مکه فرمود: هیچ کس را نکشید مگر کسی را که با شما قتال کند و جز اشخاصی که پیامبر را با شعر هجو و آزار کرده باشند. از آن جمله دو دختر خنیاگر که با ترانه، رسول اللَّه (ص) را سب و ناسزا میگفتند و پیامبر فرمود آنها را بکشید هرچند که خود را از پرده کعبه بیاویزند و به خانه خدا پناهنده شوند (13). هدف از ذکر این فتوی و حوادث تاریخی و سیرهای آنست که ابعاد سیاسی اجتماعی دشنام به رسول خدا را روشنتر سازیم و توضیح دهیم که چرا پیامبر این امر را چنین مهم تلقی فرموده است و چرا در تداوم همان جریان مرحوم امام خمینی کار ضد اسلامی سلمان رشدی را جدی گرفت و رسماً وجوب قتل او را اعلام فرمود. فتوائی که با نظر همه مذاهب اسلامی موافق است منتهی اختلاف بر سر اینست که اگر این مرتد فطری باشد «یعنی کسی که پدر و مادرش یا یکی از آن دو مسلمان بودهاند و وی مرتد شدهاست» و توبه کند آیا توبهاش پذیرفته میشود یا نه. محتاطترین فقها در این باره میگویند باید به مرتد سه روز مهلت داده شود اگر توبه کرد پذیرفته میشود و در غیر اینصورت حکم قتل درباره وی جاری میشود. بنابراین طبق فتوا همه فقهای مذاهب خمسه سلمان رشدی که مرتد فطری است اگر اکنون هم واقعاً توبه کرد شرعاً محکوم به اعدام میباشد و این سزای کسی است که به پیامبر و دیگر مقدسات اسلام اهانت کند.
3 - لعن و نفرین از دیدگاه قرآن و سنت
در قرآن کریم بیش از چهل بار بعضی افراد بخاطر داشتن بعضی از صفات و حالات مورد لعن خدا، رسول، ملائکه و مؤمنان قرار گرفتهاند که به بعضی از آنان اشاره میشود و در اینجا به نوشتن آدرس آیهها اکتفا میکنیم و متن عربی آیهها را در آخر همین رساله جهت استفاده بیشتر به رشته تحریر در میآوریم.
1 - شیطان: الحجر آیه 35 و آیه 78
2 - کافرین: البقره آیه 161 و الأحزاب آیه 64
3 - مشرکین و منافقین: الفتح آیه 8 والتوبه آیه 68
4 - ظالمین: هود آیه 18 و غافر آیه 52
5 - مفسد فی الارض: پیمان شکنان و کسانی که قطع صله رحم میکنند الرعد آیه 25
6 - دروغگویان: ال عمران آیه 61
7 - یهود و اصحاب السب: المائده آیه 78 و النساء آیه 47
8 - کتمان کنندگان حقیقت: البقره آیه 159
9 - بهتان زنندگان به زنان پاکدامن: النور آیه 23
10 - آزار دندگان به پیامبر(ص): الأحزاب آیه 57
11 - قاتل مؤمنین: النساء آیه 93
12 - جهنمیان: الأعراف آیه 38
علاوه بر اینها گروهائی هستند که در اخبار و احادیث پیامبر لعن شدهاند که ما بعنوان نمونه به ذکر و ترجمه یک خبر از اخبار و روایاتی که در آخر همین رساله آوردیم اکتفا میکنیم، و طالبین بیشتر میتوانند به متن عربی همراه با آدرس این روایات در آخر همین رساله مراجعه فرمایند.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: من هفت گروه را لعن میکنم که خداوند و همه انبیاء آنها را لعن کردهاند.
1 - کسی که در کتاب خدا چیزی بیفزاید و آنرا تحریف کند.
2 - کسی که قضاء وقدر الهی را تکذیب و انکار کند و آنرا نپذیرد.
3 - کسی که با سنت و خط مشی و آئین زندگی من مخالفت کند.
4 - کسی که حرام خدا را حلال کند.
5 - کسی که با زور سرنیزه و حکومت مستبدانه و دیکتاتوری بر امور مردم مسلط شود تا با کسانی که خداوند آنها را خوار و ذلیل کرده عزت و بزرگی بدهد و کسانی را که خداوند آنها را عزیز و بزرگ قرار داده ذلیل و پست گرداند.
6 - کسی که اموال عمومی و ثروتهای ملی را به یغما ببرد و حیف و میل نماید و ضرر مسلمین آنها را مصرف کند.
7 - کسی که حلال خدا را حرام شمارد.
پیامبر (ص) افراد دیگزی چون فراریان از سپاه أسامه ابن زید و ابوسفیان و معاویه و یزید را لعن فرمود که ذکر و بحث آن خواهد آمد.
و نیز در مورد لعن و نفرین آیات و روایات فراوانی وجود دارد که ما بخشی از آنها را در آخر همین رساله ذکر میکنیم. در اینجا توضیح اجمالی در مورد روایات در منع لعن و نفرین که کم نیستند ضروری بنظر میرسد. آن جمله است فرموده رسول خدا: «المؤمن لیس بلّعان» یعنی مؤمن بسیار لعن و نفرین کننده نیست.
اولاً: باید گفت لحن این روایات با لحن منع از سب و ناسزا تفاوت دارد.
ثانیاً: ناظر به مواردی است که لعن مجاز نیست و شخصی استحقاق لعن و نفرین را ندارد.
ثالثاً: با توجه به اینکه در بسیاری از این احادیث صیغه مبالغه به کار رفته روشن است که کسانی مراد این روایتند که دهانشان همیشه و بنا حق به لعن و نفرین باز است.
4 - نظر فقهاء فریقین نسبت به سب و لعن
اگرچه در بحثهای گذشته پارهای نکات را در حکم شرعی سب و لعن در برداشت و همچنین در بحثهایی که خواهد آمد لیکن جنبه فقاهتی مسئله ویژگی خود را دارد و باید از زاویه خاص فقهی مورد بررسی قرار گیرد. شیخ انصاری مینویسد: سب و شتم مؤمن فی الجمله حرام است به دلیل کتاب و سنت. عقل و اجماع چون ظلم و اذیت و توهین به مؤمن است. البته مؤمن متظاهر به فسق مستثنی است و ناسزاگوئی به وی اشکالی ندارد که او حرمتی ندارد و آیا چنین کاری از باب نهی از منکر است که شرایط آن باید وجود داشته باشد؟ ظاهر فتوی آنست که جواز سب در این مورد از باب نهی از منکر نیست لیکن احتیاط در رعایت شرایط آن است. استثنای دوم در مورد اهل بدعت است که سب و دشنام به بدعتگذار، جایز است و استثنای سوم جایی که دشنام شونده از دشنام ناراحت نشود و یا اصلاً آن کلمه برای او کسرشأن و توهین نباشد (14). صاحب جواهر در زمینه هجاء میگوید: هجاء مومن حرام است اما کافران را میتوان هجو، سب و لعن و شتم کرد جز فدف و فحش که مجاز نیست (15). امام فخر رازی و امام اهل سنت غزالی کلاً سب و لعن هر مسلمانی را جائز نمیدانند و غزالی حتی در مورد لعن یزید میگوید جائز نیست. که جواب این دو عالم سنی در بحثهای آینده خواهد آمد انشاءاللَّه. ابن اثیر مینویسد: سب و ناسزاگوئی به مؤمن وقتی فسق است که از روی تأویل واقع نشود و گرنه فسق و گناه نیست (16). ابن حجر در ص 251 صواعق محرقه خود تصریح دارد که مذهب و فتوای او نسبت به کسی که لعن کند تکفیر نیست.
امام فخر رازی مینویسد 6 سب اصنام و بتها و بت پرستان، طاعت است ولی چون مستلزم منکر عظیم است احتراز از آن لازم است (17).
* آیا سب و لعن مسلمان بالاخص صحابه موجب فسق و کفر میشود؟
اهل سنت به استناد قولی که از حضرت رسول خدا روایت میکنند که:«سباب اعلم فسق یا کفرٌ» حکم به فسق و گاهی به کفر دشنام دهنده به صحابه میکنند. ما در جواب آنها به اموری چند متمسک میشویم.
