در این قسمت از مقاله به بررسی نتایجی که از روایات اهل سنت به دست میآید پرداخته و چهار سوال مهم که در کتب و مقالات اهل سنت ، در مورد لعن مطرح شده است ، پاسخ میگوییم :
1- آیا برای ما جایز است کسی را که خدا یا رسول خدا (ص) لعنت فرموده است ، لعنت کنیم ؟ یا این کار تنها برای خدا و حضرت جایز بوده است ؟
2- اگر لعن نکنیم ، ما را به جهنم نمیبرند ، اما اگر لعن کنیم شاید به جهنم برویم
3- آیا لعن ، تنها به صورت غیر مستقیم ، و به صورت لعن صاحبان صفات ناپسند جایز است و در غیر این صورت حرام ؟
4- آیا روایاتی که میگوید «اگر رسول خدا (ص) کسی را لعنت کرده باشند ، و او مستحق لعن نباشد ، این لعن ، تبدیل به رحمت برای او میشود» صحیح است؟
4- آیا اگر کسی مورد لعن قرار گیرد فرشتگان از او دفاع میکنند ؟
گروهی از اهل سنت ادعا میکنند ، که اگر خداوند یا رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کسی را لعنت کرده باشد، مردم حق لعنت وی را ندارند ؛ زیرا شاید جواز این لعنت فقط مخصوص خدا و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) باشد . و در توجیه این مدعی میگویند :
به عنوان مثال وقتی پادشاهی یکی از وزرای خویش را دشنام میدهد ، دلیل نمیشود که غلامان نیز او را دشنام دهند !
همانطور که در ترجمه معنی لعن گذشت ، معنای لعن همان طلب دوری از رحمت خداست ؛ یعنی لعنت کننده از خدا میخواهد که شخص لعنت شده را از رحمت خود دور نماید ؛ و با عبارت «اللهم العن فلاناً» و یا «لعنه الله» یا «لعنة الله علیه» در واقع ، همان دوری از رحمت خداوند را برای او طلب میکند .
بنا بر این ، این اشکال تنها در زمانی قابل بررسی است که شخص به دیگری دشنام دهد ؛ یعنی به عنوان مثال چنین اشکال شود که اگر سلطان به وزیر خود دشنام دهد ، شاید برای دیگران مجاز نباشد که به او دشنام دهند ؛ اما آنچه ما در مورد جواز آن در این مقاله سخن میگوییم ، لعن است و نه سب !
پس با توجه به معنی لعن ، این اشکال صحت ندارد !
در مواردی از قرآن و سنت به جواز لعن توسط غیر خدا ، تصریح شده است . مانند آیه : «وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» و یا آیه: «لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» که نشانگر مشروعیت لعن توسط غیر خداوند است.
خداوند متعال میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ
سوره بقره آیه 159
کسانی که نشانه های روشن و رهنمودی را که فرستادیم بعد از آنکه برای مردم در کتاب توضیح داده ایم نهفته می دارند ، آنان را خدا لعنت کرده و لعنتکنندگان لعنتشان کنند .
و در آیه دیگر میفرماید:
کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد.
و همچنین در قرآن کریم آمده است :
وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * أُولَئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ
سوره آل عمران آیات86 و 87.
و خداوند قوم بیدادگر را هدایت نمیکند ؛ آنان سزایشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی بر آنان است .
همچنین در صحیح بخاری از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) روایت میکند که فرمودند :
فمن أحدث فیها حدثا أو آوى محدثا فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین... ومن والى قوما بغیر إذن موالیه فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین... فمن أخفر مسلما فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین... .
صحیح البخاری ج6 ص2482 ش 6374 کتاب الفرائض باب إثم من تبرأ من موالیه
کسی که در مدینه بدعت گذارد و یا بدعتگذار را پناه دهد پس لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد ؛
وکسی که از بدون اجازه مولای خویش ، مولای دیگری بگیرد لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد
اگر کسی ذمه (پناه دادن به اهل کتاب) یکی از مسلمانان را بشکند لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد.
مسلم نیز در صحیح خویش از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) روایت میکند که فرمودند :
وَمَنْ ادَّعَى إلى غَیْرِ أبیه أو انْتَمَى إلى غَیْرِ مَوَالِیهِ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ.
صحیح مسلم ج 2 ص 994 ش 1370 کتاب الحج باب فضل المدینة
کسی که خود را فرزند غیر پدر خویش نشان دهد و کسی که خود را غلام کسی غیر از مولای خویش معرفی کند لعنت خداوند وملائکه و همه مردمان بر او باد .
حاکم نیشابوری نیز از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) روایت میکند که فرمودند :
من سل سخیمته على طریق عامر من طرق المسلمین فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین
المستدرک على الصحیحین ج 1 ص 296 ش 665 کتاب الطهارة (البانی در السلسلة الضعیفة ش 5151 این روایت را ضعیف می داند)
کسی که مدفوع خویش را در راه پر رفت و آمد مسلمانان رها سازد پس لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد .
متقی هندی نیز در کنزالعمال از حضرت روایت میکند که فرمودند :
ألا لعنة الله والملائکة والناس أجمعین على من انتقص شیئا من حقی ، وعلى من أبى عترتی...
کنز العمال ج 16 ص42 ش 44057
(رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند :) لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر کسی که چیزی از حق من کم گذارد ؛ و کسی که مانع عترت من شود.
در روایاتی که اهل سنت نقل کردهاند دستور صریح رسول گرامی اسلام (صلى الله علیه وآله) مبنی بر لعن برخی از افراد صادر شده است:
احمد بن حنبل نقل میکند:
سمعنا عبد الله بن عمرو یقول سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول سیکون فی آخر أمتی رجال یرکبون على السروج کأشباه الرجال ینزلون على أبواب المسجد نساؤهم کاسیات عاریات على رؤوسهم کأسنمة البخت العجاف العنوهن فإنهن ملعونات ...
مسند أحمد بن حنبل ج2 ص223 ش 7083 مسند عبد الله بن عمر - المستدرک على الصحیحین ج4 ص483 ش 8346 کتاب الفتن والملاحم- صحیح ابن حبان ج13 ص64 ش 5753 ذکر الاخبار عن وصف النساء اللاتی یستحققن اللعن بأفعالهن (البانی این روایت را در صحیح و ضعیف الجامع الصغیر ش7247 صحیح می داند)
از عبد الله بن عمر شنیدیم که می گفت : رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند در آخر الزمان مردانی هستند که سوار بر زین می شوند اما شبیه مردانند !!! در کنار در مساجد منزل می کنند اما همسرانشان پوشیدهاند و عریان ؛ بر سر ایشان مانند کوهان شتران خراسانی لاغر اندام است ؛ آنها را لعنت کنید ، زیرا لعنت شده هستند .
از اینکه در روایت ، رسول گرامی اسلام (صلى الله علیه وآله) ، دستور به لعنت این افراد داده و این کار را مبتنی بر ملعون بودن آنها (توسط خداوند) کردهاند – و فرمودهاند آنها را لعنت کنید ،زیرا آنها لعنت شده هستند- از این روایت چنین به دست میآید که کسی که توسط خداوند لعنت شده است را باید لعنت کرد .
برخی از فقهای اهل سنت لعن پیامبر گرامی (صلى الله علیه وآله) را دلیل مشروعیت لعن توسط سایر مردم شمردهاند ، همانگونه که مسلم در صحیح خود نقل کرده است:
قال خفاف بن إیماء رکع رسول الله صلى الله علیه وسلم ثم رفع رأسه فقال وعصیة عصت الله ورسوله اللهم العن بنی لحیان والعن رعلا وذکوان ثم وقع ساجدا قال خفاف فجعلت لعنة الکفرة من أجل ذلک
صحیح مسلم ج1 ص470 ش 679
خفاف بن ایماء (از صحابه) میگوید : رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به رکوع رفته و سپس سر خویش را بالا میآوردند و میفرمودند ... عصیة بر خدا و رسولش سرکشی کرد ؛ خدایا بنیلحیان و رعل و ذکوان را لعنت بنما ؛ و سپس به سجده میرفتند .
خفاف می گوید لعنت کفار به همین سبب صورت میگیرد (که رسول خدا چنین میکردند)
خفاف که یکی از صحابه است می گوید چون رسول خدا (صلى الله علیه وآله) این قبایل از کفار را لعنت کردهاند ، این عمل رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در نظر صحابه مجوزی برای لعنت کردن آنها است .
برخی از بزرگان اهل سنت لعن پیامبر گرامی (صلى الله علیه وآله) را الگوی خود قرار داده و اقدام به لعن نمودهاند همان گونه که مسلم در صحیح خود آورده است:
عن عبد الله قال لعن الله الواشمات والمستوشمات والنامصات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغیرات خلق الله قال فبلغ ذلک امرأة من بنی أسد یقال لها أم یعقوب وکانت تقرأ القرآن فأتته فقالت ما حدیث بلغنی عنک أنک لعنت الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغیرات خلق الله فقال عبد الله وما لی لا ألعن من لعن رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو فی کتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بین لوحی المصحف فما وجدته فقال لئن کنت قرأتیه لقد وجدتیه قال الله عز وجل وما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا
صحیح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزینة باب تحریم فعل الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغیرات خلق الله- صحیح البخاری ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسیر باب وما آتاکم الرسول فخذوه و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات
از عبد الله بن مسعود روایت شده است که گفت : خداوند زنی را خالکوبی میکند و زنی را که بر بدن وی خالکوبی میشود و زنی را که موی صورت زنان دیگر را میزداید و زنی که موی صورتش زدوده میشود ، و نیز زنی را که دندانهای خویش را به خاطر زینت اصلاح میکند (فاصله بین دندان ها را باز میکند) کسی که خلقت خدا را تغییر میدهد .
این خبر به زنی از بنیاسد رسید که اهل قرآن بود ؛ به نزد وی آمده و گفت : شنیدهام که این زنان را لعنت کردهای ؟ عبد الله بن مسعود پاسخ داد : چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمایم ؟ و دستور به این کار در قرآن نیز آمده است .
زن سوال کرد در کجای قرآن چنین چیزی آمده است با اینکه من تمامی قرآن را خواندهام اما این را (که هر که را که رسول خدا لعنت کرد ، لعنت کنید) در آن نیافتهام ؟
گفت : آن را خواندهای و در کتاب خدا دیدهای ؛ خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) برای شما آورد آن را بگیرید و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهیز کنید»
این روایت در صحیح بخاری نیز آمده است:
عن عبد الله لعن الله الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغیرات خلق الله تعالى ما لی لا العن من لعن النبی صلى الله علیه وسلم... .
صحیح البخاری ج 7 ص 62.
از عبد الله بن مسعود روایت شده است که خدا لعنت کند ... چرا من کسانی را که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) لعنت فرمودهاند ، لعنت نکنم ؟
در روایت دیگر آمده:
عن ابن مسعود رضی الله عنه ... ما لی لا العن من لعنه رسول الله صلى الله علیه وسلم.
صحیح البخاری ج 7 ص 63
از ابن مسعود روایت شده است که ....چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت فرمودهاند ، لعنت نکنم ؟
این روایات دلالت میکند که صحابه ، لعن پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) را دلیل و مجوز لعن خویش قرار میدادند.
عدهای از اهل سنت ، بعد از اثبات جواز لعن ، میگویند اگر ما در مورد لعن گناهکاران ، سکوت کنیم ، ما را به جهنم نمیبرند ؛ اما اگر کسی را لعنت کنیم ، شاید به خاطر همین لعنت به جهنم برویم !
خداوند متعال در قرآن میفرماید :
... وَمَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ...
و آنچه را پیامبر (صلى الله علیه وآله) برای شما آورد ، پس بگیرید و از آنچه شما را باز داشت ، باز ایستید .
همانطور که در بحث قبل نیز گفته شد ، طبق روایت صحیحین ، صحابه این آیه را در باب لعن تطبیق کرده و گفتهاند اگر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کسی را لعنت کرد ، بر ما نیز لازم است که او را لعنت کنیم :
فقال عبد الله وما لی لا ألعن من لعن رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو فی کتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بین لوحی المصحف فما وجدته فقال لئن کنت قرأتیه لقد وجدتیه قال الله عز وجل وما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا
صحیح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزینة باب تحریم فعل الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغیرات خلق الله- صحیح البخاری ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسیر باب وما آتاکم الرسول فخذوه و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات
عبد الله بن مسعود گفت : چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمایم ؟ و دستور به این کار در قرآن نیز آمده است .
زن سوال کرد در کجای قرآن چنین چیزی آمده است با اینکه من تمامی قرآن را خواندهام اما این را (که هر که را که رسول خدا لعنت کرد ، لعنت کنید) در آن نیافتهام ؟
گفت : آن را خواندهای و در کتاب خدا دیدهای ؛ خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) برای شما آورد آن را بگیرید و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهیز کنید»
این روایت در صحیح بخاری نیز آمده است:
عن عبد الله لعن الله الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغیرات خلق الله تعالى ما لی لا العن من لعن النبی صلى الله علیه وسلم... .
صحیح البخاری ج 7 ص 62.
از عبد الله بن مسعود روایت شده است که خدا لعنت کند ... چرا من کسانی را که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) لعنت فرمودهاند ، لعنت نکنم ؟
در روایت دیگر آمده:
عن ابن مسعود رضی الله عنه ... ما لی لا العن من لعنه رسول الله صلى الله علیه وسلم.
صحیح البخاری ج 7 ص 63
از ابن مسعود روایت شده است که ....چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت فرمودهاند ، لعنت نکنم ؟
استشهاد صحابه ، به این آیه ، نشانگر این است که لعن یکی از اوامری است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ما را بدان مامور ساخته است .
احمد بن حنبل با سند صحیح از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نقل میکند که فرمودند :
سیکون فی آخر أمتی رجال یرکبون على السروج کأشباه الرجال ینزلون على أبواب المسجد نساؤهم کاسیات عاریات على رؤوسهم کأسنمة البخت العجاف العنوهن فإنهن ملعونات ...
مسند أحمد بن حنبل ج2 ص223 ش 7083 مسند عبد الله بن عمر - المستدرک على الصحیحین ج4 ص483 ش 8346 کتاب الفتن والملاحم- صحیح ابن حبان ج13 ص64 ش 5753 ذکر الاخبار عن وصف النساء اللاتی یستحققن اللعن بأفعالهن (البانی این روایت را در صحیح و ضعیف الجامع الصغیر ش7247 صحیح می داند)
در آخر الزمان مردانی هستند که سوار بر زین می شوند اما شبیه مردانند !!! در کنار در مساجد منزل می کنند اما همسرانشان پوشیدهاند و عریان ؛ بر سر ایشان مانند کوهان شتران خراسانی لاغر اندام است ؛ آنها را لعنت کنید ، زیرا لعنت شده هستند .
از اینکه در روایت ، رسول گرامی اسلام (صلى الله علیه وآله) ، دستور به لعنت این افراد داده و این کار را مبتنی بر ملعون بودن آنها (توسط خداوند) کردهاند - و فرمودهاند آنها را لعنت کنید ،زیرا آنها لعنت شده هستند- از این روایت چنین به دست میآید که کسی که مستحق لعن باشد را باید لعنت کرد ؛ نه اینکه لعن یک عمل جایز است !
علاوه بر این ، این روایت به صورت امر آمده است و امر ظاهر در وجوب است ؛ یعنی لعن نه تنها مستحب است ، بلکه یکی از واجبات است و در صورت ترک واجبات ، شخص جهنمی است .
همچنین حتی اگر این روایت را حمل بر استحباب کنیم (اگر چه ظاهر روایت ، با این حمل مخالف است) باز طبق نظر علمای شیعه و سنی ، ترک یک مستحب ، و حتی یک مباح و مخالفت با آن جایز نیست ! و حتی تارک سنت از روی مخالفت را مستحق عقاب میدانند .
ابن خزیمه ، روایت متواتر «النکاح سنتی ... فمن رغب عن سنتی فلیس منی» را که علمای شیعه و سنی نقل کردهاند که با عنوان ذیل نقل میکند :
باب التغلیظ فی ترک سنة النبی صلى الله علیه وسلم رغبة عنها وجائز أن یسمى تارک السنة عاصیا إذا ترکها رغبة عنها
صحیح ابن خزیمة ج 3 ص 258 ش 2024 باب 99 ، اسم المؤلف: محمد بن إسحاق بن خزیمة أبو بکر السلمی النیسابوری الوفاة: 311 ، دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1390 - 1970 ، تحقیق : د. محمد مصطفى الأعظمی
باب شدت عقوبت کسی که سنت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را به خاطر رویگردانی از آن ، ترک کند ؛ و کسی که سنت را با رویگردانی از آن ترک کند (نه ترک به صورت اتفاقی) ، گناهکار است .
و همانطور که در این مقاله نیز ثابت شد ، و این روایت نیز به خوبی بیانگر آن است ، لعن ، یکی از سنتهای ثابته رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و چیزی است که ما را به آن مامور کردهاند ؛ و ترک آن به خاطر رویگردانی از آن ، گناه و موجب عقاب است ! یعنی دقیقا عکس آنچیزی که در متن سوال مطرح شده است ، که لعن ممکن است موجب جهنمی شدن شود !
عدهای از اهل سنت میگویند لعن کردن تنها در زمانی جایز است که یا علم داشته باشی که شخص با کفر از دنیا رفته است ؛ مانند ابو لهب ؛ و یا وی را با صفت لعن نمایی ، مثلا بگویی خداوند دزد را لعنت کند ؛ زیرا اگر کسی را به طور معین لعن نمایی شاید آن فرد توبه کرده و با اسلام از دنیا برود و این لعن دامنگیر خود شما شود ؛ اما اگر وی را با صفت لعن کنی در واقع صاحب آن صفت را لعنت کردهای ؛ پس لعن اگر شامل وی نشود شامل دیگرانی که این صفت را دارند شده و به شما کاری نخواهد داشت .