اولاً: اصل صحت این حدیث به این نحو را رد میکنیم و آنچه از طریق ما شیعه روایت شده این است که پیامبر فرمود:«لسباب المؤمن فسوق و قتاله کفرٌ»(18) چنانچه در صحیح بخاری ج 8 صفحه 18 از حدیث ابن مسعود نیز چنین روایت شده. و حقیقتاً اگر کسی از مسلمانان و صحابه مصداق مؤمن باشد، سب و شتم جایز نیست و اگر این سب عمری باشد موجب فسق است و قتال مؤمن نیز به نص صریح قرآن کفر است، پس سب مؤمن حرام است ولی اگر هم انجام شد مستوجب کفر دشنام دهنده نیست، چه برسد به شتم مسلمان و حتی صحابهای که مؤمن بودنش نیز ثابت نیست. پس برفرض کسی بعضی از صحابه رسول خدا را جاهلاً یا عالماً سب و لعن نمود مستوجب کفر او نمیشود چون نه از قرآن و سنت دلیل داریم و نه از اجماع بلکه اجماع برخلاف آن قائم است و فتوای عده زیادی از علمای اهل سنت بر عدم کفر دشنام دهنده میباشد، ازجمله ابن حجر در خاتمه صواعق محرقه خود و عارف شعرانی در براقیت خود.
ابن حجر در صفحه 251 صواعق محرقه خود تصریح دارد که مذهب او نسبت به کسی که لعن کند تکفیر نیست و ابن حزم در صفحه 24 از جزء 4 از کتاب خود بنام "الفصل " تصریح دارد که: امام اهل سنت ابن الحسن علی ابن اسماعیل اشعری و یاران او قائل به ایمان قلبی هستند، و کسی که ایمان قلبی دارد اگر حتی بدون تقیه به زبان خود اعلان کفر کند... و در این حال بمیرد پس او با ایمان کامل نزد خداوند مرده است.
و ابن حزم در صفخه 206 جزء 4 همین کتاب «الفِصَل» میگوید: اشعریها گفتهاند که: اگر کسی به مسلمان فحش کند مستوجب کفر نیست و در صفحه 227 از جزء سوم از همین کتاب میگوید: اگر کسی یکی از صحابه را دشنام کند در حالی که جاهل باشد او معذور است.
و شیخ حنفیها ابن عابدین در باب المرتد من کتاب الجهاد صفحه 302 حکایت شده که او تصریح دارد که قول بتکفیر دشنام دهنده صحابه خلاف اجماع فقهاء است. و از صاحب فتح الغدیر نقل شده که: ایشان قطع دارند به اینکه تکفیرکننده صحابه و دشنام دهنده به آنها کافر نیست.
ما در اینجا به جهت اختصار به این چند فتوی اکتفا میکنیم و به سیره خود صحابه در این باب میپردازیم چنانکه در کتب سیره و تاریخ آمده خود صحابه در زمان رسول خدا و بعد از آن با هم اختلاف داشته و همدیگر را سب و لعن میکردند بلکه بروی همدیگر سلاح و شمشیر کشیدند و با هم جنگ کردند ولی نقل نشده که همدیگر را تکفیر کرده باشند و پیامبر وقتی صحابه باهم اختلاف داشتند بین آنها اصلاح مینمود. در مسند احمد بن حنبل به نقل از ابوهریره آمده که: مردی در نزد پیامبر به ابوبکر سب و فحش نمود و پیامبر لبخند زد و چیزی نومود. «مسند احمد ج 2 ص 436». چنانچه بعد از پیامبر (ص) نیز یک صحابه به ابوبکر در حالی که خلیفه مسلمین بود ناسزا گفت و ابو برزه أسلمی میگوید یا خلیفه رسول خدا اجازه دهید که گردن او را بزنم. ابوبکر به او گفت: بنشین که این فقط حق رسول خدا است.
پس اگر حکم خلیفه نسبت به کسی که به او سب میکند چنین است و با وجود فتاوی علمای اهل سنت که برخی از آنها را ذکر نمودیم، پس شما (وهابیون) به چه دلیلی حکم به فسق یا کفر دشنام دهنده صحابه میکنید. در ضمن اگر حکم دشنام دهنده به صحابه کفر باشد پس چرا حکم به کفر معاویه نمیکنید، کسی که سالهای ممادی بر منابر و در محافل، خود و یاران خود به حضرت علی (ع) سب و لعن میگفتند، آیا علی بن ابی طالب یک از بهترین صحابه رسول خدا نبود، آیا نشنیدید و نخواندید که رسول خدا درباره او فرمود:«مَن سَبَّ علیاً فقد سبنی و من سبنی فقد سبَّ اللَّه ...» و دشنام دهنده به خدا و رسول خدا به اجماع علماء و مسلمین حکمش کفر و مهدورالدم میباشد و چون پیامبر (ص) این جمله را در خصوص حضرت علی (ع) فرمود، پس دشنام دهنده به حضرت علی (ع) کافر میباشد. و نیز چرا شما حکم به کفر فرزند فاسق معاویه، یزید نمیکنید کسی که امام حسین فزرند رسول خدا و جمعی از بهترین اصحاب او را ظالمانه و غریبانه به شهادت رساند، یارانی که بیشتر آنها از بهترین اصحاب رسول خدا بودند. و قرآن صراحتاً میفرماید: که قاتل مؤمن مستوجب لعن و نفرین است ما در بخش بعدی این رساله توضیح بیشتر در مورد فسق و کفر معاویه و یزید میپردازیم و جواز لعن آنها را از کتاب و سنت بیان خواهیم نمود. انشااللَّه.
* آیا لعن معاویه و یزید جایز است؟
در تواریخ و کتب سیره آمده که معاویه فرزند یزید وقتی که به خلافت رسید بر منبر رفت و خطبهای در فضائل اهل بیت پیغمبر و فضائل پدر خود و جدش خواند سپس از منبر فرود آمد و از خلافت استعفا داد و گویند مدت خلافت او چهل روز طول کشید. این مطلب را مسعودی در مروج الذهب ج 3 صفحه 226 آورده. و ابن حج در صواعق محرقه خود صفحه 134 نیز این مطلب را آورده. مردم هنگامیکه لعن و تبّری فرزندش را مشاهده کردند و از طرفی جنایتهای یزید را میدانستند کم کم او را لعن میکردند و بلکه از آن هم تجاوز کرده خلفای ثلاث (عمر و ابوبکر و عثمان) را هم لعن و طعن کردند. علمای سنی مذهب جرئت عوام را بر لعن خلفاء دیدند در مقابل آن برآمدند که لعن یزید را حرام کنند بلکه بدینوسیلهاز لعن خلفاء جلوگیری شود، این مطلب را ملا سعد تفتازانی صاحب مطّول در کتاب خود در شرح مقاصد که در علم کلام تألیف کرده آورده و بدتر از ملا سعد تفتازانی، امام اهل سنت ابو حامد محمّد غزالی طوسی صاحب کتاب "احیاء العلوم " است که در خصوص عدم جواز لعن هر مسلمان پافشاری کرده و به استناد اخبار منع از لعن و نفرین مسلمان حتی لعن یزید را جائز ندانسته، و علمای ما به نوبهخود هرکدام جواب محکم و مستدل به این دو عالم نمیدادند و جامعترین بیان را در ردّ پندار غزالی مرحوم فیض دارد که مرحوم نراقی هم از او اقتباس فرموده است مرحوم فیض در ج 5 محجه البیضاء ص 220 درباره سخنان غزالی نوشته:«آنچه غزالی درباره منع لعن یزید گفته است:«فینبغی أن یُطوی و لا یُروی» شایسته است سب که طومار آن درهم پیچیده شود و ابداً روایت نشود».
ما نیز به نوبه خود در جواب این دو عالم سنی و همه کسانی که لعن معاویه و یزید را جائز نمیدانند ابتدا ادله جواز لعن این دو را از کتاب و سنت و سپس فتوای تن چند از علمای بزرگ خود آنها آورده آنگاه با توجه به حوادث تاریخی مؤید و مؤکد جواز لعن به یک نتیجه و جمع بندی خوب و مستدل خواهیم رسید.
* آیات و روایات داله بر لعن معاویه و یزید
اکثر آیات و روایاتی که در اثبات جواز لعن بعض از مسلمین و از جمله بعض صحابه آوردیم در اثبات جواز لعن معاویه و یزید نیز منطبق است، بخصوص آیات مربوط به لعن ظالمین و مفسدین. و در اینجا به بعضی از آیات و روایاتی که یا صراحتاً بنی امیه و بلاخص معاویه و یزید را لعن کرده و یا اینکه مصداق اتم این آیات و روایات این دو ملعون باسشند اشاره میکنیم تا استدلال در این باب کاملتر شود.
در آیه 62 سوره بنی اسرائیل خداوند میفرماید:« و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الاّ فتنه للناس و الشجره الملعونه فی القران و نخوفّهم فما یزیدهم الاّ طغیاناً کبیرا ً».
مفسرین اهل سنت مانند امام ثعلین و فخر رازی و دیگران آوردند: که رسول خدا در عالم رویا دید که بنی امیه مانند بوزینگان بر منبر آن حضرت صعود و نزول مینمایند، جبرئیل این آیات شریفه را آورده که آنچه ما در خواب به تو نمودیم فتنه و امتحان برای این مردم است و درختی که به لعن در قرآن یاد شد «درخت نژاد بنی امیه) و ما بذکر این آیات عظیم آنها را از خدا میترسانیم ولیکن بر آنها جز طغیان و کفر و انکار شدید چیزی نیفزاید. پس وقتی که خداوند بنی امیه را لعن فرموده، قطعاً معاویه و یزید که یکی از اعضا و شاخههای محکم آن درخت است ملعون میباشند.
آیه دیگر در این باب قول خداوند متعال که میفرماید:« و من یقتل مؤمناً متعمداً فجزاؤه جهنم خالداً فیها و غضب اللَّه علیه و لعنه و اعدّله عذاباً عظیماً » "نساء آیه 95 ".
این آیه شریفه صراحت دارد که هرکسی مؤمنی را متعمداً بقتل رساند ملعون ذات باری تعالی میباشد و جایگاه او جهنم خواهد بود. آیا حجر بن عدی و هفت نفر از اصحاب او را معاویه به جرم اینکه چرا از علی (ع) بیزاری نجستند بقتل نرسانید؟ آیا حسن بن علی (ع) سبط بزرگ پیامبر از اکابر مؤمنین نبود. که با حیله و نیرنگ معاویه توسط زنش جعده مسموم نشد این دو مورد و به شهادت رساندن عمار یاسر و محمد بن ابی بکر و مسموم کردن مالک اشتر و دهها مورد دیگر به گواه و شهادت تاریخ نویسان و سیره نویسان بزرگی چون مسعودی و بیهقی و بسط ابن جوزمی کار معاویه بوده آیا شهادت امام حسین و یارانش توسط لشکر یزید قتل عمد نیست؟!
و از همه اعمال قبیحتر معاویه قتل عامی که به امر او بسر بن ارطاه از شیعیان علی نمود چنانچه ابوالوج اصفهانی و علامه سمهودی در تاریخ المدینه و ابن خلکان و ابن عساکر و جلدی در تاریخ خود نوشتند.
* امّا روایات رسیده در باب لعن و نفرین معاویه
در تاریخ طبری در جلد 11 صفحه 357 آمده که روزی رسول خدا ابوسفیان را دید که بر الاغی نشسته و معاویه پشت الاغ و یزید جلوی الاغ در حرکت بودند، پس رسول خدا فرمود: خدا لعنت کند قائد و راکب و سائق را! و بر این اساس محمد فرزند ابوبکر نامهای به معاویه مینویسد: ای لعین و فرزند لعین ... و نیز در صحح مسلم در باب مَن لَعنه
النبی (ص) آمده که: روزی رسول خدا معاویه را سه بار طلبید و معاویه استجابت نکرد و در سه بار به فرستاده رسول خدا گفت به پیامبر بگو من فعلاً مشغول غذا خوردن هستم، پیامبر معاویه را با این عبارت نفرین فرمود:«لا اشبع اللَّه بطنه» یعنی: خداوند شکم معاویه را هیچگاه سیر نکند. و دعای پیامبر هم مستجاب شد و معاویه در طول عمر خویش هیچگاه سیر نشد. این روایت در مسند ابی داود نیز آمده و هم چنین در کنز العمال ج 6 صفحه 87 و در میزان الأعتدال ج 2 صفحه 17 از رسول خدا روایت شده که فرمود: اگر معاویه را برمنبر من دیدید او را بکشید. و این روایت را نیز
ابن حجر در تهذیب التهذیب ج 7 صفحه 324 آورده و هم چنین در ج 8 صفحه 74 در شرح حال عمر بن عبید بن باب از جمله دلائل واضحه جواز لعن بلکه دلائل کفر معاویه تمست به این حدیث شریف رسول خدا که اکابر علمای اهل سنت چون نسائی و ثعلبی و فخر رازی و ابن ابی الحدید و شافعی و ابن جوزی در کتابهایشان آنرا روایت کردند که رسول خدا فرمود:« من سَبَّ علّیاً فقد سبنی و من سبنی فقد سبَّ اللَّه» و واضح است چنانکه اکثر تاریخ نویسان و سیره نویسان نوشتند که معاویه خود و یارانش سالهای متمادی در مجالس و منابر به حضرت علی (ع) سب و دشنام میفرستاد و مردم را امر میکرد که حضرت علی (ع) را در نماز و قنوت لعن کنند و این بدعت زشت تا زمان عمر ابن عبدالعزیز ادامه داشت آیا با استناد به حدیث شریف معاویه ساب اللَّه و پیامبر نیست؟! و حکم چنین کسی آیا کفر و لعن نیست؟!
و ابن حجر در صواعق محرقه خود روایتی بهتر و بالاتر از اولی از رسول خدا روایت کرده و آن این است که رسول خدا (ص) فرمود: «مَن سبَّ اهل بیتی فانّما یرتّد عن اللَّه و الأسلام و من آذانی فی عترتی فعلیه لعنه اللَّه» پس به حکم این روایت کسی که هرکدام از یکی از اهل بیت پیامبر را دشنام دهد یا آزار برساند مرتد است و لعنت خداوند بر او باشد و معاویه و یزید مصداق اتم این حدیث میباشند.
امّا درباره جواز لعن یزید علاوره بر استدلال به آیاتی که گذشت خیلی از علمای بزرگ اهل سنت نیز فتوی به جواز لعن یزید دادند که به بعضی آنها اشاره میکنیم. از جمله این علماء قاضی عضدالدین ابجی صاحب شرح مواقف در کلام که در اشعار خود گفته:
اللعن علی یزید فی الشرع یجوز و اللا عن یحوی خسات و بجوز
و از جمله علمای عامه که قائل به لعن هستند ابوالفرج عبدالرحمن بن علی حنیلی معروف به ابن الجوزی که در اینخصوص کتابی تألیف کرده بنام «الرّد علی المتعصب العنید المانع عن لعن یزید» که در حقیقت ردّ بر عبد المعتب بن زهیر الحنیلی است که او کتابی در فضائل یزید نوشته است.
* خلاصه و جمع بندی مطلب این است که با توجه آیات و روایات و فتاوای جمعی از علماء اهل تسنن و نیز با توجه به حوادث تاریخی تلخ که بعضاً ذکر شد با این نتیجه میرسیم که لعن و تبری از معاویه و یزید نه فقط جائز است بلکه مستحب و گاهی به حکم تبرّی از دشمنان خدا و رسول خدا واجب میشود، چرا که لعن اینها و امثال آنها در واقع تبرّی و بیزاری از خط و مشی آنها و نیز بیزاری از دوستان و پیروان آنها میباشد. در پایان یک مطلب را توضیح میدهم و آن لقبهای دروغینی که اهل سنت به معاویه دادند چون خال المؤمنین و کاتب وحی، که باید گفت معاویه کاتب مراسلات پیامبر با عرب بود نه کاتب وحی و اگر او بخاطر اینکه خواهرش ام حبیبه زن پیامبر بود خال المؤمنین لقب داده شد چرا محمد بن ابی بکر که برادر عایشه ام المؤمنین است مفتخر به این لقب نشد آیا چون محمد ابن ابی بکر پیرو امام علی (ع) بود از این لقب محروم شد؟!