دلیل این نظر اهل سنت ، روایتی است که در کتب مختلف ذکر شده و اهل سنت ، سند آن را نیز صحیح میدانند :
سمعت أَبَا الدَّرْدَاءِ یقول قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إِنَّ الْعَبْدَ إذا لَعَنَ شیئا صَعِدَتْ اللَّعْنَةُ إلى السَّمَاءِ فَتُغْلَقُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ دُونَهَا ثُمَّ تَهْبِطُ إلى الأرض فَتُغْلَقُ أَبْوَابُهَا دُونَهَا ثُمَّ تَأْخُذُ یَمِینًا وَشِمَالًا فإذا لم تَجِدْ مَسَاغًا رَجَعَتْ إلى الذی لُعِنَ فَإِنْ کان لِذَلِکَ أَهْلًا وَإِلَّا رَجَعَتْ إلى قَائِلِهَا.
سنن أبی داود ج 4 ص 277 ش 4905 باب فی اللعن (البانی این روایت را در صحیح و ضعیف سنن أبی داود صحیح می داند)
از ابو درداء شنیدم که میگفت : رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند : بدرستیکه اگر بنده ، چیزی را لعنت کند ، لعنت به آسمان میرود پس درهای آسمان بسته شده و راه وی را میبندند ؛ سپس به زمین میآید ، درهای زمین نیز به روی او بسته میشود ؛ پس به راست و چپ میرود اما راهی پیدا نمیکند ؛ پس به سوی کسی میرود که لعنت شده است ، اگر وی صلاحیت لعن را داشت (به او میخورد) و اگر نداشت به کسی که لعنت کرده است باز میگردد .
ابن حجر از همین روایت استفاده کرده و میگوید حتی لعنت کردن یزید نیز جایز نیست ! زیرا شاید یزید توبه کرده و با ایمان از دنیا رفته باشد !
ثم محل حرمة اللعن إن کان لمعین فالمعین لا یجوز لعنه وإن کان فاسقا کیزید بن معاویة رضی الله عنه أو ذمیا حیا أو میتا ولم یعلم موته على الکفر لاحتمال أنه یختم له أو ختم له بالإسلام بخلاف من علم موته على الکفر کفرعون وأبی جهل وأبی لهب ونظرائهم
وأما ما وقع لبعضهم من لعن یزید فهو تهور بناء على القول بإسلامه وهو الظاهر ودعوى جمع أنه کافر لم یثبت ما یدل علیها بل أمره بقتل الحسین لم یثبت أیضا ولهذا أفتى الغزالی بحرمة لعنه أی وإن کان فاسقا سکیرا متهورا فی الکبائر بل فواحشها
الزواجر ج 2 ص 638
لعن زمانی حرام است که در مورد شخص معینی باشد ؛ شخص معین لعنش جایز نیست حتی اگر فاسق باشد ؛ مانند یزید بن معاویه ؛ یا شخص ذمی مسلمان یا مرده !!! که ندانی که بر کفر مرده است ، زیرا احتمال دارد که عاقبت کار او اسلام بوده است ؛ به خلاف کسی که می دانی بر کفر مرده است ، مانند فرعون و ابو جهل و ابو لهب و امثال ایشان .
اما اینکه عدهای یزید را لعنت میکنند ، اینکار ، بنا بر قول به اسلام یزید ، بیباکی است !!! و به همین سبب غزالی حکم به حرمت لعن یزید داده است ، با اینکه وی فاسق بیباک در مورد کبائر و فواحش بود !!!
همانطور که گذشت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) چندین شخص و قبیله را به صورت معین و مستقیم لعنت کردهاند ؛ این کار ایشان طبق مبانی اهل سنت دلالت بر حلیت لعن افرادی دارد که احتمال دارد مسلمان مرده بمیرند ! . حتی در بعضی موارد رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میفرمایند : من میخواهم او را چنان لعنت کنم که در قبر نیز همراه وی باشد !!!
عن أبی الدَّرْدَاءِ عن النبی صلى الله علیه وسلم أَنَّهُ أتى بِامْرَأَةٍ مُجِحٍّ على بَابِ فُسْطَاطٍ فقال: لَعَلَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُلِمَّ بها؟ فَقَالُوا: نعم. فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم: لقد هَمَمْتُ أَنْ أَلْعَنَهُ لَعْنًا یَدْخُلُ معه قَبْرَهُ کَیْفَ یُوَرِّثُهُ وهو لَا یَحِلُّ له کَیْفَ یَسْتَخْدِمُهُ وهو لَا یَحِلُّ له
صحیح مسلم ج 2 ص 1065 ش 1441 کتاب النکاح بَاب تَحْرِیمِ وَطْءِ الْحَامِلِ الْمَسْبِیَّةِ
از ابودرداء از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) روایت شده است که در راه به کنیزی حامله برخوردند که در کنار در خیمه ای بود ؛ پس فرمودند : ظاهرا صاحب این کنیز با وی نزدیکی کرده است ؟ گفتند : آری .
پس رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند : قصد کرده ام او را چنان لعنت کنم که لعنت من با وی داخل در قبرش شود ؛ چگونه (با این زن کنیز بدون استبراء نزدیکی کرده است ؟ شاید این کودک فرزند وی نباشد ولی وی آن را فرزند خود به حساب آورد ) به وی ارث دهد ؟ با اینکه (شاید) او فرزند وی نیست ؛ و چگونه می خواهد آن فرزند را به کارگیرد ؛ (شاید وی فرزند وی باشد و) به کار گرفتن وی برای او جایز نباشد !!!
ابن حجر در رد این جواب شیعه میگوید :
وأما الذین لعنهم رسول الله صلى الله علیه وسلم بأعیانهم فهم ما تضمنه قوله علیه الصلاة والسلام اللهم العن رعلا وذکوان وعصیة عصوا الله ورسوله فهذه ثلاث قبائل من قبائل العرب لکن یجوز أنه صلى الله علیه وسلم علم موتهم أو موت أکثرهم على الکفر فلم یلعن إلا من علم موته علیه
الزواجر ج2 ص 640
اما کسانی که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آنها را با نام لعنت کرده است ، قبایل رعل و ذکوان و عصیه است که بر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سرکشی کردند ؛ این سه قبیله از قبائل عرب بودند ؛ اما ممکن است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) میدانست که همه آنها یا بیشترشان کافر خواهند مرد ؛ به همین سبب تنها کسانی را لعنت کرده است که میدانست کافر میمیرد!!!
این پاسخ طبق مبانی اهل سنت واضح البطلان بوده و احتیاجی به رد ندارد ؛ جالب است کسانی که ادعای جمود بر لفظ و امتناع علم غیب را دارند ، در این مورد دست از هر دو ادعا برداشته و میگویند : مقصود همه قبیله نبوده است و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) تنها کسانی را لعنت کردهاند که بر کفر می میرند ؛ و نیز میگویند رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میدانسته که همه و یا بیشتر ایشان بر کفر میمیرند!!!
در بخش لعن در لسان رسول گرامی اسلام (صلى الله علیه وآله) مواردی گذشت که به اقرار اهل سنت ، رسول خدا (صلى الله علیه وآله) یک صحابی را به نام و به صورت مشخص لعن کردهاند ! آیا ابن حجر میتواند در پاسخ به لعن این افراد ادعا کند که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میدانستهاند که این افراد کافر میمیرند ؟!
بر فرض که کلام اهل سنت را در مورد علم غیب رسول خدا (صلى الله علیه وآله) با وجود مخالفت آن با مبانی آنها و نیز با غض نظر از اشکالات دیگر ، چون موافق نظر ما است قبول کردیم ؛ اما در مورد کسانی که صحابه آنها را لعنت کردهاند چه پاسخی میخواهند بدهند ؟
آیا صحابه نیز علم غیب داشتهاند که طرف مقابل آنها با کفر از دنیا خواهد رفت ؟ مخصوصا در مواردی که شخص لعنت شده ، خود از صحابه است ، اشکال دو چندان میشود .
اگر واقعا اهل سنت اعتقاد دارند که لعن خلفا ، به این خاطر که آنها در مرتبه والای دیانت بودهاند شامل حال آنها نمیشود ، پس باید بگویند که این لعن به شیعه باز میگردد ؛ و دیگر نباید نگران باشند ؛ زیرا این کار شیعه سبب دوری شیعه (که در نظر اهل سنت دشمنان اسلام هستند ) از خدا و رحمت واسعه او میگردد ؛ لذا نباید اهل سنت نگران باشند!
در صحیح مسلم در کتاب البر والصلة والآداب بابی با این عنوان ذکر کرده است که :
بَاب من لَعَنَهُ النبی صلى الله علیه وسلم أو سَبَّهُ أو دَعَا علیه وَلَیْسَ هو أَهْلًا لِذَلِکَ کان له زَکَاةً وَأَجْرًا وَرَحْمَةً
باب در مورد کسی که رسول خدا (صلى الله علیه وآله)او را لعنت کرده است یا دشنام داده است یا او را نفرین کرده است در حالیکه آن شخص سزاوار این لعن و دشنام و نفرین نبوده است ، این لعن برای او پاک شدن از گناهان و پاداش و رحمت است !!!
و سپس 13 روایت با همین مضمون نقل میکند !!! که به عنوان نمونه به یک روایت اشاره می کنیم :
عن أبی هُرَیْرَةَ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم اللهم إنما أنا بَشَرٌ فَأَیُّمَا رَجُلٍ من الْمُسْلِمِینَ سَبَبْتُهُ أو لَعَنْتُهُ أو جَلَدْتُهُ فَاجْعَلْهَا له زَکَاةً وَرَحْمَةً
صحیح مسلم ج 4 ص 2007
از ابوهریره روایت شده است که گفت : رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند : خدایا من انسانی هستم ؛ پس هرزمان که یکی از مسلمانان را دشنام دادم یا لعن کردم و یا او را شلاق زدم پس این کار را برای او پاک شدن و رحمت قرار بده !!!
آیا این روایات صحیح است ؟
در این روایت مطلبی آمده است که خود اهل سنت در تفسیر آن عاجز ماندهاند ؛ و آن اتهام رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به دشنام و و بد دهانی به برخی از اصحاب ، آن هم به صورت بیمورد بوده است !!! زیرا در روایت گفته است که «لعنه أو سبه» و قطعا کلمه «سب» که در این جمله آمده است به معنی نفرین نیست و به معنی دشنام است ؛ جالب اینجاست که در انتهای این باب ، روایت نفرین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مورد معاویه را نقل میکند و چنین وانمود میسازد که چون معاویه مستحق این نفرین نبوده است ، در واقع رحمتی برای معاویه است !!!
و حتی عدهای از اهل سنت که برای معاویه فضیلتی صحیح سراغ ندارند ، نفرین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مورد وی را رحمتی برای او میدانند !!!
ولهذا لما ذکر مسلم فی ( صحیحه ) فی فضل معاویة أورد أولا هذا الحدیث ثم أتبعه بحدیث ( لا أشبع الله بطنا ) فیحصل منها مزیة لمعاویة رضی الله عنه
فصول من السیرة ابن کثیر ج 1 ص 304
و به همین جهت مسلم در صحیح خویش ، برای فهماندن فضیلت معاویه این روایت (که نفرین رسول خدا رحمت است) را آورده است و سپس در ادامه آن روایت نفرین معاویه را میآورد ؛ به همین سبب برای معاویه فضیلتی دوچندان از این روایت به دست میآید!!!
ما شیعیان اصل این مطلب را مخالف نص صریح قرآن میدانیم ؛ زیرا خداوند قرآن کریم ، میفرماید تمامی افعال ، حرکات و سخنان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از وحی است ؛ همچنین در قرآن کریم آن حضرت را موصوف به خلق عظیم میداند ! آیا میتوان تصور کرد که چنین کسی از روی عصبانیت و خشم ، کسی را که مستحق نیست ، دشنام دهد یا نفرین کند ؟!
خداوند در قرآن کریم میفرماید :
وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ
و راستی که تو را خویی والاست .
و کسی که در قرآن به صفت «خلق عظیم» موصوف شده است ، هرگز دچار چنین لغزشی در گفتار نخواهد شد .
همانگونه که قبلا نیز اشاره کردهایم ، قرطبی در تفسیر این آیه شریفه میگوید :
وحقیقة الخلق فی اللغة : هو ما یأخذ به الإنسان نفسه من الأدب یسمى خلقا لأنه یصیر کالخلقة فیه ... وسئلت أیضا عن خلقه علیه السلام فقرات قد أفلح المؤمنون إلى عشر آیات وقالت : ما کان أحد أحسن خلقا من رسول الله (ص) ما دعاه أحد من الصحابة ولا من أهل بیته إلا قال لبیک ولذلک قال الله تعالى وإنک لعلى خلق عظیم ولم یذکر خلق محمود إلا وکان للنبی (ص) منه الحظ الأوفر ... وقد روى عنه علیه السلام أنه قال : أدبنی ربی تأدیبا حسنا إذ قال : خذ العفو وأمر بالعرف وأعرض عن الجاهلین فلما قبلت ذلک منه قال : إنک لعلى خلق عظیم
الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی ج18 ص227 )، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی ، دار النشر : دار الشعب - القاهرة
حقیقت کلمه «خلق» در لغت آن آدابی است که انسان نفس خویش را به آن وادار می کند ، زیرا شبیه خلقت انسان می گردد .
از عائشه در مورد اخلاق رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سوال شد ، در پاسخ خواند «قد أفلح المومنون» تا ده آیه و سپس گفت : هیچ کس ، مانند اخلاق نیک پیامبر (صلى الله علیه وآله) نداشت ؛ هیچ کس او را نخواند مگر اینکه اجابت کرد ، و به همین سبب بود که خداوند به او فرمود «وانک لعلی خلق عظیم» ؛ هیچ اخلاق نیکی نیست مگر آنکه پیامبر در آن از همه بیشتر سهم دارد ... از آن حضرت روایت شده است که فرمود : خداوند مرا به نیکی ادب نمود و به من گفت «بخشش را در کارگیر و به نیکی دستور بده و از جاهلان رویگردان باش» ، وقتی این دستور الهی را قبول نمودم ، به من فرمود «وانک لعلی خلق عظیم»
آیا می شود ادعا کرد که چنین شخصی که در مکارم انسانی گوی سبقت را از همگان ربوده است ، بد دهانی نموده و دشنام دهد ؟
وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى
و از سر هوس سخن نمی گوید ؛ سخن او به جز وحیی که فرستاده می شود نیست .
در این زمینه که تمامی سخنان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از وحی است ، در کتب اهل سنت روایات فراوان با سند صحیح نقل شده است .
بسیاری از علمای اهل سنت با مضامین مشابه از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) روایت کردهاند که آن حضرت فرمودند من هرچه در زمان غضب و رضا بگویم ، همه از خدا است .
أخبرنا أبو عمرو عثمان بن أحمد بن السماک ببغداد ثنا عبد الرحمن بن محمد بن منصور الحارثی ثنا یحیى بن سعید وحدثنا أبو بکر بن إسحاق الفقیه واللفظ له ثنا أبو المثنى ثنا مسدد ثنا یحیى عن عبید الله بن الأخنس عن الولید بن عبد الله عن یوسف بن ماهک عن عبد الله بن عمر قال کنت أکتب کل شیء أسمعه من رسول الله صلى الله علیه وسلم وأرید حفظه فنهتنی قریش وقالوا تکتب کل شیء تسمعه من رسول الله صلى الله علیه وسلم ورسول الله صلى الله علیه وسلم بشر یتکلم فی الرضا والغضب قال فأمسکت فذکرت ذلک لرسول الله صلى الله علیه وسلم فقال أکتب فوالذی نفسی بیده ما خرج منه إلا حق وأشار بیده إلى فیه رواة هذا الحدیث قد احتجا بهم عن آخرهم غیر الولید هذا وأظنه الولید بن أبی الولید الشامی فإنه الولید بن عبد الله وقد علمت على أبیه الکتبة فإن کان کذلک فقد احتج مسلم به
المستدرک على الصحیحین ج 1 ص 187 ش 359 ، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا
مصنف ابن أبی شیبة ج 5 ص 313 ش 26428 ، اسم المؤلف: أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة الکوفی الوفاة: 235 ، دار النشر : مکتبة الرشد - الریاض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : کمال یوسف الحوت
مسائل الإمام أحمد روایة ابنه أبی الفضل صالح ج 2 ص 372 ش 1033 ، اسم المؤلف: الوفاة: 266هـ ، دار النشر : الدار العلمیة - الهند - 1408هـ- 1988م
البحر الزخار (مسند البزار) ج 6 ص 437 ش 2470 ، اسم المؤلف: أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار الوفاة: 292 ، دار النشر : مؤسسة علوم القرآن , مکتبة العلوم والحکم - بیروت , المدینة - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله
المحدث الفاصل بین الراوی والواعی ج 1 ص 365 و 366 ، اسم المؤلف: الحسن بن عبد الرحمن الرامهرمزی الوفاة: 360 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1404 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. محمد عجاج الخطیب
از عبد الله بن عمر روایت شده است که من هرآنچه از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میشنیدم ، مینوشتم ، و میخواستم آن را حفظ کنم ، تا اینکه قریش من را بازداشته و گفتند : هرچیزی را که از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میشنوی مینویسی ؟ رسول خدا (صلى الله علیه وآله) انسانی است که در رضا و غضب سخن میگوید !
به همین سبب من نیز از نوشتن دست برداشته و این مطلب را به حضرت گفتم .
حضرت فرمودند : بنویس که قسم به خدا جز حق از این بیرون نمیآید و با دست خویش به دهانشان اشاره فرمودند .
این روایت را البانی در السلسلة الصحیحة ش 1532 صحیح میداند .