* آیا لعن بعضی از صحابه از جمله شیخین جائز است؟
در بحث قبلی به ادله جواز لعن فی حد نفسه و هم چنین به ادله جواز لعن افرادی که دارای صفات مذمومی چون ظلم و فسق و بهتان و دروغ و... پرداختیم و در واقع چنین لعنی بطور کل و عام بود، که لاشک چه زمان پیامبر(ص) و تا بحال این لعن کلی، افراد و مصادیقی دارد و ما با جستجو در کتب سیره و تاریخ و با استفاده از کتاب و سنت در پی پیدا نمودن این ملعونین هستیم ملعونین که یا صراحتاً توسط پیغمبر مورد لعن و نفرین قرار گرفتند مانند معاویه و یزید که اثبات فسق و کفر آنها گذشت و یا اینکه پیامبر افرادی را لعنت فرمود که امثال شیخین جزء آن افراد بودند مثلاً پیامبر فرمود:«لعن اللَّه مَنْ تخلف عن جیش اسامه» و تارخ نویسان نوشتهاند که از جمله فراریان و متخلفین از سپاه اسامه شیخین بودند. بهرحال بعد از این مقدمه کوتاه به ادله جواز لعن بعضی صحابه از جمله شیخین میپردازیم. این ادله عبارتند از:
1 - خداوند در قرآن تمام ظالمین را لعن فرموده از جمله این آیات قول خداوند متعال:« أَلا لعنه اللَّه عل الظالمین » «هود آیه 18» و قول خداوند:« یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوء الدار » «غافر 52»
و این مخصوص ظالمین از کفار نیست چنانچه بعضیها گفتهاند، چرا که هم تعلیق حکم به وصف است و هم جمع معرف به لام که افاده عموم میکند. و وجه استدلال به این آیات چنین است که:
هر ظالمی در قرآن ملعون است، بعض صحابه از جمله شیخین و عثمان به دیگران ظلم نمودند پس بعضی از صحابه از جمله شیخین و عثمان ملعون هستند. اثبات اینکه آنها ظلم کردند با مراجعه به تاریخ صدر اسلام و کتب معتبر فریقین در این زمینه خیلی آسان است و ما در اینجا به اندکی از موارد ظلم و تعدی آنها اشاره میکنیم:
1 - آنها با غضب خلافت از حضرت علی (ع) به منصب امامت به خود و به حضرت علی (ع) و کسانی که حاضر نشدند با آنها بیعت کنند ظلم و ستم کردند و به همسر علی (ع) و دختر پیامبر اکرم (ص)، حضرت فاطمه (س) نیز ظلم و ستم نمودند که به مواردی از آن اشاره خواهد شد، اثبات این موارد از ظلمهای آنها در گنجایش این رساله مختصر نیست و طالبین به مظان آن در کتب فریقین مراجعه کنند.
2 - خداوند در قرآن میفرماید: « انَّ الذین یؤذون اللَّه و رسوله لَعَنَهُمْ اللَّه فی الدُّنیا و الآخره و أعدَّلهم عذاباً مهیناً » «الأحزاب 57». و این آیه از جمله دلائل قاطع بر جواز لعن آنان میباشد و استدلال به این آیه بر جواز لعن آنها در چند وجه است:
1 - اینان چنانکه در کتب سیره و تاریخ آمده در مواردی چند با حرف نشنوی و عناد با پیامبر (ص)پیغمبر را اذیت و آزار دادند که نمونه آن قضیه جِش اسامه و فرار آنها از جنگ و جهاد.
2 - همانا ابوبکر و عمر و عثمان و پیروان آنها به حضرت زهرا (س) آزار رساندند و هرکه به فاطمه آزار برساند به گفته خود پیامبر همانند اینکه به رسول خدا آزار رسانده و هرکه به رسول خدا آزار رساند طبق نص صریح این آیه ملعون است.
اما اینکه آنها به فاطمه (س) آزار رساندند احتیاج به استدلال آنچنانی ندارد و با مراجعه به کتب خود اهل سنت این مطلب روشن میشود. اولین ظلمی که بعد از وفات پیامبر نسبت به پاره تن او روا داشتند اینکه او را از ارث محروم نمودند و ملک فدک که حق شخصی او بود از او غاصبانه و ظالمانه گرفتند. و دومین ظلم و آزار آنها به فاطمه (س) این است که برای گرفتن بیعت از حضرت علی (ع) به خانه فاطمه حملهور شدند و حضرت را در میان در و دیوار شکستند و محسن او را ساقط نمودند، آیا ظلمی و آزاری بالاتر از این ممکن است انجام گیرد این مطلب را اکثر علمای شیعه و بعضی از علما و سیره نویسان اهل سنت نوشتند.(19) و خلاصه حضرت فاطمه از دنیا رحلت فرمود در حالی که از دو شیخین غضبناک بود چنانکه در صحیح بخاری و مسلم آمده: هرکه حضرت فاطمه (س) را غضبناک کند مثل اینکه حضرت رسول خدا را غضبناک فرموده چون حضرت فرمود:«فاطمه بضه منی یدیینی ما أرابها و یؤذینی ما أذاها» و فرمود:« فاطمه بضه منی من اغضبها اغضبنی»(20). سومین ظلم و آزار آنها به بهترین صحابه رسول خدا بود و ازار صحابه به عقیده خود آنها آزار رسول خدا است و آزار دهنده رسول خدا ملعون است، از جمله این صحابه که به آنه آزار رساندند حضرت علی (ع) و اسامه ابن زید و ابوذر غفاری و عمار یاسر و عبدالله ابن مسعود و غیر از اینها چنانچه در کتب سیره و تاریخ آمده.
3 - از جمله دلائل قاطع بر جواز لعن آنان اینکه در طول خلافتشان احکامی صادر نمودند که برخلاف حکم خدا و رسول خدا بود و هرکس چنین کند او ظالم و فاسق و کافر میباشد و ظالمین و کافرین به نص صریح قرآن ملعون هستند، از جمله احکام صادره از ابوبکر که برخلاف آنچه خداوند نازل کرده قضیه منع ارث حضرت فاطمه (س) و غیرو و آنچه از عمر صادر شده زیاد است که نمونء آن حکم تحریم متعه با ازدواج موقت و تحریم متعه حج و امر کردن به سنگسار مجنون و زن باردار و برداشتن حی علی خیر العمل از اذان و بدعت در اضافه الصلاه خیر من النوم و امّا عثمان برعکس همه مسلمانان نماز در سفر را کامل میخواند و چنین حکم میکرد چنانکه در صحیح بخاری ج 2 ص 154 و صحیح مسلم ج 2 ص 26 آمده. از مجموع آیات ذکر شده و موارد و مصاذیق آن استفاده میشود که بعضی از صحابه دارای چنین صفاتی مذموم بودند که مستحق لعن و نفرین میباشند هرچند که این صحابه خلیفه هم باشند و اگر شیعه به بعضی از این صحابه لعن و نفرین میکند در واقع عمل به دستور قرآن نموده. البته شیعه برای حفظ وحدت اسلامی سعی میکند که اسم ملعونین را نبرد و لعن را بصورت کلی بر تمامی ظالمین بالأخص ظالمین اهل بیت پیامبر میفرستند که مسلّم این لعنت شامل خلفای ثلاثه و معاویه و یزید میشود هرچند که اسم آنها را به زبان نیاوریم، «اللّهم اللعن ظالمی اهل البیت جمیعاً»
* نتیجه و خلاصه بحث:
با استفاده از آیات قرآنی بخصوص آیه 108 سوره انعام و احادیث نبوی و غیره و با بهرهگیری از سیره رسول اکرم (ص) و نیز با توجه به فتاوای علمای فریقین، سب و دشنامگوئی، بطور کلی از منکرات است و مطلقاً جائز نیست هم از لحاظ اخلاقی و هم از لحاظ شرعی، لذا یک مسلمان شیعه پیرو قرآن و سنت هیچگاه به خود اجازه نمیدهد، برخلاف قرآن و سنت عمل کند بخصوص این عمل ناپسند بر امر تبلیغ و ادای رسالت اثر مرء دارد و جامعه ایدهآل الهی را از هدف مقدّس خود دور میسازد امّا درباره مسئله لعن باید گفت که: از مجموع آیات و روایات وارده در باب لعن و نیز فتاوای فریقین، این نتیجه حاصل میشود که هر فرد مسلمان خواه صحابه باشد خواه تابعی که دارای چنین صفات مذموم مذکور در آیات و روایات باشد لعن آن جائز بلکه در مواردی مستحب و عبادت است، و شیعه به استناد همین آیات و روایات و نظر فقهاء به بعض از صحابه و تابعین که فاسق و ظالم بودند لعن و نفرین میفرستند، بخصوص افرادی که ظلم آنها به اهل بیت ثابت است چگونه مستحق لعن و نفرین نباشند در صورتی که چنانکه که گذشت قرآن و رسول خدا صراحتاً آنها را لعن کرده، پس ما شیعیان نیز به پیروی از قرآن و پیامبر آنها را لعن میکنیم و لعن چنین افرادی چنانکه گذشت نه مستوجب فسق است و نه مستوجب کفر، بلکه لعن آنها بعنوان تبری از دشمنان خدا و رسول خدا عین طاعت و عبادت میباشد.
* بعضی از آیات و روایات آمده در متن رساله:
قال رسول اللَّه(ص): المؤمن لیس بلعّان. احیاء علوم الدین ج 3 ص 122
و قال (ص): انّ اللَّه لایجب الفاحش المتفحش الصیّاح فی الأسواق.
امام علی (ع) در جنگ صفین به یاران خود فرمود:
انّی اکوه لکم ان تکونوا سبابین ولکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتهم حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ من العذر.
نهج البلاغه خطبه 199
قال رسول اللَّه (ص): سباب المؤمن فسوق و قتاله کفر. اصول کافی ج 2 ص 36 و صحیح بخاری ج 8 ص 18
قال تعالی: و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الّا فتنه للناس و الشجره الملعونه فی القرآن و نخوفهم فما یزیدهم الّا طغیاناً کثیراً. بنی اسرائیل 62
قال رسول اللَّه (ص): مَن سَبَّ علیاً فقد سبنی فقد سَبَّ اللَّه. این روایت را نسائی و ثعلبی و رازی و ابن ابی الحدید و ابن جوزی آنرا روایت کرده و ابن حجر در صواعق محرقه خود روایتی تهیه و بالتر در این معنی از رسول خدا روایت میکند.
قال رسول اللَّه (ص): مَن سَبَّ اهل بیتی فانها یرتّد عن اللَّه و الأسلام و مَن اذانی فی عترتی فعلیه لعنه اللَّه.
و قال فاطمه بضعه منی مَنْ اغضبها اغضبنی و قال (ص) فاطمه بضعه منی یریبنی ما أرابها و یؤذینی مَن أذاها. آدرس مفصل در متن آمده.
ملاحظه: آنچه در بالا ذکر شد بخشی از آیات و روایات مورد استفاده و استناد و استشسهاد در بحث میباشد. نفرین شدگان توسط پیامبر آمده که ان شاءاللَّه مورد استفاده قرار گیرد. و با حفظ آنها یا بخشی از آنها در استدلال بر جواز لعن در مباحثه کمک شایانی در افحام طرف مقابل خواهد بود.
* الملعونون فی القرآن (نفرین شدگان در قرآن کریم)
1 - شیطان:
- و انَّ علَیک اللَّعنه الی یومِ الدین . الحجر 35
- و انَّ علیک لَعْنَتی الی یومِ الدین. ص 78
2 - الکافرون:
- انَّ الذّین کفروا و ماتُوا وَ هُم کّار أولئک عَلَیهم لَعنَهُ اللَّهِ و الملئِکهِ و النّاسِ أَجمعینَ . البقره 161
- انّ اللَّهَ لَعَنَ الکفرینَ و أعَدَّ لَهُم سَعیرا ً. الأحزاب 64
3 - المشرکون و المنافقون:
- و یُعذّبَ المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکاتَ الظّانّینَ باللَّهِ ظَنَّ السَّوءِ علیهم دائِرَهُ السَّوءِ و غضب اللَّهُ عَلَیهم و لَعَنَهُم و أعَدَّ لَهُم جَهَنّمَ و سآءَتْ مَصیراً . الفتح 6
- وَعَدَ اللَّهُ المنفقین و المنفقت و الکفار نار جهنّم خلدین فیها، هی حَسْبُهُمْ و لَعَنَهُمْ اللَّهُ و لَهُمْ عذابٌ مقیمٌ . التوبه 68
4 - الظالمون:
- .... أَلا لَعنَهُ اللَّهِ علی الظّالمین . هود 18
- یوم لا ینفع الظالمینَ معذرتُهُم و لهم اللّعنَهُ و لَهُم سُوُء الدّار . غافر 52
5 - المفسدون فی الارض، الذین ینقضون عهد اللَّه، القاطعون لأرحامهم
- والژَذین ینقُضُونَ عَهدَ اللَّهِ من بعد میثقِهِ و یقطعون مآ أمَرَ اللَّه بهِ .ن یوصل و یفسدونَ فی الأرض أولئِکَ لَهُمُ اللَّعنهُ و لَهم سُوءُ الدّارِ . الرعد 25
6 - الکاذبون:
- فَمَن حآجَّکَ فیه ما جاءکَ من العلم فقُل تعالَوْا نَدْعُ أبناءَنا و أبناءَکُمْ و نساءَنا و نساءَکم و أنفُسَنا و انفُسَکم ثمَّ بنتهِلْ فَنَجْعَلَ لَّنَتت اللَّهِ علی الکاذبین . ال عمران 61
- والخمِسَهُ أنَّ لَعنَتَ اللَّهِ عَلَیْه ان کانَ من الکذبین . النور 7
7 - الیهود و أصحاب السبت:
- لعن الَّذین کفروا مِن بنی اسرائیل علی لسان داودَ و عیسی ابن مَرْیَمَ ذلک بما عَصَوا و کانوا یعتدونَ. المائده 78
- یا ایها الّذین أوتُوا الکِسَّبَ ءَامنوا بما نزَّلنا مصدِّقاً لَما معکُم من قبل أن نطمِسَ وُجُوها منزُوَّها علی أدبارِهآ أو نلعَنَهُم کما لَعَنا أصحبَ السَّبتِ و کانَ أمرُ اللَّه مفعولاً . النساء 47
8 - الذَّین یکتمون الحق (کتمان کنندگان حقیقت):
- انَّ الذین یکتمون مآ أَنزلنا مِنَ البیَّنتِ و الهُدی مِن بَعد ما بینَّهُ للنّاس فی الکتاب أولئک یلعنهُمُ اللَّهُ و یلعنُهُمُ اللعنُونَ .
البقره 159
9 - الذین یمون المحصنات (بهتان زنندگان به زنان پاکدامن):
- انَّ الذین یَرمونَ المحصَنتِ الغَفِلتِ المؤمنتِ لعِنُوا فی الدُّنیا و الآخرهِ و لهم عذابٌ عظیمٌ . النور 23
10 - الذین یؤذون اللَّه و رسوله (ص) (آزار دهندگان به پیامبر (ص)):
- اِنَّ الَّذین یُؤذونَ اللَّه و رسولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فی الدُّنیا و الآخرهِ و أَعَدَّ لهم عذاباً مهیناً . الأحزاب 57
11 - الذین یقتلون المؤمنین:
- و مَنْ یقتل مؤمناً متعمِداً فجزآؤهُ جهنَّم خالداً فیها و غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ و لَعَنَهُ و أعَدَّ لَهُ عذاباً عظیماً . النساء 93
12 - اصحاب النار:
- قال ادخُلُوا فی أممٍ قد خَلَتْ مِنْ قبلکم من الجنِّ و الأنسِ فی النّار کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهَ لَعَنت أُختَها ... . الأعراف 38
در قرآن کریم بیش از چهل بار واژه لعن تکرار شده و از زبان خدا و رسول خدا و فرشتگان و مردم به افراد و گروههایی لعن و نفرین نثار شده است ، که ما در اینجا جهت أختصار و بعنوان نمونه به این مقدار مذکور اکتفا نمودیم، تا سند محکم و قاطعی باشد بر جواز لعن در بعضی موارد و برای بعضی اشخاص و گروهها، و پس از ذکر این آیات به ذکر مواردی از لعن و نفرین پیامبر اکرم (ص) به بعضی اشخاص و گروهها میپردازیم، تا معلوم شود که موارد جواز لعن و نفرین هم در قرآن و هم در سنت نسبت به بعضی اشخاص و گروهها زیاد بوده.