احمد بن حنبل با چهار سند از ابیامامه روایت ذیل را نقل میکند :
عن أبی أُمَامَةَ انه سمع رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یقول لَیَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ رَجُلٍ لیس بنبی مِثْلُ الْحَیَّیْنِ أو مِثْلُ أَحَدِ الْحَیَّیْنِ رَبِیعَةَ وَمُضَرَ فقال رَجُلٌ یا رَسُولَ اللَّهِ أو ما رَبِیعَةُ من مُضَرَ فقال إنما أَقُولُ ما أُقَوَّلُ
مسند أحمد بن حنبل ج 5 ص 257 ش 22269 و 22270 و ص 261 ش 22304 و ص 267 ش 22351 ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر
از ابوامامه روایت شده است که از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شنیدم که فرمودند : با شفاعت یکی از مردان امت من ، که پیامبر هم نیست ، گروهی مانند دو قبیله ربیعه و مضر وارد بهشت خواهند شد !
شخصی گفت : ای رسول خدا ! میدانی ربیعه و مضر چیست ؟!
حضرت فرمودند : من تنها سخنانی را بر زبان میآورم که (از غیب) بر زبان من انداخته شود !
این روایت را البانی در صحیح الترغیب والترهیب ، و صحیح و ضعیف جامع صغیر تصحیح کرده است .
صحیح الترغیب و الترهیب ش 3647 ، صحیح و ضعیف الجامع الصغیر ش 9494
هیثمی نیز در مجمع الزوائد روایت را صحیح میداند :
رواه أحمد والطبرانی بأسانید ورجال أحمد وأحد اسانید الطبرانی رجالهم رجال الصحیح غیر عبدالرحمن بن میسرة وهو ثقة
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج 10 ص 381 ، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی الوفاة: 807 ، دار النشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة , بیروت - 1407
بسیاری از علمای اهل سنت ، از جمله احمد بن حنبل ، بخاری و ترمذی این روایت را از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نقل کردهاند که فرمودند : من هیچگاه جز حق نمیگویم !
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا یُونُسُ ثنا لَیْثٌ عَن مُحَمَّدٍ عن سَعِیدِ بن أبی سَعِیدٍ عن أبی هُرَیْرَةَ عن رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم انه قال انی لاَ أَقُولُ إِلاَّ حَقًّا قال بَعْضُ أَصْحَابِهِ فَإِنَّکَ تُدَاعِبُنَا یا رَسُولَ اللَّهِ فقال إنی لاَ أَقُولُ إِلاَّ حَقًّا
مسند أحمد بن حنبل ج 2 ص 340 ش 8462 و ص 360 ش 8708 ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر
الأدب المفرد ج 1 ص 102 ش 265 ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256 ، دار النشر : دار البشائر الإسلامیة - بیروت - 1409 - 1989 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : محمد فؤاد عبدالباقی
از ابوهریره روایت شده است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند : من هیچگاه جز حق نمیگویم ! بعضی از اصحاب عرضه داشتند : ای رسول خدا ! شما گاهی با ما شوخی میکنید ! حضرت فرمودند : من هیچگاه جز حق نمیگویم !
ترمذی بعد از نقل این روایت میگوید :
قال أبو عِیسَى هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ
الجامع الصحیح سنن الترمذی ج 4 ص 357 ش 1990 ، اسم المؤلف: محمد بن عیسى أبو عیسى الترمذی السلمی الوفاة: 279 ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - - ، تحقیق : أحمد محمد شاکر وآخرون
البانی این روایت را نیز در السلسلة الصحیحة ش 1726 صحیح میداند .
آیا با وجود این همه روایت ، آنهم با سند صحیح در نزد اهل سنت ، که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) خود فرمودهاند من حتی در هنگام غضب ، جز حق نمیگویم ، میتوان به روایاتی که به خاطر ترمیم تعدادی از صحابه جعل شده و سبب کسر شأن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میشود ، تمسک کرد ؟!
عده ای از علمای اهل سنت که حاضر نشدند با این روایت ، مقام رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را زیر سوال ببرند برای این روایات توجیهاتی آوردهاند ؛ نووی مهمترین شارح صحیح مسلم ، در کتاب خویش «شرح النووی على صحیح مسلم ج 16 ص 152 » دو اشکال در مورد این روایات مطرح میکند و سپس به آنها جواب میدهد :
الف)چگونه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کسی را که مستحق نبوده است ، دشنام داده یا لعن کردهاند ؟
ب) آنچه در این روایات آمده است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مانند سایر مردم غضب میگیرد به چه معنی است ؟
فان قیل کیف یدعو على من لیس هو بأهل للدعاء علیه أو یسبه أو یلعنه ونحو ذلک فالجواب ما اجاب به العلماء
اگر گفته شود چطور ممکن است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کسی را نفرین کند که سزاوار نفرین و دشنام و لعن نبوده است ، پاسخ ما همان چیزی است که علما گفتهاند
و سپس دو وجه ذیل را مطرح میکند :
احدهما أن المراد لیس بأهل لذلک عند الله تعالى وفی باطن الامر ولکنه فی الظاهر مستوجب له فیظهر له صلى الله علیه وسلم استحقاقه لذلک بأمارة شرعیة ویکون فی باطن الامر لیس اهلا لذلک وهو صلى الله علیه وسلم مأمور بالحکم بالظاهر والله یتولى السرائر
مقصود رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از کسی که صلاحیت لعن نداشته است ، کسی است که در باطن امر و نزد خداوند صلاحیت لعن را نداشته است ؛ اما به خاطر ادلهای شرعی در نزد رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ثابت شده است که وی مستحق لعن است ؛ اما با این همه در حقیقت این شخص مستحق لعن نبوده است ؛ و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مامور به حکم ظاهری هستند و خداوند است که عالم به باطن افراد است .
والثانی أن ما وقع من سبه ودعائه ونحوه لیس بمقصود بل هو مما جرت به عادة العرب فی وصل کلامها بلا نیة کقوله تربت یمینک وعقرى حلقی وفی هذا الحدیث لا کبرت سنک وفی حدیث معاویة لا أشبع الله بطنه ونحو ذلک لا یقصدون بشئ من ذلک حقیقة الدعاء
فخاف صلى الله علیه وسلم أن یصادف شئ من ذلک اجابة فسأل ربه سبحانه وتعالى ورغب إلیه فی أن یجعل ذلک رحمة وکفارة وقربة وطهورا وأجرا
وانما کان یقع هذا منه فی النادر والشاذ من الازمان ولم یکن صلى الله علیه وسلم فاحشا ولا متفحشا ولا لعانا ولا منتقما لنفسه
وقد سبق فی هذا الحدیث أنهم قالوا ادع على دوس فقال اللهم اهد دوسا وقال اللهم اغفر لقومی فانهم لا یعلمون والله اعلم
پاسخ دوم :مقصود از دشنام و نفرین همان است که عادت عرب به آن بوده است و آن این است که بیجهت در کلام خویش نفرین میآوردند ؛ مانند دستت خشک شود و گردنم زده شود و مانند آنچه در این روایات مذکوره آمده است که عمرت دراز مباد و در حدیث معاویه خدا شکمت را سیر نکند و در همه اینها مقصود ، نفرین واقعی نیست !
به همین سبب رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ترسیدند که یکی از این نفرینها تحقق پیدا کند ، پس از خداوند خواستند که این نفرینها را رحمت و کفاره و قرب به خدا و پاکی و اجر قرار دهد .
و این نفرین ها از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بسیار نادر اتفاق میافتاد و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بد زبان و بدگو و لعنکننده و انتقامگیرنده برای خویش نبودند .
و حتی در روایت گذشت که به ایشان گفتند قبیله دوس را نفرین کنید ؛ پس ایشان فرمودند خدایا دوس را هدایت کن ؛ و نیز فرمودند خدایا قوم من را هدایت نما که ایشان نمیفهمند .
سپس نووی این اشکال را مطرح میکند چطور ممکن است رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مانند سایر انسانها در حال غضب عملی ناپسند انجام دهند ؟
واما قوله صلى الله علیه وسلم ( أغضب کما یغضب البشر ) فقد یقال ظاهره أن السب ونحوه کان بسبب الغضب وجوابه ما ذکره المازری
اما کلام ایشان که فرمودهاند من مانند سایر انسانها خشمگین میشوم ، ظاهر آن این است که دشنام و لعن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از روی خشم ایشان بوده است . جواب این اشکال همان است که مازری نقل کرده است .
قال یحتمل انه صلى الله علیه وسلم أراد أن دعاءه وسبه وجلده کان مما یخیر فیه بین أمرین احدهما هذا الذی فعله والثانی زجره بأمر آخر فحمله الغضب لله تعالى على أحد الامرین المتخیر فیهما وهوسبه أو لعنه وجلده ونحو ذلک ولیس ذلک خارجا عن حکم الشرع والله اعلم
که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میخواستند بگویند که نفرین و دشنام و شلاق زدن ایشان از مواردی است که خداوند در آن ایشان را بین دو کار مخیر کرده است ؛ اما غضب برای خداوند ایشان را به انتخاب دشنام و لعن و شلاق وادار کرده است ؛ و این خشم ایشان خارج از حکم شرع نیست .
آن شخص ظاهرا صلاحیت دشنام را داشته است اما واقعا مستحق نبوده است ؛ و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مامور به ظاهرند . به همین جهت دعا کردند که اگر این شخص مستحق نبوده است لعن ایشان تبدیل به رحمت شود .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به عادت عرب در کلام خویش در موارد نادر دشنام و سب و لعن را استفاده می کردهاند . به همین جهت ترسیدند که مبادا این لعن غیر ارادی اجابت شود پس دعا کردند که تبدیل به رحمت شود .
حضرت مخیر بین دو کار بودهاند ، دشنام و عکس العملی راحتتر ؛ اما خشم برای احکام الهی ایشان را وادار به دشنام دادن شخص کرده است .
نووی ادعا کرده است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مامور به ظاهر بوده و آن شخص نیز ظاهرا مستحق لعنت بوده است :
اگر این پاسخ « رسول خدا مامور به ظاهر بوده اند و آن شخص ظاهرا مستحق لعن بوده است» صحیح باشد ، نتایج زیر را در پی خواهد داشت که در نظر اهل سنت ، مورد قبول نیست :
همه مسلمانان میتوانند از روی قرائن ظاهریهای که از قرآن و سنت به دست میآید ، دیگران را ولو به صورت مستقیم لعن کنند ؛ چون با روایات صحاح اهل سنت ثابت شد که اگر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کسی را لعن کرده باشد ، سایر مسلمانان میتوانند او را لعن کنند ؛ پس وقتی رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کسی را که ظاهرا مستحق لعن است ، نفرین مینمایند ، این کار برای سایر مسلمانان نیز جایز است .
بنابراین کسی را که یکی از عناوین مطرح شده در ابتدای بحث (حدود صد عنوان در قرآن و سنت رسول خدا) بر وی صدق کند ، جایز است که مورد لعن و نفرین مسلمانان – حتی به صورت مشخص – قرار بگیرد .
طبق این پاسخ ، نفرین کردن کسانی که ظاهرا مستحق لعناند ، یکی از سنتهای ثابت در زندگی رسول خدا است ؛ اما با این شرط که قصد داشته باشد اگر آن شخص واقعا مستحق لعن نبود ، لعن برای وی تبدیل به نفرین شود ؛ بنا بر این اگر کسی عدهای را لعن کند و همین قصد را داشته باشد ، وی به سنت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) عمل کرده است ؛ و این عمل وی موافق سنت رسول خدا است ؛ و نه آنچه اهل سنت ، به عنوان سنت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مطرح میکنند !
این پاسخ که « رسول خدا به عادت عرب به طور ناخودآگاه در کلام خویش از دشنام استفاده می کرده اند» به چند دلیل باطل است :
اگر این دشنامها به صورت خاص (و نه به صورت عمومی) به صورت غیر ارادی بوده است چرا لعن و نفرین قبایلی مانند رعل و ذکوان و عصیة یک ماه تمام ادامه پیدا کرد ؟ آنهم در قنوت نماز !!!
عن أَنَسٍ رضی الله عنه قال قَنَتَ النبی صلى الله علیه وسلم بَعْدَ الرُّکُوعِ شَهْرًا یَدْعُو على رِعْلٍ وَذَکْوَانَ وَیَقُولُ عُصَیَّةُ عَصَتْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ
صحیح البخاری ج 4 ص 1503 ش 3868 کتاب المغازی باب غزوة الرجیع
از انس روایت شده است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) یک ماه بعد از رکوع نماز قنوت گرفته و رعل و ذکوان را نفرین میکردند و میگفتند عصیة بر خدا و رسولش سرکشی کرد .
اگر این نفرین به صورت غیر ارادی بوده است ، و رسول خدا دعا فرمودند تا مبادا مستجاب شود ، پس چرا مستجاب شد ؟
در مورد قبایل لحیان ، رعل ، ذکوان و عصیه آمده است :
ولعن رسول الله صلى الله علیه وسلم فی قنوته فی الصلاة من لعن فقال اللهم العن لحیان ورعلا وذکوان وعصیة عصت الله ورسوله فکان ذلک سببا لفنائهم حتى لم یبق منهم أحد
شرح مشکل الاثار ج9 ص328
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در قنوت نماز خویش عده ای را لعنت نمود ؛ و گفت خدایا لحیان و رعل و ذکوان و عصیه را که بر خدا و رسولش سرکشی کرده اند لعنت بنما .
همین لعن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سبب شد که ایشان نابود شده و کسی از ایشان باقی نماند .
بلاذری گفته است :
ودعاه یوما وهو یأکل فأبطأ فقال : لا أشبع الله بطنه . فکان یقول : لحقتنی دعوة رسول الله صلى الله علیه وسلم . وکان یأکل فی الیوم سبع أکلات وأکثر وأقل .
فتوح البلدان - البلاذری - ج 3 ص 582 ، تحقیق : نشر وإلحاق وفهرسة : الدکتور صلاح الدین المنجد، نشر : مکتبة النهضة المصریة – القاهرة.
پیامبر (صلى الله علیه وآله) روزی معاویه را طلبیده ولی او تاخیر کرد ؛ حضرت فرمودند :« خدا شکم او را سیر نکند !» به همین سبب بود که میگفت : لعنت پیامبر به دنبال من آمده است !
و به همین سبب روزی هفت بار و یا بیشتر و یا کمتر غذا میخورد !
طبری نیز گفته است :
فقال النبی لا أشبع الله بطنه فبقى لا یشبع ویقول والله ما أنزل الطعام شبعا ولکن أعیا.
تاریخ الطبری ج 8 ص 186 ، تحقیق : مراجعة وتصحیح وضبط : نخبة من العلماء الأجلاء، نشر : مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند : خدا شکم او را سیر نکند ! به همین سبب بود که دیگر سیر نشد ؛ ومیگفت : قسم به خدا من از غذا خوردن به خاطر سیری دست نکشیدم ؛ بلکه به خاطر خستگی از خوردن چنین میکنم !
ذهبی نیز گفته است :
فقال فی الثالثة : " لا أشبع الله بطنه " قال : فما شبع بعدها .
سیر أعلام النبلاء ج 3 ص 123.
پیامبر (صلى الله علیه وآله) در سومین بار (که معاویه را خواندند ولی نیامد) فرمودند :«خدا شکم او را سیر نکند» ؛ و به همین سبب دیگر سیر نشد !
و نیز در جایی دیگر میگوید :
وقد کان معاویة معدودا من الأکلة .
سیر أعلام النبلاء ج 3 ص 124.
معاویه جزو کسانی شمرده شده است که بسیار پرخور بودند !
ابن کثیر نیز گفته است :
فقال فی الثانیة : لا أشبع الله بطنه ، قال : فما شبع بعدها ، قلت : وقد کان معاویة رضی الله عنه لا یشبع بعدها ، ووافقته هذه الدعوة فی أیام إمارته ، فیقال : إنه کان یأکل فی الیوم سبع مرات طعاما بلحم ، وکان یقول : والله لا أشبع وإنما أعیى.
البدایة والنهایة ، ج 6 ص 189.
پیامبر (صلى الله علیه وآله) در دومین بار فرمودند : خدا شکم او را سیر نکند ! به همین سبب دیگر سیر نشد !
من نیز میگویم معاویه دیگر بعد از نفرین پیامبر سیر نشد و این نفرین حتی در زمان خلافت نیز همراه او بود ؛ به همین سبب گفته شده است که او روزی هفت بار غذای پخته شده از گوشت میخورد و میگفت : قسم به خدا سیر نشدم ؛ ولی خسته شدم !
ابن ابی شیبه نیز گفته است :
عظم بطن معاویة فتشوه ولم یستطع أن یخطب إلا قاعدا وهو أول من خطب قاعدا فی الإسلام .
ابن أبی شیبة ، المصنف، ج 7 ص 247 ) وانظر الآحاد والمثانی ، ج 1 ص 380 وفتح الباری ، ج 2 ص 401 وسیر أعلام النبلاء : 13 / 458.
شکم معاویه آنقدر بزرگ شد که تغییر شکل داد و دیگر نمیتوانست ایستاده سخنرانی کند! به همین سبب او اولین کسی بود که در اسلام نشسته سخنرانی کرد !
جالب اینجاست که در سیوطی در «الخصائص الکبری» و صالحی شامی در «سبل الهدی» ، میگویند روایت سیر نشدن معاویه در صحیح مسلم آمده است که دلالت بر تحریف شدن صحیح مسلم نیز دارد :
وأخرج مسلم والبیهقی واللفظ عن ابن عباس أن النبی صلى الله علیه وسلم قال ( ادع لی معاویة فقلت أنه یأکل فقال فی الثالثة لا أشبع الله بطنه فما شبع بطنه أبدا
الخصائص الکبرى ج 2 ص 293 ، اسم المؤلف: أبو الفضل جلال الدین عبد الرحمن أبی بکر السیوطی الوفاة: 911هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1405هـ - 1985م.
روى مسلم والبیهقی عن ابن عباس رضی الله عنهما قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : ( ادع لی معاویة ) ، فقلت : انه یأکل ، فقال فی الثالثة : ( لا أشبع الله بطنه ) فما شبع بطنه أبدا
صحابه از لعن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مورد افراد و قبایل خاص ، نفرین حقیقی فهمیدهاند ، و نه جملهای که به صورت غیر ارادی از دهان ایشان خارج شود ؛ روایاتی که در مورد جواز لعن کسی که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) او را لعن کرده است گذشت ، این مطلب را ثابت می کند :
قال خفاف بن إیماء رکع رسول الله صلى الله علیه وسلم ثم رفع رأسه فقال وعصیة عصت الله ورسوله اللهم العن بنی لحیان والعن رعلا وذکوان ثم وقع ساجدا قال خفاف فجعلت لعنة الکفرة من أجل ذلک
صحیح مسلم ج1 ص470 ش 679
خفاف بن ایماء (از صحابه) می گوید : رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به رکوع رفته و سپس سر خویش را بالا می آوردند و میفرمودند ... عصیة بر خدا و رسولش سر کشی کرد ؛ خدایا بنی لحیان و رعل و ذکوان را لعنت بنما ؛ و سپس به سجده میرفتند .
خفاف می گوید لعنت کفار به همین دلیل انجام میشود (که رسول خدا آنان را لعنت کردهاند)
فقال عبد الله وما لی لا ألعن من لعن رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو فی کتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بین لوحی المصحف فما وجدته فقال لئن کنت قرأتیه لقد وجدتیه قال الله عز وجل وما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا
صحیح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزینة باب تحریم فعل الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغیرات خلق الله- صحیح البخاری ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسیر باب وما آتاکم الرسول فخذوه و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات
عبدالله بن مسعود گفت : چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمایم ؟ و دستور به این کار در قرآن نیز آمده است .
زن سوال کرد در کجای قرآن چنین چیزی آمده است با اینکه من تمامی قرآن را خواندهام اما این را (که هر که را که رسول خدا لعنت کرد لعنت کنید) در آن نیافتهام ؟
گفت : آن را خواندهای و در کتاب خدا دیدهای ؛ خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) برای شما آورد آن را بگیرید و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهیز کنید»
طبرانی این روایـت را به صورت کامل تر آورده و صراحتا می گوید :
ما لی لا ألعن من لعنه رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو ملعون فی کتاب الله
الدعاء للطبرانی ج 1 ص 587 ش 2144 و ص 588 ش 2147
چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت کرده است لعنت نکنم با اینکه این شخص در قرآن مورد لعن قرار گرفته است !
این مطلب با پاسخ نووی به سوال دوم سازگاری ندارد ؛ زیرا در پاسخ به سوال دوم آمده است که این لعن و نفرین نه به صورت غیر ارادی و طبق عادت عرب ، و بلکه به صورت عمد و اختیار و از روی خشم در مورد احکام الهی صورت گرفته است .
یحتمل انه صلى الله علیه وسلم أراد أن دعاءه وسبه وجلده کان مما یخیر فیه بین أمرین احدهما هذا الذی فعله والثانی زجره بأمر آخر فحمله الغضب لله تعالى على أحد الامرین المتخیر فیهما وهوسبه أو لعنه وجلده ونحو ذلک ولیس ذلک خارجا عن حکم الشرع والله اعلم
شرح النووی على صحیح مسلم ج 16 ص 152
که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) می خواستند بگویند که نفرین و دشنام و شلاق زدن ایشان از مواردی است که خداوند در آن ایشان را بین دو کار مخیر کرده است ؛ اما غضب برای خداوند ایشان را به انتخاب دشنام و لعن و شلاق وادار کرده است ؛ و این خشم ایشان خارج از حکم شرع نیست .
بنا بر این نمیتوان ادعا کرد که این سخنان ، تنها از روی عادت و بدون قصد و توجه بوده است .
این پاسخ « خشم رسول خدا در راه اجرای احکام الهی بوده است » نیز اهل سنت را مجبور به قبول این مطلب میکند که لعن از روی خشم به خاطر خداوند از سنت های رسول گرامی اسلام (صلى الله علیه وآله) بوده است ؛ بنا بر این ، این روایات مطلبی مخالف نظر اهل سنت را بیان میکند و اهل سنت نمیتوانند به آن استدلال کنند .
اهل سنت یا باید دو نتیجه مترتب بر پاسخ اول را قبول نمایند و لعن را جزو سنتهای متکرر در سیره رسول خدا بدانند ؛ و یا اینکه حکم به بطلان این روایات در صحیح مسلم بنمایند !!!
و در هر دو صورت باید معاویه و امثال وی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت فرمودهاند مستحق لعن بدانند و نفرین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مورد وی را از فضائل وی حساب نکنند !
در روایات اهل سنت آمده است که یکی از صحابه در مقابل رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به ابوبکر دشنام میداد و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مقابل این دشنام سکوت کرده و حرکتی نمیکردند ؛ تا اینکه ابوبکر نیز به آن شخص دشنام داد ؛ در این هنگام رسول خدا برخواسته و رفتند و گفتند تا زمانی که ساکت بودی فرشتهای از تو دفاع میکرد ؛ اما وقتی تو نیز دشنام دادی شیطان آمد و من جایی که شیطان باشد ، نمینشینم .
عن أبی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَجُلاَ شَتَمَ أَبَا بَکْرٍ والنبی صلى الله علیه وسلم جَالِسٌ فَجَعَلَ النبی صلى الله علیه وسلم یَعْجَبُ وَیَتَبَسَّمُ فلما أَکْثَرَ رَدَّ علیه بَعْضَ قَوْلِهِ فَغَضِبَ النبی صلى الله علیه وسلم وَقَامَ فَلَحِقَهُ أبو بَکْرٍ فقال یا رَسُولَ اللَّهِ کان یشتمنی وَأَنْتَ جَالِسٌ فلما رَدَدْتُ علیه بَعْضَ قَوْلِهِ غَضِبْتَ وَقُمْتَ قال انه کان مَعَکَ مَلَکٌ یَرُدُّ عَنْکَ فلما رَدَدْتَ علیه بَعْضَ قَوْلِهِ وَقَعَ الشَّیْطَانُ فلم أَکُنْ لأَقْعُدَ مع الشَّیْطَانِ ...
هیثمی در مورد این روایت می گوید :
رواه أحمد والطبرانی فی الأوسط بنحوه ورجال أحمد رجال الصحیح
مجمع الزوائد ج 8 ص 190
این روایت را احمد بن حنبل و طبرانی در المعجم الأوسط نقل کرده اند و راویان روایت احمد بن حنبل راویان صحیحین هستند .
نظر شما در مورد این روایت چیست ؟
در مورد این روایت باید گفت که این روایت در نظر اهل سنت صحیح است و طبق مضمون آن ، نهی کردن کسی که خلفا و ابوبکر را لعن میکند صحیح نیست (چون رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مقابل این لعن سکوت کرده بودند) و باید پاسخگویی به این لعن را به فرشتگان واگذار نمود ؛ زیرا اگر کسی در مقابل این لعن برخوردی نشان دهد ، شیطان حاضر شده و کار وی عملی شیطانی خواهد بود .
جدای از اینکه ثابت می کند حکم لعن ابوبکر ، با آنچه اهل سنت مطرح میکنند (ارتداد و قتل و یا تعزیر) منافات دارد .
طبق آنچه در متن روایت آمده است ، رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودهاند من در جایی که شیطان حاضر باشد ، نمینشینم !
سوال اینجا است که آیا وقتی نفر اول به ابوبکر دشنام میداد ، شیطان حاضر بود یا خیر؟ اگر شیطان حاضر نبوده است ، پس دشنام به ابوبکر ، عملی شیطانی نیست ! و اگر شیطان حاضر بوده است ، چگونه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آنجا نشسته و حضور شیطان را تحمل کردهاند ؟
در این قسمت از مقاله به بررسی نتایجی که از روایات اهل سنت به دست میآید پرداخته و چهار سوال مهم که در کتب و مقالات اهل سنت ، در مورد لعن مطرح شده است ، پاسخ میگوییم :
1- آیا برای ما جایز است کسی را که خدا یا رسول خدا (ص) لعنت فرموده است ، لعنت کنیم ؟ یا این کار تنها برای خدا و حضرت جایز بوده است ؟
2- اگر لعن نکنیم ، ما را به جهنم نمیبرند ، اما اگر لعن کنیم شاید به جهنم برویم
3- آیا لعن ، تنها به صورت غیر مستقیم ، و به صورت لعن صاحبان صفات ناپسند جایز است و در غیر این صورت حرام ؟
4- آیا روایاتی که میگوید «اگر رسول خدا (ص) کسی را لعنت کرده باشند ، و او مستحق لعن نباشد ، این لعن ، تبدیل به رحمت برای او میشود» صحیح است؟
4- آیا اگر کسی مورد لعن قرار گیرد فرشتگان از او دفاع میکنند ؟
گروهی از اهل سنت ادعا میکنند ، که اگر خداوند یا رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کسی را لعنت کرده باشد، مردم حق لعنت وی را ندارند ؛ زیرا شاید جواز این لعنت فقط مخصوص خدا و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) باشد . و در توجیه این مدعی میگویند :
به عنوان مثال وقتی پادشاهی یکی از وزرای خویش را دشنام میدهد ، دلیل نمیشود که غلامان نیز او را دشنام دهند !
همانطور که در ترجمه معنی لعن گذشت ، معنای لعن همان طلب دوری از رحمت خداست ؛ یعنی لعنت کننده از خدا میخواهد که شخص لعنت شده را از رحمت خود دور نماید ؛ و با عبارت «اللهم العن فلاناً» و یا «لعنه الله» یا «لعنة الله علیه» در واقع ، همان دوری از رحمت خداوند را برای او طلب میکند .
بنا بر این ، این اشکال تنها در زمانی قابل بررسی است که شخص به دیگری دشنام دهد ؛ یعنی به عنوان مثال چنین اشکال شود که اگر سلطان به وزیر خود دشنام دهد ، شاید برای دیگران مجاز نباشد که به او دشنام دهند ؛ اما آنچه ما در مورد جواز آن در این مقاله سخن میگوییم ، لعن است و نه سب !
پس با توجه به معنی لعن ، این اشکال صحت ندارد !
در مواردی از قرآن و سنت به جواز لعن توسط غیر خدا ، تصریح شده است . مانند آیه : «وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» و یا آیه: «لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ» که نشانگر مشروعیت لعن توسط غیر خداوند است.
خداوند متعال میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ
سوره بقره آیه 159
کسانی که نشانه های روشن و رهنمودی را که فرستادیم بعد از آنکه برای مردم در کتاب توضیح داده ایم نهفته می دارند ، آنان را خدا لعنت کرده و لعنتکنندگان لعنتشان کنند .
و در آیه دیگر میفرماید:
کسانی که کافر شدند و در حال کفر مردند لعنت خدا و فرشتگان و تمام مردم بر آنان باد.
و همچنین در قرآن کریم آمده است :
وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * أُولَئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ
سوره آل عمران آیات86 و 87.
و خداوند قوم بیدادگر را هدایت نمیکند ؛ آنان سزایشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم همگی بر آنان است .
همچنین در صحیح بخاری از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) روایت میکند که فرمودند :
فمن أحدث فیها حدثا أو آوى محدثا فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین... ومن والى قوما بغیر إذن موالیه فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین... فمن أخفر مسلما فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین... .
صحیح البخاری ج6 ص2482 ش 6374 کتاب الفرائض باب إثم من تبرأ من موالیه
کسی که در مدینه بدعت گذارد و یا بدعتگذار را پناه دهد پس لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد ؛
وکسی که از بدون اجازه مولای خویش ، مولای دیگری بگیرد لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد
اگر کسی ذمه (پناه دادن به اهل کتاب) یکی از مسلمانان را بشکند لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد.
مسلم نیز در صحیح خویش از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) روایت میکند که فرمودند :
وَمَنْ ادَّعَى إلى غَیْرِ أبیه أو انْتَمَى إلى غَیْرِ مَوَالِیهِ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ.
صحیح مسلم ج 2 ص 994 ش 1370 کتاب الحج باب فضل المدینة
کسی که خود را فرزند غیر پدر خویش نشان دهد و کسی که خود را غلام کسی غیر از مولای خویش معرفی کند لعنت خداوند وملائکه و همه مردمان بر او باد .
حاکم نیشابوری نیز از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) روایت میکند که فرمودند :
من سل سخیمته على طریق عامر من طرق المسلمین فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین
المستدرک على الصحیحین ج 1 ص 296 ش 665 کتاب الطهارة (البانی در السلسلة الضعیفة ش 5151 این روایت را ضعیف می داند)
کسی که مدفوع خویش را در راه پر رفت و آمد مسلمانان رها سازد پس لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر او باد .
متقی هندی نیز در کنزالعمال از حضرت روایت میکند که فرمودند :
ألا لعنة الله والملائکة والناس أجمعین على من انتقص شیئا من حقی ، وعلى من أبى عترتی...
کنز العمال ج 16 ص42 ش 44057
(رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند :) لعنت خدا و ملائکه و همه مردمان بر کسی که چیزی از حق من کم گذارد ؛ و کسی که مانع عترت من شود.
در روایاتی که اهل سنت نقل کردهاند دستور صریح رسول گرامی اسلام (صلى الله علیه وآله) مبنی بر لعن برخی از افراد صادر شده است:
احمد بن حنبل نقل میکند:
سمعنا عبد الله بن عمرو یقول سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول سیکون فی آخر أمتی رجال یرکبون على السروج کأشباه الرجال ینزلون على أبواب المسجد نساؤهم کاسیات عاریات على رؤوسهم کأسنمة البخت العجاف العنوهن فإنهن ملعونات ...
مسند أحمد بن حنبل ج2 ص223 ش 7083 مسند عبد الله بن عمر - المستدرک على الصحیحین ج4 ص483 ش 8346 کتاب الفتن والملاحم- صحیح ابن حبان ج13 ص64 ش 5753 ذکر الاخبار عن وصف النساء اللاتی یستحققن اللعن بأفعالهن (البانی این روایت را در صحیح و ضعیف الجامع الصغیر ش7247 صحیح می داند)
از عبد الله بن عمر شنیدیم که می گفت : رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند در آخر الزمان مردانی هستند که سوار بر زین می شوند اما شبیه مردانند !!! در کنار در مساجد منزل می کنند اما همسرانشان پوشیدهاند و عریان ؛ بر سر ایشان مانند کوهان شتران خراسانی لاغر اندام است ؛ آنها را لعنت کنید ، زیرا لعنت شده هستند .
از اینکه در روایت ، رسول گرامی اسلام (صلى الله علیه وآله) ، دستور به لعنت این افراد داده و این کار را مبتنی بر ملعون بودن آنها (توسط خداوند) کردهاند – و فرمودهاند آنها را لعنت کنید ،زیرا آنها لعنت شده هستند- از این روایت چنین به دست میآید که کسی که توسط خداوند لعنت شده است را باید لعنت کرد .
برخی از فقهای اهل سنت لعن پیامبر گرامی (صلى الله علیه وآله) را دلیل مشروعیت لعن توسط سایر مردم شمردهاند ، همانگونه که مسلم در صحیح خود نقل کرده است:
قال خفاف بن إیماء رکع رسول الله صلى الله علیه وسلم ثم رفع رأسه فقال وعصیة عصت الله ورسوله اللهم العن بنی لحیان والعن رعلا وذکوان ثم وقع ساجدا قال خفاف فجعلت لعنة الکفرة من أجل ذلک
صحیح مسلم ج1 ص470 ش 679
خفاف بن ایماء (از صحابه) میگوید : رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به رکوع رفته و سپس سر خویش را بالا میآوردند و میفرمودند ... عصیة بر خدا و رسولش سرکشی کرد ؛ خدایا بنیلحیان و رعل و ذکوان را لعنت بنما ؛ و سپس به سجده میرفتند .
خفاف می گوید لعنت کفار به همین سبب صورت میگیرد (که رسول خدا چنین میکردند)
خفاف که یکی از صحابه است می گوید چون رسول خدا (صلى الله علیه وآله) این قبایل از کفار را لعنت کردهاند ، این عمل رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در نظر صحابه مجوزی برای لعنت کردن آنها است .
برخی از بزرگان اهل سنت لعن پیامبر گرامی (صلى الله علیه وآله) را الگوی خود قرار داده و اقدام به لعن نمودهاند همان گونه که مسلم در صحیح خود آورده است:
عن عبد الله قال لعن الله الواشمات والمستوشمات والنامصات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغیرات خلق الله قال فبلغ ذلک امرأة من بنی أسد یقال لها أم یعقوب وکانت تقرأ القرآن فأتته فقالت ما حدیث بلغنی عنک أنک لعنت الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغیرات خلق الله فقال عبد الله وما لی لا ألعن من لعن رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو فی کتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بین لوحی المصحف فما وجدته فقال لئن کنت قرأتیه لقد وجدتیه قال الله عز وجل وما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا
صحیح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزینة باب تحریم فعل الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغیرات خلق الله- صحیح البخاری ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسیر باب وما آتاکم الرسول فخذوه و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات
از عبد الله بن مسعود روایت شده است که گفت : خداوند زنی را خالکوبی میکند و زنی را که بر بدن وی خالکوبی میشود و زنی را که موی صورت زنان دیگر را میزداید و زنی که موی صورتش زدوده میشود ، و نیز زنی را که دندانهای خویش را به خاطر زینت اصلاح میکند (فاصله بین دندان ها را باز میکند) کسی که خلقت خدا را تغییر میدهد .
این خبر به زنی از بنیاسد رسید که اهل قرآن بود ؛ به نزد وی آمده و گفت : شنیدهام که این زنان را لعنت کردهای ؟ عبد الله بن مسعود پاسخ داد : چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمایم ؟ و دستور به این کار در قرآن نیز آمده است .