* الملعونون علی لسان النبی (ص):
(نفرین شدگان توسط پیامبر اکرم (ص):
1 - مسند زید بن علی من صفحه 255 سطر 4 الی صفحه 255 سطر 7:
حدثنی زید بن علی عن ابیه عن جده عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): انیّ لعنت ثلاثه فلعنهم اللَّه تعالی: الأمام یتجر فی رعیته و ناکح البهیمه و الذکرین ینکح احدهما الآخر.
2 - مسند زید بن علی من صفحه 403 سطر 6 الی صفحه 403 سطر 11:
حدثنی زید بن علی عن ابیه عن جده عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): لعنت سبعه فلعنهم اللَّه تعالی و کُل نبی مجاب الدعوه، الزائد فی کتاب اللَّه و المکذب بقدر اللَّه تعالی لسننی و المتحل من عترتی ما حرم اللَّه و المسلط بالجبروت لیعزما ترذل اللَّه.
3 - کتاب الموطاء جلد 1 من صفحه 238 سطر 2 الی صفحه 238 سطر 4:
حدثنی یحیی عن مالک عن محمد ابن ابی عبدالرحمن، أن عن امه عمره بنت عبدالرحمن، انّه سمعها تقول: لعن رسول اللَّه (ص) المختفی و المختفیه. یعنی نباش القبور. قال ابن عبدالبر. روی عن عائشه مسنداً.
4 - مسند زید بن علی من صفحه 404 سطر 3 الی صفحه 404 سطر 5:
حدثنی زید بن علی عن ابیه عن جده عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): یا علی لعنتک من لعنتی و لعنتی من لعنه اللَّه و من یلعن اللَّه فلن تجد له نصیراً.
5 - مسند زید بن علی من صفحه 443 سطر 18 الی صفحه 444 سطر 2:
اخرجه ابن الجوزی بلفظه عن رضی اللَّه عنه، و أخرجه الدار قطنی بأسناده قال: قال رسول اللَّه من أفتی الناس بغیر علم لعنته السموات و الأرض.
6 - المدونه الکبری جلد 4 من صفحه 427 سطر 4 الی صفحه 427 سطر 7:
قال أشعب و قد قال مجابر بن عبدالله صاحب النبی (ص) ما حرم أکله حرم ثمنه و قال النبی (ص) لعن اللَّه الیهود حرمت علیهم الشحوم فباعوها و أکلوها أثمانها.
7 - کتاب الأم جلد 6 من صفحه 157 سطر 16 الی صفحه 157 سطر 18:
قال الشافعی أخبرنا مالک عن أبی الرجال عن امه عمره بنت عبدالرحمن أنَّ رسول اللَّه (ص) قال:« لَعَنَ اللَّه المختفی و المختفیه».
8 - الأحکام فی الحلال و الحرام جلد 2 من صفحه 37 سطر 4 الی صفحه 37 سطر 6:
و فی ذلک ما بلغنا عن امیر المؤمنین (ع) قال: لَعَنَ رسول اللَّه (ص) الربا و آکله و موکله و بایعه و مشتریه و کاتبه و شاهدیه.
9 - الأحکام فی الحلال و الحرام جلد 2 من صفحه 408 سطر 12 الی صفحه 408 سطر 14:
و بلغنا عن علی (ع) قال: لعن رسول اللَّه (ص) الخمرو عاصرها و معتصرها و بائعها، و مشربها و ساقیها، و شاربها و آکل ثمنها و حاملها و المحموله الیه.
10 - روی الطبری فی تاریخه ج 11 صفحه 357:
انّه رأی رسول اللَّه (ص) أباسفیان مقبلاً علی حمارٌ و معاویه یقود به و یزید یسوق به فقال (ص): لَعَنَ اللَّهُ القائد و الراکب و السائق!
و الیه اشار محمد بن ابی بکر فی کتاب کتبه الی معاویه بقبوله: و أنت اللّعین ابن اللعین. و ذکر هذا الحدیث المیثمی فی مجمعه ج 7 ص 247: - و هکذا لعن رسول اللَّه (ص) المتخلفین عن جیش أسامه بقوله (ص) لعن من تخلف عن جیش أسامه و قد ذکر هذه القصه کثیر من المؤرخین.
فهرست منابع و مآخذ
قرآن کریم - کتاب شبهای پیشاور از شیرازی
نهج الباغه - تتمه المنتهی از محدث قمی
اصول کافی - گفتگو شیعه وسنی
سفینه البحار - المحجه البیضاء از فیض کاشانی
خصانص انسائی
صحیح مسلم و بخاری
مستدرک الصحیحین
مسند احمد بن حنبل
مسند زید بن علی
مکاسب شیخ انصاری
جواهر الکللام
تذکره الفقهاء علامه حلی
کتاب الأم از شافعی
الموطأ ابن مالک
الأحکام فی الحلال و الحرام
صواعق المحرقه از ابن حجر
الفِصَل: ابن حزم
تاریخ طبری
الأمه و السیاسیه ابن قتیبه
احیاء علوم الدین غزالی
جامع السعادت نراقی
آفات زبان از سید محمد امین
سب و لعن از دیدگاه اخلاقی و فقه سیاسی
النصوص و الأدله یا اعتقادات یک مسلمان تألیف خود اینجانب
تفسیر قرآن از علامه طباطبائی
تفسیر امام فخر رازی
تفسیر الدُّر المنثور للسیوحل
منتهی الأدب
نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت از محقق کوکی
مع الخطیب فی حطوطه العریضه
اجوبه مسائل جار اللَّه از شرف الدین
نظریه عداله الصحابه از احمد حسین یعقوب
کتاب السبعه من السلف از سید مرتضی
مراجعه به مراکز فرهنگی و تحقیقاتی و کتابخانههای
زیر جهت تدوین این رساله
1 - مرکز فرهنگی دار الحدیث
2 - معجم الفقهی آیه اللَّه گلپایگانی
3 - مجمع جهانی اهل بیت
4 - مرکز بنیاد معارف اسلامی بعثت
5 - پژوهشکده باقر العلوم سازمان تبلیغات
6 - بانک اطلاعات مستقر در دارالشفاء
7 - کتابخانه آیه اللَّه مرعشی نجفی
8 - کتابخانه دفتر تبلیغات اسلامی
9 - کتابخانه فیضیه
10 - کتابخانه مدرسه مبارکه حجتیه
11 - کتابخانه مدرسه آیه اللَّه گلپایگانی
12 - کتابخانه بنیاد امام مهدی مخصوص مؤلفین و محققین
13 - کتابخانه شخصی بعضی دوستان
با استعانت از خدای متعال و توسل به اهل بیت نگارش این رساله در تاریخ 20 / 9 / 74 مصادف 18 رجب سال 1416 به پایان رسید.