زن سوال کرد در کجای قرآن چنین چیزی آمده است با اینکه من تمامی قرآن را خواندهام اما این را (که هر که را که رسول خدا لعنت کرد ، لعنت کنید) در آن نیافتهام ؟
گفت : آن را خواندهای و در کتاب خدا دیدهای ؛ خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) برای شما آورد آن را بگیرید و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهیز کنید»
این روایت در صحیح بخاری نیز آمده است:
عن عبد الله لعن الله الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغیرات خلق الله تعالى ما لی لا العن من لعن النبی صلى الله علیه وسلم... .
صحیح البخاری ج 7 ص 62.
از عبد الله بن مسعود روایت شده است که خدا لعنت کند ... چرا من کسانی را که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) لعنت فرمودهاند ، لعنت نکنم ؟
در روایت دیگر آمده:
عن ابن مسعود رضی الله عنه ... ما لی لا العن من لعنه رسول الله صلى الله علیه وسلم.
صحیح البخاری ج 7 ص 63
از ابن مسعود روایت شده است که ....چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت فرمودهاند ، لعنت نکنم ؟
این روایات دلالت میکند که صحابه ، لعن پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) را دلیل و مجوز لعن خویش قرار میدادند.
عدهای از اهل سنت ، بعد از اثبات جواز لعن ، میگویند اگر ما در مورد لعن گناهکاران ، سکوت کنیم ، ما را به جهنم نمیبرند ؛ اما اگر کسی را لعنت کنیم ، شاید به خاطر همین لعنت به جهنم برویم !
خداوند متعال در قرآن میفرماید :
... وَمَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ...
و آنچه را پیامبر (صلى الله علیه وآله) برای شما آورد ، پس بگیرید و از آنچه شما را باز داشت ، باز ایستید .
همانطور که در بحث قبل نیز گفته شد ، طبق روایت صحیحین ، صحابه این آیه را در باب لعن تطبیق کرده و گفتهاند اگر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کسی را لعنت کرد ، بر ما نیز لازم است که او را لعنت کنیم :
فقال عبد الله وما لی لا ألعن من لعن رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو فی کتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بین لوحی المصحف فما وجدته فقال لئن کنت قرأتیه لقد وجدتیه قال الله عز وجل وما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا
صحیح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزینة باب تحریم فعل الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغیرات خلق الله- صحیح البخاری ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسیر باب وما آتاکم الرسول فخذوه و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات
عبد الله بن مسعود گفت : چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمایم ؟ و دستور به این کار در قرآن نیز آمده است .
زن سوال کرد در کجای قرآن چنین چیزی آمده است با اینکه من تمامی قرآن را خواندهام اما این را (که هر که را که رسول خدا لعنت کرد ، لعنت کنید) در آن نیافتهام ؟
گفت : آن را خواندهای و در کتاب خدا دیدهای ؛ خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) برای شما آورد آن را بگیرید و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهیز کنید»
این روایت در صحیح بخاری نیز آمده است:
عن عبد الله لعن الله الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغیرات خلق الله تعالى ما لی لا العن من لعن النبی صلى الله علیه وسلم... .
صحیح البخاری ج 7 ص 62.
از عبد الله بن مسعود روایت شده است که خدا لعنت کند ... چرا من کسانی را که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) لعنت فرمودهاند ، لعنت نکنم ؟
در روایت دیگر آمده:
عن ابن مسعود رضی الله عنه ... ما لی لا العن من لعنه رسول الله صلى الله علیه وسلم.
صحیح البخاری ج 7 ص 63
از ابن مسعود روایت شده است که ....چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت فرمودهاند ، لعنت نکنم ؟
استشهاد صحابه ، به این آیه ، نشانگر این است که لعن یکی از اوامری است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ما را بدان مامور ساخته است .
احمد بن حنبل با سند صحیح از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نقل میکند که فرمودند :
سیکون فی آخر أمتی رجال یرکبون على السروج کأشباه الرجال ینزلون على أبواب المسجد نساؤهم کاسیات عاریات على رؤوسهم کأسنمة البخت العجاف العنوهن فإنهن ملعونات ...
مسند أحمد بن حنبل ج2 ص223 ش 7083 مسند عبد الله بن عمر - المستدرک على الصحیحین ج4 ص483 ش 8346 کتاب الفتن والملاحم- صحیح ابن حبان ج13 ص64 ش 5753 ذکر الاخبار عن وصف النساء اللاتی یستحققن اللعن بأفعالهن (البانی این روایت را در صحیح و ضعیف الجامع الصغیر ش7247 صحیح می داند)
در آخر الزمان مردانی هستند که سوار بر زین می شوند اما شبیه مردانند !!! در کنار در مساجد منزل می کنند اما همسرانشان پوشیدهاند و عریان ؛ بر سر ایشان مانند کوهان شتران خراسانی لاغر اندام است ؛ آنها را لعنت کنید ، زیرا لعنت شده هستند .
از اینکه در روایت ، رسول گرامی اسلام (صلى الله علیه وآله) ، دستور به لعنت این افراد داده و این کار را مبتنی بر ملعون بودن آنها (توسط خداوند) کردهاند - و فرمودهاند آنها را لعنت کنید ،زیرا آنها لعنت شده هستند- از این روایت چنین به دست میآید که کسی که مستحق لعن باشد را باید لعنت کرد ؛ نه اینکه لعن یک عمل جایز است !
علاوه بر این ، این روایت به صورت امر آمده است و امر ظاهر در وجوب است ؛ یعنی لعن نه تنها مستحب است ، بلکه یکی از واجبات است و در صورت ترک واجبات ، شخص جهنمی است .
همچنین حتی اگر این روایت را حمل بر استحباب کنیم (اگر چه ظاهر روایت ، با این حمل مخالف است) باز طبق نظر علمای شیعه و سنی ، ترک یک مستحب ، و حتی یک مباح و مخالفت با آن جایز نیست ! و حتی تارک سنت از روی مخالفت را مستحق عقاب میدانند .
ابن خزیمه ، روایت متواتر «النکاح سنتی ... فمن رغب عن سنتی فلیس منی» را که علمای شیعه و سنی نقل کردهاند که با عنوان ذیل نقل میکند :
باب التغلیظ فی ترک سنة النبی صلى الله علیه وسلم رغبة عنها وجائز أن یسمى تارک السنة عاصیا إذا ترکها رغبة عنها
صحیح ابن خزیمة ج 3 ص 258 ش 2024 باب 99 ، اسم المؤلف: محمد بن إسحاق بن خزیمة أبو بکر السلمی النیسابوری الوفاة: 311 ، دار النشر : المکتب الإسلامی - بیروت - 1390 - 1970 ، تحقیق : د. محمد مصطفى الأعظمی
باب شدت عقوبت کسی که سنت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را به خاطر رویگردانی از آن ، ترک کند ؛ و کسی که سنت را با رویگردانی از آن ترک کند (نه ترک به صورت اتفاقی) ، گناهکار است .
و همانطور که در این مقاله نیز ثابت شد ، و این روایت نیز به خوبی بیانگر آن است ، لعن ، یکی از سنتهای ثابته رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و چیزی است که ما را به آن مامور کردهاند ؛ و ترک آن به خاطر رویگردانی از آن ، گناه و موجب عقاب است ! یعنی دقیقا عکس آنچیزی که در متن سوال مطرح شده است ، که لعن ممکن است موجب جهنمی شدن شود !
عدهای از اهل سنت میگویند لعن کردن تنها در زمانی جایز است که یا علم داشته باشی که شخص با کفر از دنیا رفته است ؛ مانند ابو لهب ؛ و یا وی را با صفت لعن نمایی ، مثلا بگویی خداوند دزد را لعنت کند ؛ زیرا اگر کسی را به طور معین لعن نمایی شاید آن فرد توبه کرده و با اسلام از دنیا برود و این لعن دامنگیر خود شما شود ؛ اما اگر وی را با صفت لعن کنی در واقع صاحب آن صفت را لعنت کردهای ؛ پس لعن اگر شامل وی نشود شامل دیگرانی که این صفت را دارند شده و به شما کاری نخواهد داشت .
دلیل این نظر اهل سنت ، روایتی است که در کتب مختلف ذکر شده و اهل سنت ، سند آن را نیز صحیح میدانند :
سمعت أَبَا الدَّرْدَاءِ یقول قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم إِنَّ الْعَبْدَ إذا لَعَنَ شیئا صَعِدَتْ اللَّعْنَةُ إلى السَّمَاءِ فَتُغْلَقُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ دُونَهَا ثُمَّ تَهْبِطُ إلى الأرض فَتُغْلَقُ أَبْوَابُهَا دُونَهَا ثُمَّ تَأْخُذُ یَمِینًا وَشِمَالًا فإذا لم تَجِدْ مَسَاغًا رَجَعَتْ إلى الذی لُعِنَ فَإِنْ کان لِذَلِکَ أَهْلًا وَإِلَّا رَجَعَتْ إلى قَائِلِهَا.
سنن أبی داود ج 4 ص 277 ش 4905 باب فی اللعن (البانی این روایت را در صحیح و ضعیف سنن أبی داود صحیح می داند)
از ابو درداء شنیدم که میگفت : رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند : بدرستیکه اگر بنده ، چیزی را لعنت کند ، لعنت به آسمان میرود پس درهای آسمان بسته شده و راه وی را میبندند ؛ سپس به زمین میآید ، درهای زمین نیز به روی او بسته میشود ؛ پس به راست و چپ میرود اما راهی پیدا نمیکند ؛ پس به سوی کسی میرود که لعنت شده است ، اگر وی صلاحیت لعن را داشت (به او میخورد) و اگر نداشت به کسی که لعنت کرده است باز میگردد .
ابن حجر از همین روایت استفاده کرده و میگوید حتی لعنت کردن یزید نیز جایز نیست ! زیرا شاید یزید توبه کرده و با ایمان از دنیا رفته باشد !
ثم محل حرمة اللعن إن کان لمعین فالمعین لا یجوز لعنه وإن کان فاسقا کیزید بن معاویة رضی الله عنه أو ذمیا حیا أو میتا ولم یعلم موته على الکفر لاحتمال أنه یختم له أو ختم له بالإسلام بخلاف من علم موته على الکفر کفرعون وأبی جهل وأبی لهب ونظرائهم
وأما ما وقع لبعضهم من لعن یزید فهو تهور بناء على القول بإسلامه وهو الظاهر ودعوى جمع أنه کافر لم یثبت ما یدل علیها بل أمره بقتل الحسین لم یثبت أیضا ولهذا أفتى الغزالی بحرمة لعنه أی وإن کان فاسقا سکیرا متهورا فی الکبائر بل فواحشها
الزواجر ج 2 ص 638
لعن زمانی حرام است که در مورد شخص معینی باشد ؛ شخص معین لعنش جایز نیست حتی اگر فاسق باشد ؛ مانند یزید بن معاویه ؛ یا شخص ذمی مسلمان یا مرده !!! که ندانی که بر کفر مرده است ، زیرا احتمال دارد که عاقبت کار او اسلام بوده است ؛ به خلاف کسی که می دانی بر کفر مرده است ، مانند فرعون و ابو جهل و ابو لهب و امثال ایشان .
اما اینکه عدهای یزید را لعنت میکنند ، اینکار ، بنا بر قول به اسلام یزید ، بیباکی است !!! و به همین سبب غزالی حکم به حرمت لعن یزید داده است ، با اینکه وی فاسق بیباک در مورد کبائر و فواحش بود !!!
همانطور که گذشت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) چندین شخص و قبیله را به صورت معین و مستقیم لعنت کردهاند ؛ این کار ایشان طبق مبانی اهل سنت دلالت بر حلیت لعن افرادی دارد که احتمال دارد مسلمان مرده بمیرند ! . حتی در بعضی موارد رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میفرمایند : من میخواهم او را چنان لعنت کنم که در قبر نیز همراه وی باشد !!!
عن أبی الدَّرْدَاءِ عن النبی صلى الله علیه وسلم أَنَّهُ أتى بِامْرَأَةٍ مُجِحٍّ على بَابِ فُسْطَاطٍ فقال: لَعَلَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُلِمَّ بها؟ فَقَالُوا: نعم. فقال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم: لقد هَمَمْتُ أَنْ أَلْعَنَهُ لَعْنًا یَدْخُلُ معه قَبْرَهُ کَیْفَ یُوَرِّثُهُ وهو لَا یَحِلُّ له کَیْفَ یَسْتَخْدِمُهُ وهو لَا یَحِلُّ له
صحیح مسلم ج 2 ص 1065 ش 1441 کتاب النکاح بَاب تَحْرِیمِ وَطْءِ الْحَامِلِ الْمَسْبِیَّةِ
از ابودرداء از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) روایت شده است که در راه به کنیزی حامله برخوردند که در کنار در خیمه ای بود ؛ پس فرمودند : ظاهرا صاحب این کنیز با وی نزدیکی کرده است ؟ گفتند : آری .
پس رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند : قصد کرده ام او را چنان لعنت کنم که لعنت من با وی داخل در قبرش شود ؛ چگونه (با این زن کنیز بدون استبراء نزدیکی کرده است ؟ شاید این کودک فرزند وی نباشد ولی وی آن را فرزند خود به حساب آورد ) به وی ارث دهد ؟ با اینکه (شاید) او فرزند وی نیست ؛ و چگونه می خواهد آن فرزند را به کارگیرد ؛ (شاید وی فرزند وی باشد و) به کار گرفتن وی برای او جایز نباشد !!!
ابن حجر در رد این جواب شیعه میگوید :
وأما الذین لعنهم رسول الله صلى الله علیه وسلم بأعیانهم فهم ما تضمنه قوله علیه الصلاة والسلام اللهم العن رعلا وذکوان وعصیة عصوا الله ورسوله فهذه ثلاث قبائل من قبائل العرب لکن یجوز أنه صلى الله علیه وسلم علم موتهم أو موت أکثرهم على الکفر فلم یلعن إلا من علم موته علیه
الزواجر ج2 ص 640
اما کسانی که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آنها را با نام لعنت کرده است ، قبایل رعل و ذکوان و عصیه است که بر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سرکشی کردند ؛ این سه قبیله از قبائل عرب بودند ؛ اما ممکن است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) میدانست که همه آنها یا بیشترشان کافر خواهند مرد ؛ به همین سبب تنها کسانی را لعنت کرده است که میدانست کافر میمیرد!!!
این پاسخ طبق مبانی اهل سنت واضح البطلان بوده و احتیاجی به رد ندارد ؛ جالب است کسانی که ادعای جمود بر لفظ و امتناع علم غیب را دارند ، در این مورد دست از هر دو ادعا برداشته و میگویند : مقصود همه قبیله نبوده است و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) تنها کسانی را لعنت کردهاند که بر کفر می میرند ؛ و نیز میگویند رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میدانسته که همه و یا بیشتر ایشان بر کفر میمیرند!!!
در بخش لعن در لسان رسول گرامی اسلام (صلى الله علیه وآله) مواردی گذشت که به اقرار اهل سنت ، رسول خدا (صلى الله علیه وآله) یک صحابی را به نام و به صورت مشخص لعن کردهاند ! آیا ابن حجر میتواند در پاسخ به لعن این افراد ادعا کند که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میدانستهاند که این افراد کافر میمیرند ؟!
بر فرض که کلام اهل سنت را در مورد علم غیب رسول خدا (صلى الله علیه وآله) با وجود مخالفت آن با مبانی آنها و نیز با غض نظر از اشکالات دیگر ، چون موافق نظر ما است قبول کردیم ؛ اما در مورد کسانی که صحابه آنها را لعنت کردهاند چه پاسخی میخواهند بدهند ؟
آیا صحابه نیز علم غیب داشتهاند که طرف مقابل آنها با کفر از دنیا خواهد رفت ؟ مخصوصا در مواردی که شخص لعنت شده ، خود از صحابه است ، اشکال دو چندان میشود .
اگر واقعا اهل سنت اعتقاد دارند که لعن خلفا ، به این خاطر که آنها در مرتبه والای دیانت بودهاند شامل حال آنها نمیشود ، پس باید بگویند که این لعن به شیعه باز میگردد ؛ و دیگر نباید نگران باشند ؛ زیرا این کار شیعه سبب دوری شیعه (که در نظر اهل سنت دشمنان اسلام هستند ) از خدا و رحمت واسعه او میگردد ؛ لذا نباید اهل سنت نگران باشند!
در صحیح مسلم در کتاب البر والصلة والآداب بابی با این عنوان ذکر کرده است که :
بَاب من لَعَنَهُ النبی صلى الله علیه وسلم أو سَبَّهُ أو دَعَا علیه وَلَیْسَ هو أَهْلًا لِذَلِکَ کان له زَکَاةً وَأَجْرًا وَرَحْمَةً
باب در مورد کسی که رسول خدا (صلى الله علیه وآله)او را لعنت کرده است یا دشنام داده است یا او را نفرین کرده است در حالیکه آن شخص سزاوار این لعن و دشنام و نفرین نبوده است ، این لعن برای او پاک شدن از گناهان و پاداش و رحمت است !!!
و سپس 13 روایت با همین مضمون نقل میکند !!! که به عنوان نمونه به یک روایت اشاره می کنیم :
عن أبی هُرَیْرَةَ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم اللهم إنما أنا بَشَرٌ فَأَیُّمَا رَجُلٍ من الْمُسْلِمِینَ سَبَبْتُهُ أو لَعَنْتُهُ أو جَلَدْتُهُ فَاجْعَلْهَا له زَکَاةً وَرَحْمَةً
صحیح مسلم ج 4 ص 2007
از ابوهریره روایت شده است که گفت : رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند : خدایا من انسانی هستم ؛ پس هرزمان که یکی از مسلمانان را دشنام دادم یا لعن کردم و یا او را شلاق زدم پس این کار را برای او پاک شدن و رحمت قرار بده !!!
آیا این روایات صحیح است ؟
در این روایت مطلبی آمده است که خود اهل سنت در تفسیر آن عاجز ماندهاند ؛ و آن اتهام رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به دشنام و و بد دهانی به برخی از اصحاب ، آن هم به صورت بیمورد بوده است !!! زیرا در روایت گفته است که «لعنه أو سبه» و قطعا کلمه «سب» که در این جمله آمده است به معنی نفرین نیست و به معنی دشنام است ؛ جالب اینجاست که در انتهای این باب ، روایت نفرین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مورد معاویه را نقل میکند و چنین وانمود میسازد که چون معاویه مستحق این نفرین نبوده است ، در واقع رحمتی برای معاویه است !!!
و حتی عدهای از اهل سنت که برای معاویه فضیلتی صحیح سراغ ندارند ، نفرین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مورد وی را رحمتی برای او میدانند !!!
ولهذا لما ذکر مسلم فی ( صحیحه ) فی فضل معاویة أورد أولا هذا الحدیث ثم أتبعه بحدیث ( لا أشبع الله بطنا ) فیحصل منها مزیة لمعاویة رضی الله عنه
فصول من السیرة ابن کثیر ج 1 ص 304
و به همین جهت مسلم در صحیح خویش ، برای فهماندن فضیلت معاویه این روایت (که نفرین رسول خدا رحمت است) را آورده است و سپس در ادامه آن روایت نفرین معاویه را میآورد ؛ به همین سبب برای معاویه فضیلتی دوچندان از این روایت به دست میآید!!!
ما شیعیان اصل این مطلب را مخالف نص صریح قرآن میدانیم ؛ زیرا خداوند قرآن کریم ، میفرماید تمامی افعال ، حرکات و سخنان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از وحی است ؛ همچنین در قرآن کریم آن حضرت را موصوف به خلق عظیم میداند ! آیا میتوان تصور کرد که چنین کسی از روی عصبانیت و خشم ، کسی را که مستحق نیست ، دشنام دهد یا نفرین کند ؟!
خداوند در قرآن کریم میفرماید :
وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ
و راستی که تو را خویی والاست .
و کسی که در قرآن به صفت «خلق عظیم» موصوف شده است ، هرگز دچار چنین لغزشی در گفتار نخواهد شد .
همانگونه که قبلا نیز اشاره کردهایم ، قرطبی در تفسیر این آیه شریفه میگوید :
وحقیقة الخلق فی اللغة : هو ما یأخذ به الإنسان نفسه من الأدب یسمى خلقا لأنه یصیر کالخلقة فیه ... وسئلت أیضا عن خلقه علیه السلام فقرات قد أفلح المؤمنون إلى عشر آیات وقالت : ما کان أحد أحسن خلقا من رسول الله (ص) ما دعاه أحد من الصحابة ولا من أهل بیته إلا قال لبیک ولذلک قال الله تعالى وإنک لعلى خلق عظیم ولم یذکر خلق محمود إلا وکان للنبی (ص) منه الحظ الأوفر ... وقد روى عنه علیه السلام أنه قال : أدبنی ربی تأدیبا حسنا إذ قال : خذ العفو وأمر بالعرف وأعرض عن الجاهلین فلما قبلت ذلک منه قال : إنک لعلى خلق عظیم
الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی ج18 ص227 )، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی ، دار النشر : دار الشعب - القاهرة
حقیقت کلمه «خلق» در لغت آن آدابی است که انسان نفس خویش را به آن وادار می کند ، زیرا شبیه خلقت انسان می گردد .
از عائشه در مورد اخلاق رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سوال شد ، در پاسخ خواند «قد أفلح المومنون» تا ده آیه و سپس گفت : هیچ کس ، مانند اخلاق نیک پیامبر (صلى الله علیه وآله) نداشت ؛ هیچ کس او را نخواند مگر اینکه اجابت کرد ، و به همین سبب بود که خداوند به او فرمود «وانک لعلی خلق عظیم» ؛ هیچ اخلاق نیکی نیست مگر آنکه پیامبر در آن از همه بیشتر سهم دارد ... از آن حضرت روایت شده است که فرمود : خداوند مرا به نیکی ادب نمود و به من گفت «بخشش را در کارگیر و به نیکی دستور بده و از جاهلان رویگردان باش» ، وقتی این دستور الهی را قبول نمودم ، به من فرمود «وانک لعلی خلق عظیم»
آیا می شود ادعا کرد که چنین شخصی که در مکارم انسانی گوی سبقت را از همگان ربوده است ، بد دهانی نموده و دشنام دهد ؟
وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى
و از سر هوس سخن نمی گوید ؛ سخن او به جز وحیی که فرستاده می شود نیست .
در این زمینه که تمامی سخنان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از وحی است ، در کتب اهل سنت روایات فراوان با سند صحیح نقل شده است .
بسیاری از علمای اهل سنت با مضامین مشابه از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) روایت کردهاند که آن حضرت فرمودند من هرچه در زمان غضب و رضا بگویم ، همه از خدا است .
أخبرنا أبو عمرو عثمان بن أحمد بن السماک ببغداد ثنا عبد الرحمن بن محمد بن منصور الحارثی ثنا یحیى بن سعید وحدثنا أبو بکر بن إسحاق الفقیه واللفظ له ثنا أبو المثنى ثنا مسدد ثنا یحیى عن عبید الله بن الأخنس عن الولید بن عبد الله عن یوسف بن ماهک عن عبد الله بن عمر قال کنت أکتب کل شیء أسمعه من رسول الله صلى الله علیه وسلم وأرید حفظه فنهتنی قریش وقالوا تکتب کل شیء تسمعه من رسول الله صلى الله علیه وسلم ورسول الله صلى الله علیه وسلم بشر یتکلم فی الرضا والغضب قال فأمسکت فذکرت ذلک لرسول الله صلى الله علیه وسلم فقال أکتب فوالذی نفسی بیده ما خرج منه إلا حق وأشار بیده إلى فیه رواة هذا الحدیث قد احتجا بهم عن آخرهم غیر الولید هذا وأظنه الولید بن أبی الولید الشامی فإنه الولید بن عبد الله وقد علمت على أبیه الکتبة فإن کان کذلک فقد احتج مسلم به
المستدرک على الصحیحین ج 1 ص 187 ش 359 ، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا
مصنف ابن أبی شیبة ج 5 ص 313 ش 26428 ، اسم المؤلف: أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة الکوفی الوفاة: 235 ، دار النشر : مکتبة الرشد - الریاض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : کمال یوسف الحوت
مسائل الإمام أحمد روایة ابنه أبی الفضل صالح ج 2 ص 372 ش 1033 ، اسم المؤلف: الوفاة: 266هـ ، دار النشر : الدار العلمیة - الهند - 1408هـ- 1988م
البحر الزخار (مسند البزار) ج 6 ص 437 ش 2470 ، اسم المؤلف: أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار الوفاة: 292 ، دار النشر : مؤسسة علوم القرآن , مکتبة العلوم والحکم - بیروت , المدینة - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله
المحدث الفاصل بین الراوی والواعی ج 1 ص 365 و 366 ، اسم المؤلف: الحسن بن عبد الرحمن الرامهرمزی الوفاة: 360 ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1404 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. محمد عجاج الخطیب
از عبد الله بن عمر روایت شده است که من هرآنچه از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میشنیدم ، مینوشتم ، و میخواستم آن را حفظ کنم ، تا اینکه قریش من را بازداشته و گفتند : هرچیزی را که از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میشنوی مینویسی ؟ رسول خدا (صلى الله علیه وآله) انسانی است که در رضا و غضب سخن میگوید !
به همین سبب من نیز از نوشتن دست برداشته و این مطلب را به حضرت گفتم .
حضرت فرمودند : بنویس که قسم به خدا جز حق از این بیرون نمیآید و با دست خویش به دهانشان اشاره فرمودند .
این روایت را البانی در السلسلة الصحیحة ش 1532 صحیح میداند .
احمد بن حنبل با چهار سند از ابیامامه روایت ذیل را نقل میکند :
عن أبی أُمَامَةَ انه سمع رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یقول لَیَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ رَجُلٍ لیس بنبی مِثْلُ الْحَیَّیْنِ أو مِثْلُ أَحَدِ الْحَیَّیْنِ رَبِیعَةَ وَمُضَرَ فقال رَجُلٌ یا رَسُولَ اللَّهِ أو ما رَبِیعَةُ من مُضَرَ فقال إنما أَقُولُ ما أُقَوَّلُ
مسند أحمد بن حنبل ج 5 ص 257 ش 22269 و 22270 و ص 261 ش 22304 و ص 267 ش 22351 ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - مصر
از ابوامامه روایت شده است که از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شنیدم که فرمودند : با شفاعت یکی از مردان امت من ، که پیامبر هم نیست ، گروهی مانند دو قبیله ربیعه و مضر وارد بهشت خواهند شد !
شخصی گفت : ای رسول خدا ! میدانی ربیعه و مضر چیست ؟!
حضرت فرمودند : من تنها سخنانی را بر زبان میآورم که (از غیب) بر زبان من انداخته شود !
این روایت را البانی در صحیح الترغیب والترهیب ، و صحیح و ضعیف جامع صغیر تصحیح کرده است .
صحیح الترغیب و الترهیب ش 3647 ، صحیح و ضعیف الجامع الصغیر ش 9494
هیثمی نیز در مجمع الزوائد روایت را صحیح میداند :
رواه أحمد والطبرانی بأسانید ورجال أحمد وأحد اسانید الطبرانی رجالهم رجال الصحیح غیر عبدالرحمن بن میسرة وهو ثقة
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج 10 ص 381 ، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی الوفاة: 807 ، دار النشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة , بیروت - 1407
بسیاری از علمای اهل سنت ، از جمله احمد بن حنبل ، بخاری و ترمذی این روایت را از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نقل کردهاند که فرمودند : من هیچگاه جز حق نمیگویم !
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا یُونُسُ ثنا لَیْثٌ عَن مُحَمَّدٍ عن سَعِیدِ بن أبی سَعِیدٍ عن أبی هُرَیْرَةَ عن رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم انه قال انی لاَ أَقُولُ إِلاَّ حَقًّا قال بَعْضُ أَصْحَابِهِ فَإِنَّکَ تُدَاعِبُنَا یا رَسُولَ اللَّهِ فقال إنی لاَ أَقُولُ إِلاَّ حَقًّا
مسند أحمد بن حنبل ج 2 ص 340 ش 8462 و ص 360 ش 8708 ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر
الأدب المفرد ج 1 ص 102 ش 265 ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256 ، دار النشر : دار البشائر الإسلامیة - بیروت - 1409 - 1989 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : محمد فؤاد عبدالباقی
از ابوهریره روایت شده است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند : من هیچگاه جز حق نمیگویم ! بعضی از اصحاب عرضه داشتند : ای رسول خدا ! شما گاهی با ما شوخی میکنید ! حضرت فرمودند : من هیچگاه جز حق نمیگویم !
ترمذی بعد از نقل این روایت میگوید :
قال أبو عِیسَى هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ
الجامع الصحیح سنن الترمذی ج 4 ص 357 ش 1990 ، اسم المؤلف: محمد بن عیسى أبو عیسى الترمذی السلمی الوفاة: 279 ، دار النشر : دار إحیاء التراث العربی - بیروت - - ، تحقیق : أحمد محمد شاکر وآخرون
البانی این روایت را نیز در السلسلة الصحیحة ش 1726 صحیح میداند .
آیا با وجود این همه روایت ، آنهم با سند صحیح در نزد اهل سنت ، که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) خود فرمودهاند من حتی در هنگام غضب ، جز حق نمیگویم ، میتوان به روایاتی که به خاطر ترمیم تعدادی از صحابه جعل شده و سبب کسر شأن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میشود ، تمسک کرد ؟!
عده ای از علمای اهل سنت که حاضر نشدند با این روایت ، مقام رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را زیر سوال ببرند برای این روایات توجیهاتی آوردهاند ؛ نووی مهمترین شارح صحیح مسلم ، در کتاب خویش «شرح النووی على صحیح مسلم ج 16 ص 152 » دو اشکال در مورد این روایات مطرح میکند و سپس به آنها جواب میدهد :
الف)چگونه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کسی را که مستحق نبوده است ، دشنام داده یا لعن کردهاند ؟
ب) آنچه در این روایات آمده است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مانند سایر مردم غضب میگیرد به چه معنی است ؟
فان قیل کیف یدعو على من لیس هو بأهل للدعاء علیه أو یسبه أو یلعنه ونحو ذلک فالجواب ما اجاب به العلماء
اگر گفته شود چطور ممکن است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کسی را نفرین کند که سزاوار نفرین و دشنام و لعن نبوده است ، پاسخ ما همان چیزی است که علما گفتهاند
و سپس دو وجه ذیل را مطرح میکند :
احدهما أن المراد لیس بأهل لذلک عند الله تعالى وفی باطن الامر ولکنه فی الظاهر مستوجب له فیظهر له صلى الله علیه وسلم استحقاقه لذلک بأمارة شرعیة ویکون فی باطن الامر لیس اهلا لذلک وهو صلى الله علیه وسلم مأمور بالحکم بالظاهر والله یتولى السرائر
مقصود رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از کسی که صلاحیت لعن نداشته است ، کسی است که در باطن امر و نزد خداوند صلاحیت لعن را نداشته است ؛ اما به خاطر ادلهای شرعی در نزد رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ثابت شده است که وی مستحق لعن است ؛ اما با این همه در حقیقت این شخص مستحق لعن نبوده است ؛ و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مامور به حکم ظاهری هستند و خداوند است که عالم به باطن افراد است .
والثانی أن ما وقع من سبه ودعائه ونحوه لیس بمقصود بل هو مما جرت به عادة العرب فی وصل کلامها بلا نیة کقوله تربت یمینک وعقرى حلقی وفی هذا الحدیث لا کبرت سنک وفی حدیث معاویة لا أشبع الله بطنه ونحو ذلک لا یقصدون بشئ من ذلک حقیقة الدعاء
فخاف صلى الله علیه وسلم أن یصادف شئ من ذلک اجابة فسأل ربه سبحانه وتعالى ورغب إلیه فی أن یجعل ذلک رحمة وکفارة وقربة وطهورا وأجرا
وانما کان یقع هذا منه فی النادر والشاذ من الازمان ولم یکن صلى الله علیه وسلم فاحشا ولا متفحشا ولا لعانا ولا منتقما لنفسه
وقد سبق فی هذا الحدیث أنهم قالوا ادع على دوس فقال اللهم اهد دوسا وقال اللهم اغفر لقومی فانهم لا یعلمون والله اعلم
پاسخ دوم :مقصود از دشنام و نفرین همان است که عادت عرب به آن بوده است و آن این است که بیجهت در کلام خویش نفرین میآوردند ؛ مانند دستت خشک شود و گردنم زده شود و مانند آنچه در این روایات مذکوره آمده است که عمرت دراز مباد و در حدیث معاویه خدا شکمت را سیر نکند و در همه اینها مقصود ، نفرین واقعی نیست !
به همین سبب رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ترسیدند که یکی از این نفرینها تحقق پیدا کند ، پس از خداوند خواستند که این نفرینها را رحمت و کفاره و قرب به خدا و پاکی و اجر قرار دهد .
و این نفرین ها از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بسیار نادر اتفاق میافتاد و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بد زبان و بدگو و لعنکننده و انتقامگیرنده برای خویش نبودند .
و حتی در روایت گذشت که به ایشان گفتند قبیله دوس را نفرین کنید ؛ پس ایشان فرمودند خدایا دوس را هدایت کن ؛ و نیز فرمودند خدایا قوم من را هدایت نما که ایشان نمیفهمند .
سپس نووی این اشکال را مطرح میکند چطور ممکن است رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مانند سایر انسانها در حال غضب عملی ناپسند انجام دهند ؟
واما قوله صلى الله علیه وسلم ( أغضب کما یغضب البشر ) فقد یقال ظاهره أن السب ونحوه کان بسبب الغضب وجوابه ما ذکره المازری
اما کلام ایشان که فرمودهاند من مانند سایر انسانها خشمگین میشوم ، ظاهر آن این است که دشنام و لعن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از روی خشم ایشان بوده است . جواب این اشکال همان است که مازری نقل کرده است .
قال یحتمل انه صلى الله علیه وسلم أراد أن دعاءه وسبه وجلده کان مما یخیر فیه بین أمرین احدهما هذا الذی فعله والثانی زجره بأمر آخر فحمله الغضب لله تعالى على أحد الامرین المتخیر فیهما وهوسبه أو لعنه وجلده ونحو ذلک ولیس ذلک خارجا عن حکم الشرع والله اعلم
که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) میخواستند بگویند که نفرین و دشنام و شلاق زدن ایشان از مواردی است که خداوند در آن ایشان را بین دو کار مخیر کرده است ؛ اما غضب برای خداوند ایشان را به انتخاب دشنام و لعن و شلاق وادار کرده است ؛ و این خشم ایشان خارج از حکم شرع نیست .
آن شخص ظاهرا صلاحیت دشنام را داشته است اما واقعا مستحق نبوده است ؛ و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مامور به ظاهرند . به همین جهت دعا کردند که اگر این شخص مستحق نبوده است لعن ایشان تبدیل به رحمت شود .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به عادت عرب در کلام خویش در موارد نادر دشنام و سب و لعن را استفاده می کردهاند . به همین جهت ترسیدند که مبادا این لعن غیر ارادی اجابت شود پس دعا کردند که تبدیل به رحمت شود .
حضرت مخیر بین دو کار بودهاند ، دشنام و عکس العملی راحتتر ؛ اما خشم برای احکام الهی ایشان را وادار به دشنام دادن شخص کرده است .