قم مقدس - ایوب حائری
درباره تاریخ لبنان
تاریخ لبنان و نظام طائفی در این کشور: لبنان همان سرزمین کنعانیان هزاره سوم قبل از میلاد است که از طرف یونانیان فینیقی خوانده شده که در تجارت و کشتیرانی شهرت داشتند. در سال 583 ق از میلاد ایرانیها بر فینیقیه مسلط گشتند و در 64 ق م این سرزمین جزء امپراطوری روم گشته و مسیحی گشتند. با گسترش اسلام، لبنان به تصرف خلافت اسلامی درآمد و تا قرن 15 میلادی ادامه یافت و بعد جزء حکومت عثمانی درآمد و در هنگام زوال این امپراطوری و برای اینکه امتیازاتی به دول غربی بدهد در جهت حمایت از اقلیتهای مذهبی درآمد. در سال 1842 یک نظام حکومتی جدید ایجاد و لبنان را به دو فرمانداری دروزی و مسیحی مارونی تقسیم کرد. در سال 1860 و 1861 جنگ و درگیری بین دروزی و مارونی صورت گرفت و در سال 1923 لبنان و سوریه تحت قیومیت فرانسه درآمد و در سال 1939 فرماندار عالی لبنان مجلس نمایندگان را تعطیل کرد و در 1940 لبنان تحت قیومیت دولت پیشین اما دست نشانده نازیها درآمد و در 1941 نیروهای فرانسه و انگلیس لبنان را اشغال کردند و در 1943 فرانسه استقلال لبنان را به رسمیت شناخت و در سال 1943 میثاق ملّی بوجود آمد که همان توافقی بود که میان بشاره خوری رئیس جمهور و ریاض الصلح نخست وزیر و این میثاق خواستار لغو و حذف فرقه گرایی و یا نظام طائفی بود.
تاریخ لبنان پس از استقلال: همانطور که در قبل آمد در 22 فوریه 1943 فرانسه استقلال لبنان را به رسمیت شناخت و در 1952 بدنبال استعفای بشاره خوری «کمیل شمعون» به ریاست جمهوری انتخاب گردید که روش او همچون روش بشاره تسلط هرچه بیشتر مارونیها بر ارکان دولتی اعم از سیاسی و اقتصادی بود و همچنین روابط محکمی با آمریکا داشت تا در جهت رویارویی با جریانات طرفدار جمال عبدالناصر از قدرت و تحرک بیشتری برخوردار باشد. در سال 1958 ژنرال فرادشهاب فرمانده ارتش بکار آمد و برنامه او نزدیکی لبنان به جهان عرب و مشارکت مسلمین در امور کشور و پایان دادن به فساد اداری اعلام شد. در سال 64 با ریاست جمهوری شارل علو و در پی آن توافق قاهره صورت گرفت که ارتش آزادیبخش ساف اجازه یافت تا با رعایت شروط معینی اقدام به اعمال نظامی مسلح در لبنان بزند. که این اقدام باعث مخالفت مسیحیان شد. در 1970 دوران سلیمان فرنجیه که خصوصیات او پایبندی متعصبانه به امتیازات مارونیها و قانون اساسی 1943 و مخالفت جدی با حضور فلسطینیان در لبنان بود. در این زمان عملیات فلسطینیها بر علیه اسرائیلیها از مرزهای جنوبی لبنان آغاز شد و در اثر افزایش این فعالیتها ترس مارونیها را برانگیخت و بر اینکه احتمال توافق بین فلسطینیها و مسلمانان را برهم زنند اقدام به تشکیل ارتش ارتشهای شبه نظامی نموده و در این راستا حزب کتائب و حزب وطن پرستان این موضوع را با شدت بیشتری دنبال کردند.
اولین برخورد حزب کتائب با فلسطینیها در 30 / 7 / 1974 بود و در 13 / آوریل / 75 حزب کتائب سرنشینان اتوبوس حامل فلسطینیها را به آتش کشیدند. و در اندک زمانی همین حزب در عین الرّمانه در جنوب بیروت با گذاشتن کیسههای شن و سنگربندی آن منطقه را به خطرناکترین جبهه درگیری میان مسلمانان و مسیحیان در آوردند. و این جنگ قدرت سیاسی را به دو گروه تقسیم کرد. رئیس جمهور با کلیه رهبران مسیحی و مارونیها از یک طرف و
نخست وزیر و رهبران مسلمان و احزاب چپ و فلسطینیها از طرف دیگر این بحران کماکان ادامه داشت و توازن قوای نظامی به نفع چپ گرا و فلسطینیها بود که بر 75% اراضی مسیحیان کنترل داشتند که در ژوئن 1976 نیروهای روسیه به نفع نیروهای مسیحی وارد صحنه شدند و موجب حفظ توازن قوا شدند. در سال 1976 الیاس سرکیس بعنان رئیس جمهور سوگند یاد کرد. در کنفرانس سران عرب در اکتبر 76 مقرر گردید آتش بس در تمامی جبههها رعایت شده و نیروهای بازدارنده عرب در لبنان مستقر شوند که با استقرار این نیروها، محوریت سیاسی ساف به سوریه منتقل شد و الیاس سرکیس بصورت یک قدرت سیاسی مطلق درآمد. وضعیت اندکی آرام بود که کمال حنبلاط در جاده جبل ترور شد و مجدداً آتش جنگ فرقهای شعلهور شد و در همین زمان سادات به کمپ دیوید ضربه جبران ناپذیری به جهان عرب وارد ساخت و روابط مصر و سوریه قطع شد و در ضمن لبنان به سوریه و ساف نزدیکتر شد. از سوی دیگر اتفاقی افتاد که در محاسبات سیاسی در نظر گرفته نشده بود و آن اقدام نظامی اسرائیل در 14 / مارس / 78 و اشغال نواحی جنوب لبنان به بهانه بالا گرفتن عملیات گروههای فلسطینی بود که تا عمق 10 کیلومتری رودخانه لیطانی نفوذ کرد. در آوریل 79 سرگرد سعد حداد افسر شورشی مقداری از منطقه جنوب را بعنوان لبنان آزاد مستقل اعلام کرد و از حمایت اسرائیل برخوردار شد. در ژوئن 82 عظیمترین حمله نظامی اسرائیل به لبنان صورت گرفت که بیروت در آستانه سقوط قرار گرفت و این در حالی بود که نیروهای مسیحی بگرمی از اسرائیلیها استقبال کردند. در همین زمان و با پایان یافتن ریاست جمهوری الیاس سرکیس، با فشار آمریکا و زیر اشغال اسرائیل نمایندگان مجلس، بشیر جمیل فرمانده شبه نظامی فالانژ حزب کتائب و از هم پیمانان درجه اول اسرائیل را به ریاست جمهوری انتخاب کردند.
بعد از این انتخاب عرفات و ساف با یک طرح امریکایی در اوت 82 از بیروت خارج شدند و در همین احوال و در جریان شادکامی مارونیها در 14 / سپتامبر / 82 یعنی 8 روز قبل از شروع کار بشیر جمیل در انفجار بمب حزب کتائب در اشرفیه بیروت کشته شد. و اسرائیل که نمیتوانست از دست دادن هم پیمان خود را تحمل کند با تانکهای خود وارد بیروت شد و دومین پایتخت عربی پس از قدس را به اشغال صهیونیست درآمد و جنایات صبراو شاتیلا در این زمان بود و در 22 / سپتامبر/ 82 مجلس امین حمیل برادر بشیر را بعنوان رئیس جمهور برگزید. اولین عملیات مقاومت اسلامی در همین زمان صورت گرفت که از مهمترین آن عملیات استشهادی شهید احمد قیصر در حمله به مقر مسئول نظامی آمریکا در شهر صمد بود از این سال تا سال 88 حوادثی در صحنه لبنان اتفاق افتاد که علاوه بر درگیری نیروهای مختلف سیاسی، ترور نخست وزیر رشید کرامی بود. در سال 88 بین حزباللَّه و جنبش اصل درگیری بوجود آمد که با وساطت ایران پس از چند ماه خاتمه یافت.
در سال 89 بود که «پیمان طائف» جهت «میثاق ملی» در عربستان بوجود آمد. و در 5 / نوامبر / 89 پس از 409 روز خالی بودن پست ریاست جمهوری نمایندگان مجلس (رنه معوض) را به عنوان رئیس جمهور برگزیدند که در 22 / فوریه / 89 بر اثر انفجار بمب کشته شد که در همان سال هراوی انتخاب شد. پیمان طائف در واقع ثمره هماهنگی سیاسی بین سوریه و امریکا شمرده شد. و در 19 / دسامبر / 90 کابینه آشتی ملی به ریاست عمر کرامی تشکیل شد اما براثر تظاهرات مردمی و مشکلات اقتصادی استعفا داد و در نتیجه آقای «رفیق بهاء الدین حریری» از سرمایه داران بزرگ لبنان که دارای روابط خوبی با دربار سعودی و آمریکا بود و میباشد در جهت پیشبرد اهداف خاص منطقهای به ریاست حکومت رسید که تاکنون ایشان در همین سمت باقی است.