نووی ادعا کرده است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مامور به ظاهر بوده و آن شخص نیز ظاهرا مستحق لعنت بوده است :
اگر این پاسخ « رسول خدا مامور به ظاهر بوده اند و آن شخص ظاهرا مستحق لعن بوده است» صحیح باشد ، نتایج زیر را در پی خواهد داشت که در نظر اهل سنت ، مورد قبول نیست :
همه مسلمانان میتوانند از روی قرائن ظاهریهای که از قرآن و سنت به دست میآید ، دیگران را ولو به صورت مستقیم لعن کنند ؛ چون با روایات صحاح اهل سنت ثابت شد که اگر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کسی را لعن کرده باشد ، سایر مسلمانان میتوانند او را لعن کنند ؛ پس وقتی رسول خدا (صلى الله علیه وآله) کسی را که ظاهرا مستحق لعن است ، نفرین مینمایند ، این کار برای سایر مسلمانان نیز جایز است .
بنابراین کسی را که یکی از عناوین مطرح شده در ابتدای بحث (حدود صد عنوان در قرآن و سنت رسول خدا) بر وی صدق کند ، جایز است که مورد لعن و نفرین مسلمانان – حتی به صورت مشخص – قرار بگیرد .
طبق این پاسخ ، نفرین کردن کسانی که ظاهرا مستحق لعناند ، یکی از سنتهای ثابت در زندگی رسول خدا است ؛ اما با این شرط که قصد داشته باشد اگر آن شخص واقعا مستحق لعن نبود ، لعن برای وی تبدیل به نفرین شود ؛ بنا بر این اگر کسی عدهای را لعن کند و همین قصد را داشته باشد ، وی به سنت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) عمل کرده است ؛ و این عمل وی موافق سنت رسول خدا است ؛ و نه آنچه اهل سنت ، به عنوان سنت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مطرح میکنند !
این پاسخ که « رسول خدا به عادت عرب به طور ناخودآگاه در کلام خویش از دشنام استفاده می کرده اند» به چند دلیل باطل است :
اگر این دشنامها به صورت خاص (و نه به صورت عمومی) به صورت غیر ارادی بوده است چرا لعن و نفرین قبایلی مانند رعل و ذکوان و عصیة یک ماه تمام ادامه پیدا کرد ؟ آنهم در قنوت نماز !!!
عن أَنَسٍ رضی الله عنه قال قَنَتَ النبی صلى الله علیه وسلم بَعْدَ الرُّکُوعِ شَهْرًا یَدْعُو على رِعْلٍ وَذَکْوَانَ وَیَقُولُ عُصَیَّةُ عَصَتْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ
صحیح البخاری ج 4 ص 1503 ش 3868 کتاب المغازی باب غزوة الرجیع
از انس روایت شده است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) یک ماه بعد از رکوع نماز قنوت گرفته و رعل و ذکوان را نفرین میکردند و میگفتند عصیة بر خدا و رسولش سرکشی کرد .
اگر این نفرین به صورت غیر ارادی بوده است ، و رسول خدا دعا فرمودند تا مبادا مستجاب شود ، پس چرا مستجاب شد ؟
در مورد قبایل لحیان ، رعل ، ذکوان و عصیه آمده است :
ولعن رسول الله صلى الله علیه وسلم فی قنوته فی الصلاة من لعن فقال اللهم العن لحیان ورعلا وذکوان وعصیة عصت الله ورسوله فکان ذلک سببا لفنائهم حتى لم یبق منهم أحد
شرح مشکل الاثار ج9 ص328
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در قنوت نماز خویش عده ای را لعنت نمود ؛ و گفت خدایا لحیان و رعل و ذکوان و عصیه را که بر خدا و رسولش سرکشی کرده اند لعنت بنما .
همین لعن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سبب شد که ایشان نابود شده و کسی از ایشان باقی نماند .
بلاذری گفته است :
ودعاه یوما وهو یأکل فأبطأ فقال : لا أشبع الله بطنه . فکان یقول : لحقتنی دعوة رسول الله صلى الله علیه وسلم . وکان یأکل فی الیوم سبع أکلات وأکثر وأقل .
فتوح البلدان - البلاذری - ج 3 ص 582 ، تحقیق : نشر وإلحاق وفهرسة : الدکتور صلاح الدین المنجد، نشر : مکتبة النهضة المصریة – القاهرة.
پیامبر (صلى الله علیه وآله) روزی معاویه را طلبیده ولی او تاخیر کرد ؛ حضرت فرمودند :« خدا شکم او را سیر نکند !» به همین سبب بود که میگفت : لعنت پیامبر به دنبال من آمده است !
و به همین سبب روزی هفت بار و یا بیشتر و یا کمتر غذا میخورد !
طبری نیز گفته است :
فقال النبی لا أشبع الله بطنه فبقى لا یشبع ویقول والله ما أنزل الطعام شبعا ولکن أعیا.
تاریخ الطبری ج 8 ص 186 ، تحقیق : مراجعة وتصحیح وضبط : نخبة من العلماء الأجلاء، نشر : مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند : خدا شکم او را سیر نکند ! به همین سبب بود که دیگر سیر نشد ؛ ومیگفت : قسم به خدا من از غذا خوردن به خاطر سیری دست نکشیدم ؛ بلکه به خاطر خستگی از خوردن چنین میکنم !
ذهبی نیز گفته است :
فقال فی الثالثة : " لا أشبع الله بطنه " قال : فما شبع بعدها .
سیر أعلام النبلاء ج 3 ص 123.
پیامبر (صلى الله علیه وآله) در سومین بار (که معاویه را خواندند ولی نیامد) فرمودند :«خدا شکم او را سیر نکند» ؛ و به همین سبب دیگر سیر نشد !
و نیز در جایی دیگر میگوید :
وقد کان معاویة معدودا من الأکلة .
سیر أعلام النبلاء ج 3 ص 124.
معاویه جزو کسانی شمرده شده است که بسیار پرخور بودند !
ابن کثیر نیز گفته است :
فقال فی الثانیة : لا أشبع الله بطنه ، قال : فما شبع بعدها ، قلت : وقد کان معاویة رضی الله عنه لا یشبع بعدها ، ووافقته هذه الدعوة فی أیام إمارته ، فیقال : إنه کان یأکل فی الیوم سبع مرات طعاما بلحم ، وکان یقول : والله لا أشبع وإنما أعیى.
البدایة والنهایة ، ج 6 ص 189.
پیامبر (صلى الله علیه وآله) در دومین بار فرمودند : خدا شکم او را سیر نکند ! به همین سبب دیگر سیر نشد !
من نیز میگویم معاویه دیگر بعد از نفرین پیامبر سیر نشد و این نفرین حتی در زمان خلافت نیز همراه او بود ؛ به همین سبب گفته شده است که او روزی هفت بار غذای پخته شده از گوشت میخورد و میگفت : قسم به خدا سیر نشدم ؛ ولی خسته شدم !
ابن ابی شیبه نیز گفته است :
عظم بطن معاویة فتشوه ولم یستطع أن یخطب إلا قاعدا وهو أول من خطب قاعدا فی الإسلام .
ابن أبی شیبة ، المصنف، ج 7 ص 247 ) وانظر الآحاد والمثانی ، ج 1 ص 380 وفتح الباری ، ج 2 ص 401 وسیر أعلام النبلاء : 13 / 458.
شکم معاویه آنقدر بزرگ شد که تغییر شکل داد و دیگر نمیتوانست ایستاده سخنرانی کند! به همین سبب او اولین کسی بود که در اسلام نشسته سخنرانی کرد !
جالب اینجاست که در سیوطی در «الخصائص الکبری» و صالحی شامی در «سبل الهدی» ، میگویند روایت سیر نشدن معاویه در صحیح مسلم آمده است که دلالت بر تحریف شدن صحیح مسلم نیز دارد :
وأخرج مسلم والبیهقی واللفظ عن ابن عباس أن النبی صلى الله علیه وسلم قال ( ادع لی معاویة فقلت أنه یأکل فقال فی الثالثة لا أشبع الله بطنه فما شبع بطنه أبدا
الخصائص الکبرى ج 2 ص 293 ، اسم المؤلف: أبو الفضل جلال الدین عبد الرحمن أبی بکر السیوطی الوفاة: 911هـ ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1405هـ - 1985م.
روى مسلم والبیهقی عن ابن عباس رضی الله عنهما قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : ( ادع لی معاویة ) ، فقلت : انه یأکل ، فقال فی الثالثة : ( لا أشبع الله بطنه ) فما شبع بطنه أبدا
صحابه از لعن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مورد افراد و قبایل خاص ، نفرین حقیقی فهمیدهاند ، و نه جملهای که به صورت غیر ارادی از دهان ایشان خارج شود ؛ روایاتی که در مورد جواز لعن کسی که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) او را لعن کرده است گذشت ، این مطلب را ثابت می کند :
قال خفاف بن إیماء رکع رسول الله صلى الله علیه وسلم ثم رفع رأسه فقال وعصیة عصت الله ورسوله اللهم العن بنی لحیان والعن رعلا وذکوان ثم وقع ساجدا قال خفاف فجعلت لعنة الکفرة من أجل ذلک
صحیح مسلم ج1 ص470 ش 679
خفاف بن ایماء (از صحابه) می گوید : رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به رکوع رفته و سپس سر خویش را بالا می آوردند و میفرمودند ... عصیة بر خدا و رسولش سر کشی کرد ؛ خدایا بنی لحیان و رعل و ذکوان را لعنت بنما ؛ و سپس به سجده میرفتند .
خفاف می گوید لعنت کفار به همین دلیل انجام میشود (که رسول خدا آنان را لعنت کردهاند)
فقال عبد الله وما لی لا ألعن من لعن رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو فی کتاب الله فقالت المرأة لقد قرأت ما بین لوحی المصحف فما وجدته فقال لئن کنت قرأتیه لقد وجدتیه قال الله عز وجل وما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا
صحیح مسلم ج3 ص1678 ش 2125 کتاب اللباس والزینة باب تحریم فعل الواصلة والمستوصلة والواشمة والمستوشمة والنامصة والمتنمصة والمتفلجات والمغیرات خلق الله- صحیح البخاری ج4 ص1853 ش 4604 کتاب التفسیر باب وما آتاکم الرسول فخذوه و ج5 ص2218 ش 5595 و ص 2219 ش 5599 کتاب اللباس باب المتنمصات
عبدالله بن مسعود گفت : چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت کرده است لعنت ننمایم ؟ و دستور به این کار در قرآن نیز آمده است .
زن سوال کرد در کجای قرآن چنین چیزی آمده است با اینکه من تمامی قرآن را خواندهام اما این را (که هر که را که رسول خدا لعنت کرد لعنت کنید) در آن نیافتهام ؟
گفت : آن را خواندهای و در کتاب خدا دیدهای ؛ خداوند فرموده است «هر چه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) برای شما آورد آن را بگیرید و هرچه از آن نهی کرد پس از آن پرهیز کنید»
طبرانی این روایـت را به صورت کامل تر آورده و صراحتا می گوید :
ما لی لا ألعن من لعنه رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو ملعون فی کتاب الله
الدعاء للطبرانی ج 1 ص 587 ش 2144 و ص 588 ش 2147
چرا کسی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت کرده است لعنت نکنم با اینکه این شخص در قرآن مورد لعن قرار گرفته است !
این مطلب با پاسخ نووی به سوال دوم سازگاری ندارد ؛ زیرا در پاسخ به سوال دوم آمده است که این لعن و نفرین نه به صورت غیر ارادی و طبق عادت عرب ، و بلکه به صورت عمد و اختیار و از روی خشم در مورد احکام الهی صورت گرفته است .
یحتمل انه صلى الله علیه وسلم أراد أن دعاءه وسبه وجلده کان مما یخیر فیه بین أمرین احدهما هذا الذی فعله والثانی زجره بأمر آخر فحمله الغضب لله تعالى على أحد الامرین المتخیر فیهما وهوسبه أو لعنه وجلده ونحو ذلک ولیس ذلک خارجا عن حکم الشرع والله اعلم
شرح النووی على صحیح مسلم ج 16 ص 152
که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) می خواستند بگویند که نفرین و دشنام و شلاق زدن ایشان از مواردی است که خداوند در آن ایشان را بین دو کار مخیر کرده است ؛ اما غضب برای خداوند ایشان را به انتخاب دشنام و لعن و شلاق وادار کرده است ؛ و این خشم ایشان خارج از حکم شرع نیست .
بنا بر این نمیتوان ادعا کرد که این سخنان ، تنها از روی عادت و بدون قصد و توجه بوده است .
این پاسخ « خشم رسول خدا در راه اجرای احکام الهی بوده است » نیز اهل سنت را مجبور به قبول این مطلب میکند که لعن از روی خشم به خاطر خداوند از سنت های رسول گرامی اسلام (صلى الله علیه وآله) بوده است ؛ بنا بر این ، این روایات مطلبی مخالف نظر اهل سنت را بیان میکند و اهل سنت نمیتوانند به آن استدلال کنند .
اهل سنت یا باید دو نتیجه مترتب بر پاسخ اول را قبول نمایند و لعن را جزو سنتهای متکرر در سیره رسول خدا بدانند ؛ و یا اینکه حکم به بطلان این روایات در صحیح مسلم بنمایند !!!
و در هر دو صورت باید معاویه و امثال وی را که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) لعنت فرمودهاند مستحق لعن بدانند و نفرین رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مورد وی را از فضائل وی حساب نکنند !
در روایات اهل سنت آمده است که یکی از صحابه در مقابل رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به ابوبکر دشنام میداد و رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مقابل این دشنام سکوت کرده و حرکتی نمیکردند ؛ تا اینکه ابوبکر نیز به آن شخص دشنام داد ؛ در این هنگام رسول خدا برخواسته و رفتند و گفتند تا زمانی که ساکت بودی فرشتهای از تو دفاع میکرد ؛ اما وقتی تو نیز دشنام دادی شیطان آمد و من جایی که شیطان باشد ، نمینشینم .
عن أبی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَجُلاَ شَتَمَ أَبَا بَکْرٍ والنبی صلى الله علیه وسلم جَالِسٌ فَجَعَلَ النبی صلى الله علیه وسلم یَعْجَبُ وَیَتَبَسَّمُ فلما أَکْثَرَ رَدَّ علیه بَعْضَ قَوْلِهِ فَغَضِبَ النبی صلى الله علیه وسلم وَقَامَ فَلَحِقَهُ أبو بَکْرٍ فقال یا رَسُولَ اللَّهِ کان یشتمنی وَأَنْتَ جَالِسٌ فلما رَدَدْتُ علیه بَعْضَ قَوْلِهِ غَضِبْتَ وَقُمْتَ قال انه کان مَعَکَ مَلَکٌ یَرُدُّ عَنْکَ فلما رَدَدْتَ علیه بَعْضَ قَوْلِهِ وَقَعَ الشَّیْطَانُ فلم أَکُنْ لأَقْعُدَ مع الشَّیْطَانِ ...
هیثمی در مورد این روایت می گوید :
رواه أحمد والطبرانی فی الأوسط بنحوه ورجال أحمد رجال الصحیح
مجمع الزوائد ج 8 ص 190
این روایت را احمد بن حنبل و طبرانی در المعجم الأوسط نقل کرده اند و راویان روایت احمد بن حنبل راویان صحیحین هستند .
نظر شما در مورد این روایت چیست ؟
در مورد این روایت باید گفت که این روایت در نظر اهل سنت صحیح است و طبق مضمون آن ، نهی کردن کسی که خلفا و ابوبکر را لعن میکند صحیح نیست (چون رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مقابل این لعن سکوت کرده بودند) و باید پاسخگویی به این لعن را به فرشتگان واگذار نمود ؛ زیرا اگر کسی در مقابل این لعن برخوردی نشان دهد ، شیطان حاضر شده و کار وی عملی شیطانی خواهد بود .
جدای از اینکه ثابت می کند حکم لعن ابوبکر ، با آنچه اهل سنت مطرح میکنند (ارتداد و قتل و یا تعزیر) منافات دارد .
طبق آنچه در متن روایت آمده است ، رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودهاند من در جایی که شیطان حاضر باشد ، نمینشینم !
سوال اینجا است که آیا وقتی نفر اول به ابوبکر دشنام میداد ، شیطان حاضر بود یا خیر؟ اگر شیطان حاضر نبوده است ، پس دشنام به ابوبکر ، عملی شیطانی نیست ! و اگر شیطان حاضر بوده است ، چگونه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آنجا نشسته و حضور شیطان را تحمل کردهاند ؟
موضوع سب ولعن از مسائل نخستین در جهان اسلام بلکه در عالم بشری و مورد ابتلای جوامع مسلمان و غیرمسلمان میباشد، و ابعاد اخلاقی، اجتماعی، سیاسی وسیع دارد، و جنبههای روانی و تبلیغاتی آن چشمگیر و قابل بحث و بررسی فراوان میباشد.
پس این موضوع از تاریخچه و قدمت طولانی برخوردار است و چنانچه خاطر نشان خواهیم نمود این موضوع حداقل در درون جامعه اسلامی و در برخورد با پیروان مذاهب و مسالک مختلف مطرح و مورد ابتلاء بوده وهست.