قانون اساسی لبنان: قانون اساسی لبنان در 1926 براساس قانون اساسی جمهوری سوم فرانسه وضع شد. قانون مذکور برای لبنان یک رئیس جمهور و قوه مقننهای مرکب از دو مجلس یکی سنا با 16 نماینده انتصابی و دیگری مجلس نمایندگان با 22 نماینده انتخابی در نظر گرفته بود که قانون اساسی لبنان از سال 1926 تا 1990 دستخوش تحولات و اصلاحاتی قرار گرفت و در پیمان طائف بود که لغو طائفهگری سیاسی صورت گرفت و مجلس نمایندگان از 50 % مسیحی و 50 % مسلمان تشکیل میشد. و پست ریاست جمهوری بدست مسیحیان مارونی و نخست وزیری بدست مسلمانان سنی و ریاست مجلس بعهده مسلمانان شیعی است.
جمعیت لبنان: طبق سرشماری که در سال 1994 صورت گرفته جمعیت لبنان به طور تقریبی 3 میلیون و پانصد و بیست هزار نفر میباشد که حدود 10 میلیون لبنانی در کشورهای خارجی هستند طبق بررسیهای انجام شده 65 % تا 70 % مسلمان و 30 تا 35 % مسیحیان و سایر فرقهها هستند. زبان و خط رسمی این کشور عربی است و زبان فرانسه بعنوان زبان دوم این کشور محسوب میشود.
فرقههای مذهبی رسمی در لبنان: تا به حال 18 فرقه مذهبی در لبنان به رسمیت شناخته شده که 13 فرقه مسیحی و 5 فرقه مسلمان هستند: طوایف مسلمان عبارتند از شیعه، سنی، دروز، علوی و اسماعیلی و طوائف مسیحی شامل مارونیها، ارتدکس، کاتولیکها، ارامنه ارتدکس، ارامنه کاتولیک، پروتستان، سریانیهای ارتدکس، سریانیهای کاتولیک، لاتینها، کلدانیها و فستوریها و غیره میباشند.
احزاب لبنان: اکثر احزاب این کشور براساس قانون صادره در سال 1909 تأسیس شدهاند این قانون که در زمان عثمانیها تصویب شد بنام قانون جمعیتها موسوم است، بسیار ناقص بوده و شرایط خاصی را برای تشکیل احزاب از لحاظ کیفیت و تعداد اعضاء در نظر نگرفته و لذا احزاب زیادی در لبنان پدید آمدهاند که این احزاب برای خود رئیس و دبیر کل و معاونین و کمیتههای مختلف سیاسی و اجرائی و تبلیغی دارای عناصر اطلاعاتی، امنیتی و عناصر مسلح و دفاتر فرعی و ... در نقاط مختلف کشور بودند احکام را خود صادر و اجراء میکردند و دارای علائم ویژه و نشسریات دورهای و ایستگاههای رادیویی و حتی تلویزیونی بودند نکته جالب که این احزاب خود به انشعاباتی تقسیم میشوند که شاید رقمی حدود 60 % احزاب را همین انشعابات تشکیل میدهند.
نظام آموزشی: نظام آموزشی در لبنان جنبه طائفی و مذهبی داشته و دولت دخالت زیادی در تأسیس و اداره مدارس نداشته و نظام آموزشی بدلیل طائفی بودن از دیرباز ملّی بوده گرچه دولت نیز مدارسی را ساخته و اداره میکند. میزان سواد در این کشور بیش از 80 % است. تعداد مدارس این کشور حدود 3000 مدرسه است و 18 مرکز دانشگاهی و مؤسسه آموزش عالی است و از مهمترین دانشگاههای این کشور دانشگاه لبنان، دانشگاه قدیس یوسف، دانشگاه روح القدس، دانشگاه عربی بیروت، دانشگاه آمریکایی بیروت، انستیتو عالی حکمت و آموزش عالی، انستیتو فلسفه قدیس لوبس، دانشگاه خاورمیانه و دانشکده مدیریت اسلامی میباشد.
مطبوعات در لبنان: لبنان را بحق باید کشور مطبوعات و مرکز انتشارات و تبلیغات خاورمیانه و شمال آفریقا دانست، آمار نشان میدهد که از 2714 نشریه صادره اعم از جرائد و مجلات در 15 کشور عربی تعداد 1358 نشریه در لبنان چاپ و منتشر میشود. این مقام و مرکزیت لبنان در زمینه مطبوعات را میتوان ناشی از عوامل متعددی از جمله موارد زیر دانست:
1 - بالا بودن سطح فرهنگ و آموزش در لبنان که موجب شده است تعداد زیادی نویسنده برجسته و روزنامه نگار حرفهای بهترین جرائد و مجلات را منتشر کنند. 2 - وجود امکانات خوب و مجهز چاپ و نشر کتاب و مجلات. 3 - وجود شرکتهای انتشاراتی و توزیع که مهارت فوق العادهای در امر توزیع در تمامی کشورهای عربی دارند.
رادیو تلویزیون لبنان: لبنان تا چندی پیش که قانون جدید رادیو تلویزیون را اعلام و براساس آن فقط به تعداد معدودی از رادیو تلویزیون اجازه فعالیت داد دارای بیش از 50 کانال تلویزیونی و حدود 200 کانال رادیویی برروی موج FM بود از جمله کانالهای تلویزیونی لبنان میتوان الیسار - المستقبل - الشرق الاوسط - اسلام اهرن - LBC - NTV - MTV الشرق - کیکیلا - النار «حزب اللَّه» تلویزیون رسمی لبنان - MBC لندن - البقاع نام برد.
مؤسسات انتشاراتی: اینگونه مؤسسات از حیث وسعت، تنوع و پیشرفته بودن از سایر کشورها متمایز است و دارای بیش از 200 بنگاه انتشاراتی است چون دارالادب - دارالعلم - چاپ شرق - دارالکاشف - دارالسفیر.
خبرگزاریهای خارجی: خبرگزاریهای داخلی لبنان خبرگزاریهای ملی نام دارند و تعداد زیادی دفاتر خارجی در لبنان مشغول فعالیت است چون خبرگزاریهای جمهوری اسلامی ایران - خبرگزاری آسوشیتدپرس - خبرگزاری فرانسوی AFP - خبرگزاری ایتالیایی PNSA - خبرگزاری آلمان - روسیه - ژاپن - مصر و آمریکا.
1) احیاء علوم الدین ج 3 ص 122
2) عبدالرحیم صفی پور، منتهی الأدب و نیز رجوع شود به لسان العرب
3) عبدالرحیم صفی پور، منتهی الأدب و نیز رجوع شود به لسان العرب
4) عبدالرحیم صفی پور، منتهی الأدب و نیز رجوع شود به لسان العرب
5) احیاء علوم الدین ج 3 ص 122 و ص 123
6) جامع السعادت ج 2 ص 282
7) الانعام آیه 108
8) صحیح بخاری ج 1 ص 19
9) سفینهالبحار ج 1 ص 562
10) مسند احمد بن حنبل ج 3 ص 126
11) جواهر الکلام ج 41 ص 432
12) تذکره الفقها علامه حلی ج 1 ص 456
13) جواهر الکلام ج 41 ص 432
14) مکاسب محرمه ج 1 ص 32
15) جواهر الکلام ج 22 ص 60
16) نهایه ابن اثیر ج 2 ص 330
17) تفسیر کبیر ج 13 ص 140
18) اصول کافی ج 2 ص 36
19) مستدرک الصحیحین ج 3 ص 153 و خصائص انسانی ص 36 و الأمامه و السیاسیه از ابن قتیبه ج 1 ص 12
20) مستدرک الصحیحین ج 3 ص 153 و خصائص انسانی ص 36 و الأمامه و السیاسیه از ابن قتیبه ج 1 ص 12 و اینجانب اکثر این موارد را مستدل در کتاب خود بنام النصوص و الأدله آوردم