مسئله مهمی که در اینجا مطرح خواهد شد این است که متأسفانه موضوع سّب و لعن کاملاً تفکیک نشده و در مواردی خلط مبحث شده بطوری که عدهای با حسن نیت لعن و ناسزا را هردو فی حد نفسه عملی ممنوع میانگارند، در صورتی که این دو باهم متفاوتند هم در مفهوم و هم در حکم و هرکدام مصادیق متفاوت دارند، سب و ناسزا مطلقاً ممنوع است حتی به دشمن بدخواه و کافر. چنانکه قرآن تصریح دارد، و اما لعن در مواردی مجاز است و موارد مجاز و عدم جواز آن در قرآن و سنت به تصریح آمده. و هدف و محور اصلی بحث ما در این رساله و جزوه همین مطلب است که با ادله فقهی و نقلی سب و فحش را نفی نموده و شیعه را از آن مبّرا کنیم و در مقابل با ادله از قرآن و سنت و فتاوای فقهاء به موارد جواز و عدم جواز لعن و نفرین بپردازیم. بنابراین جا دارد که سب و لعن را از دیدگاه لغوی و اخلاقی و تاریخی و روائی و قرانی و فقهی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم و به تفاوت معنوی و حکمی بین آنها توجه کنیم و به ذکر موارد و مصادیق هرکدام بپردازیم، باشد که با روشن شدن حقیقت جواب محکم و قاطعی به یاوهگویان و کسانی که شیعه را متهم به ناسزاگویی به صحابه مینمایند داده باشیم. و چون این نوشته در حد یک رساله و بنابر ایجاز و اختصار میباشد، ما بحث خود را در چند محور متمرکز مینمائیم و در ضمن به صورت اجمال به بحث در مورد فروع هرکدام از این مسائل میپردازیم:
1 - سب و لعن از بعد اخلاقی و تربیتی
2 - سب و ناسزا از دیدگاه قرآن و سنت
- حکم سب خدا و پیامبر و امامان معصوم
3 - لعن و نفرین از دیدگاه قرآن و سنت
4 - نظر فقها فریقین نسبت به سب و لعن
- آیا سب و شتم مسلمان بخصوص صحابه موجب فسق و کفر است؟
- آیا لعن معاویه و پسرش یزید جائز است؟
- آیا لعن بعضی از صحابه از جمله شیخین جائز است؟
- نتیجه و خلاصه بحث.
- نفرین شدگان توسط قرآن کریم کدامند؟
- نفرین شدگان توسط پیامبر اکرم (ص) کدامند؟
1 - سب و لعن از بعد اخلاقی و تربیتی:
مقدمه
به تعریف سب و لعن میپردازیم.
غزالی سب را اینطور تعریف میکند که: سب عبارت است از گفتن چیزهای زشت با جملههای صریح و بی پرده و بدون کنایه و رمز، و بیشتر درباره عمل جنسی و آنچه بدان مربوط میشود میآید(1). اما واژههای دیگر: فحش، هر سخن و عمل زشت را گویند(2). هجاء و هجو ضد مدح و ثنا را گویند پس آن مترادف ذمّ است و برخی گفتهاند هجاء ذکر معایب و کاستیها و بازگو کردن زشتی هاست با شعر «کلام منظوم» هزء و استهزاء همان ریشخند است (3). و بلاخره لعن عبارت است از: طرد و دور کردن و نفرین و دعای بد. و برخی گفتهاند: لعن از جانب خدا در آخرت کیفر و عقوبت است و در دنیا انقطاع از رحمت الهی و عدم موفقیت میباشد. و لعن از زبان اسانی نسبت به انسان دیگر، نفرین است (4). و برخی گفتهاند: لعن از جانب خدا به معنای طرد و دور گرداندن و راندن است و از سوی مردم به معنای شتم و سب و ناسزا میباشد. شیخ انصاری در معنی و مفهوم سب به عرف ارجاع نموده.
امّا بررسی بعد اخلاقی مسئله سب و لعن:
دشنام و ناسزا گویی و لعن و نفرین یکی از آفات زبان است که متأسفانه در جوامع اسلامی رایج است و در نکوهش آن علمای اخلاق از فریقین افاداتی دارند که به آنها میپردازیم:
غزالی در نکوهش سب و لعن مینویسد: فحش و سب نکوهیدهاند و از خبث نفس ناشی میشوند رسول خدا(ص) فرمود: «انَّ اللَّه لا یحبّ الفاحش المتفحش الصیّاح فی الأسواق» یعنی: خداوند دوست نمیدارد فحش دهنده بسیار دشنام گوی را که در بازارها عربده و فریاد میکشد.
درباره ضد اخلاقی و اسلامی بودن لعن و نفرین، غزالی مینویسد: لعن و نفرین یا برای جهاد است و یا برای حیوان یا انسان. و همه آنها نکوهیده است پیامبر فرمود «المؤمن لیس بلعّان» یعنی: مؤمن بسیار نفرین کننده نیست (5). و صفات مقتضی لعن و نفرین سه چیز است: کفر، بدعت و فسق و در هر سه مورد به سه صورت قابل تحقق است اول لعن به صفت کلی مثل لعنت خدا بر کافران، فاسقان و بدعتگذاران. حرّم لعن و نفرین با وصف خصوصی مثل لعنت بر یهود، نصاری، مجوس و خوارج. سوم لعن شخصی مثلاً بگوید لعنت بر یزید... . غزالی میگوید در مورد نخست مجازات کنید. سومی خطرناک میباشد و جز در مورد اشخاصی که یقیناً کافر و بی توبه مردهاند مثل ابوجهل و فرعون که لعن شخص آنها شرعاً ثابت است در بقیه موارد باید از لعن شخصی اجتناب کرد. غزالی در ادامه بحث با طرح چند سؤال و جواب درباره لعن یزید و قاتل امام حسین مطالبی دارد که در بخش دیگر این رساله به بحث و بررسی آن میپردازیم.
موسی مهدی نراقی هم گاهی با آوردن عین عبارات عزّالی و فیض به بحث پرداخته مینویسد: شکی نیست که سب و فحش از کارهای نکوهیده در شریعت اسلامی است و موجب حبط اعمال و خسران مال میشود و از مصادیق اذّیت و آزار و ضرر میباشد که عقلاً و شرعاً مذموم و ناپسند است. پیامبر فرمود: «لاتسبوا الناس فتکسبوا العداوه منهم» یعنی: به مردم فحش و ناسزا نگویید که از آنان عداوت و دشمنی خواهید دید (6).البته کاملاً واضح است که سب و لعن مؤمن حرام است. ولی درباره غیر مؤمن «فاسق، فاجر و کافر و ظالم» جائز بلکه بخصوص لعن آنان مستحب و طاعت و عبادت میباشد چنانکه در دعاهای مأثوره و نیز در خود قرآن کریم افراد ظالم مورد لعن و نفرین قرار گرفتهاند و ما در بخش بعدی این رساله به موارد جواز و عدم جواز لعن میپردازیم. انشااللَّه
2 - سب و ناسزا از دیدگاه قرآن و سنت
قرآن در مورد سب و دشنام کفّار میفرماید:« ولا تسبوُّا الذین یدْعون من دون اللَّه فیسبوا عَدْواً بغیر علم »(7).
یعنی: کسانی را که جز خدا را میخوانند و میپرستند، دشنام و ناسزا مگویید چون ممکن است آنها نیز خدا را از روی جهالت و نادانی فحش و ناسزا میگویند.
امام فخر رازی مینویسد: بعید نیست، برخی از یاران محمد(ص) از گزافه گویی مشرکان به تنگ آمده و از روی خشم و معارضه، بتها را ناسزا میگفتهاند و خداوند متعال مؤمنان را از این کار بازداشت چون شتم و ناسزاگویی به بتها، مشرکان را عصبانی میکرد و آنان را به گفتن سخنان زشت وامی داشت.
استاد علامه طباطبائی هم بیانی هماهنگ با کلام سایر مفسران - اما با ویژگیهای خود - دارد ایشان چنین مینویسند: آیه، یک ادب دینی را یاد میدهد که بدانوسیله مقدسات دینی جامعه صیانت میشود و ساحت دین از آلوده گشتن به اهانت و سخنان سخیف و رکیک نابخردان و شتم و فحش و ناسزاگوئی سفیهان حفظ میشود.
- ما در اینجا در باب نهی از سب و شتم به یک آیه دیگر استشهاد کرده و به این مقدار اکتفا میکنیم و به سراغ روایات رسیده در این موضوع میرویم تا بحث ما در این زمینه کاملتر شود.
خداوند در سوره حجرات میفرماید:« یا ایها الذین آمنوا لایَیْخَر قومٌ من قومٍ عَسَی أن یکونوا خیراً مِنهُم و لانساء من نساءٍ عَسَی أن یَکُنَّ خیراً منهنَّ ... » «الحجرات آیه 11»
یعنی: ای ایمان آوردندهها! مردمی از شما مردمان دیگر را مسخره نکنند، شاید آنان بهتر از ایشان باشند، و زنان، زنان دیگر را مسخره ننمایند شاید اینان بهتر از ایشان باشند ... .
بررسی چند روایت در زمینه سب:
از طریق شیعه و سنّی نقل شده است که رسول خدا فرمود:«سباب المؤمن فسوق ...»(8) یعنی ناسزاگویی به مؤمن فسق و گناه است. و در دیگر روایات بطور کلی از فحاشی و بد دهنی ممانعت بعمل آمده و انسانها از دشنام و ناسزاگویی - یا دو انگیزهای - حتی به طبیعت بی جان، باد، روزگار و مردگان و هرچیز دیگر، بازداشته شدهاند(9). از جمله صفات پسندیده و خصال نیکو رسول خدا آن بود که هرگز بددهنی و ناسزاگویی نمیکرد. «لم یکن رسول اللَّه سبّاباً ولا لعّاناً ولا فحّاشاً»(10)
حضرت علی ابن ابی طالب (ع) به یاران خود در جنگ صفین فرمود:«انی اکوه لکم ان تکونوا سبابین و لکنکم لو و صفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان أصوبل فی القول و ابلغ من العذر» «نهج البلاغه خطبه 199».
من دوست ندارم که شما فحاش باشید ولکن اگر شما بجای دشنام اعمال آنها را توصیف و احوال آنها را ذکر کنید به حق نزدیکتر و برای اتمام حجت بهتر است.
از مجموعه این روایات و برداشتی که از آیه 108 سوره انعام داشتیم استفاده میشود که سب و دشنام بطور کلی عمل غیر اخلاقی و مطلقاً جائز نیست و با وجود این ادله قاطع چگونه یک مسلمان به خود اجازه میدهد که به مسلمان دیگر فحاشی کند، و شیعه آگاه که خود را مقید به پیروی از قرآن و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت میداند هرگز، زبان خود را به سب و فحش آلوده نمیکند، و اگر سب و فحش از بعضی جهال شیعه شنیده شد، نتیجه عکس العمل بعضی اعمال و گفتار و رفتار برادران اهل سنت میباشد که نسبت به صحابه راه افراط را پیش گرفتند و قائل به عدالت همه صحابه شدند و اگر کسی از مسلمانان معتقد به عدالت جمیع صحابه نشد او را سرزنش میکنند و حتی او را فاسق میشمارند.
و مدعای ما این است که بر فرض کسی جاهلانه یا عالمانه به خاطر ظلمی که بعضی صحابه نسبت به اهل بیت روا داشتند، دشنام نمود و یا آنها را چون قرآن لعن نمود، این امر موجب فسق و کفر دشنام دهنده نخواهد بود و ما در بخش دیگر این رساله به بحث و بررسی بیشتر همراه استدلال به این مسئله خواهیم پرداخت.
- حکم سب خدا و پیامبر و امامان معصوم
از فروع مهم مسئله سب موضوع سب و ناسزاگویی به خدا و پیامبر و انبیاء دیگر و امامان معصوم میباشد که احترام آنان از هر مؤمن دیگر بیشتر است و سب و دشنام به آنها دارای بعد سیاسی، اجتماعی میباشد و جنبه جنگ روانی و تبلیغاتی دارد.
همزمان با ظهور اسلام در مکه و پس از آن در مدینه، یهود سست پیمان و مشرکان عهدشکن و بی فرهنگ و دیگر کفّار فسادگستر، شیوه سب به پیامبر را پیشس گرفتند، و اسلام برای حفظ قداست پیامبر در فقه سیاسی اش با این جریان برخورد اصولی کرد و دشنام دهنده به خدا ورسول خدا هم چنین دشنام دهنده به بقیه انبیاء را مهدورالدّم دانست و حکم به اعدام آنها کرد. و به عقیده ما شیعیان دشنام دهنده به امامان معصوم و حضرت فاطمه (ع) نیز مهدور الدم و محکوم به اعدام میباشد و این مطلب را از اقوال پیامبر (ص) و ائمه معصومین استفاده میکنیم و فقهاء عظام ما نیز به استناد همین اقوال چنین فتوائی دارند.
صاحب جواهر مینویسد: هرکس پیامبر (ص) را سب و دشنام و ناسزا گوید شنونده میتواند بلکه واجب است او را بکشد بی آنکه احدی از فقهاء در این مسئله مخالف باشد بلکه اجماع محصّل و منقول برآنست (11). علامّه حلّی مینویسد: هرکس خدا و رسول و انبیاء و فرشتگان و امامان را سب و ناسزا گوید نزد ما قتل او واجب میشود امّا جمهور (اهل سنت) گویند از او میخواهند توبه کند اگر توبه نکرد تعزیرش مینمایند (12). و در حدیث آمده: پیامبر (ص) در فتح مکه فرمود: هیچ کس را نکشید مگر کسی را که با شما قتال کند و جز اشخاصی که پیامبر را با شعر هجو و آزار کرده باشند. از آن جمله دو دختر خنیاگر که با ترانه، رسول اللَّه (ص) را سب و ناسزا میگفتند و پیامبر فرمود آنها را بکشید هرچند که خود را از پرده کعبه بیاویزند و به خانه خدا پناهنده شوند (13). هدف از ذکر این فتوی و حوادث تاریخی و سیرهای آنست که ابعاد سیاسی اجتماعی دشنام به رسول خدا را روشنتر سازیم و توضیح دهیم که چرا پیامبر این امر را چنین مهم تلقی فرموده است و چرا در تداوم همان جریان مرحوم امام خمینی کار ضد اسلامی سلمان رشدی را جدی گرفت و رسماً وجوب قتل او را اعلام فرمود. فتوائی که با نظر همه مذاهب اسلامی موافق است منتهی اختلاف بر سر اینست که اگر این مرتد فطری باشد «یعنی کسی که پدر و مادرش یا یکی از آن دو مسلمان بودهاند و وی مرتد شدهاست» و توبه کند آیا توبهاش پذیرفته میشود یا نه. محتاطترین فقها در این باره میگویند باید به مرتد سه روز مهلت داده شود اگر توبه کرد پذیرفته میشود و در غیر اینصورت حکم قتل درباره وی جاری میشود. بنابراین طبق فتوا همه فقهای مذاهب خمسه سلمان رشدی که مرتد فطری است اگر اکنون هم واقعاً توبه کرد شرعاً محکوم به اعدام میباشد و این سزای کسی است که به پیامبر و دیگر مقدسات اسلام اهانت کند.
3 - لعن و نفرین از دیدگاه قرآن و سنت
در قرآن کریم بیش از چهل بار بعضی افراد بخاطر داشتن بعضی از صفات و حالات مورد لعن خدا، رسول، ملائکه و مؤمنان قرار گرفتهاند که به بعضی از آنان اشاره میشود و در اینجا به نوشتن آدرس آیهها اکتفا میکنیم و متن عربی آیهها را در آخر همین رساله جهت استفاده بیشتر به رشته تحریر در میآوریم.
1 - شیطان: الحجر آیه 35 و آیه 78
2 - کافرین: البقره آیه 161 و الأحزاب آیه 64
3 - مشرکین و منافقین: الفتح آیه 8 والتوبه آیه 68
4 - ظالمین: هود آیه 18 و غافر آیه 52
5 - مفسد فی الارض: پیمان شکنان و کسانی که قطع صله رحم میکنند الرعد آیه 25
6 - دروغگویان: ال عمران آیه 61
7 - یهود و اصحاب السب: المائده آیه 78 و النساء آیه 47
8 - کتمان کنندگان حقیقت: البقره آیه 159
9 - بهتان زنندگان به زنان پاکدامن: النور آیه 23
10 - آزار دندگان به پیامبر(ص): الأحزاب آیه 57
11 - قاتل مؤمنین: النساء آیه 93
12 - جهنمیان: الأعراف آیه 38
علاوه بر اینها گروهائی هستند که در اخبار و احادیث پیامبر لعن شدهاند که ما بعنوان نمونه به ذکر و ترجمه یک خبر از اخبار و روایاتی که در آخر همین رساله آوردیم اکتفا میکنیم، و طالبین بیشتر میتوانند به متن عربی همراه با آدرس این روایات در آخر همین رساله مراجعه فرمایند.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: من هفت گروه را لعن میکنم که خداوند و همه انبیاء آنها را لعن کردهاند.
1 - کسی که در کتاب خدا چیزی بیفزاید و آنرا تحریف کند.
2 - کسی که قضاء وقدر الهی را تکذیب و انکار کند و آنرا نپذیرد.
3 - کسی که با سنت و خط مشی و آئین زندگی من مخالفت کند.
4 - کسی که حرام خدا را حلال کند.
5 - کسی که با زور سرنیزه و حکومت مستبدانه و دیکتاتوری بر امور مردم مسلط شود تا با کسانی که خداوند آنها را خوار و ذلیل کرده عزت و بزرگی بدهد و کسانی را که خداوند آنها را عزیز و بزرگ قرار داده ذلیل و پست گرداند.
6 - کسی که اموال عمومی و ثروتهای ملی را به یغما ببرد و حیف و میل نماید و ضرر مسلمین آنها را مصرف کند.
7 - کسی که حلال خدا را حرام شمارد.
پیامبر (ص) افراد دیگزی چون فراریان از سپاه أسامه ابن زید و ابوسفیان و معاویه و یزید را لعن فرمود که ذکر و بحث آن خواهد آمد.
و نیز در مورد لعن و نفرین آیات و روایات فراوانی وجود دارد که ما بخشی از آنها را در آخر همین رساله ذکر میکنیم. در اینجا توضیح اجمالی در مورد روایات در منع لعن و نفرین که کم نیستند ضروری بنظر میرسد. آن جمله است فرموده رسول خدا: «المؤمن لیس بلّعان» یعنی مؤمن بسیار لعن و نفرین کننده نیست.
اولاً: باید گفت لحن این روایات با لحن منع از سب و ناسزا تفاوت دارد.
ثانیاً: ناظر به مواردی است که لعن مجاز نیست و شخصی استحقاق لعن و نفرین را ندارد.
ثالثاً: با توجه به اینکه در بسیاری از این احادیث صیغه مبالغه به کار رفته روشن است که کسانی مراد این روایتند که دهانشان همیشه و بنا حق به لعن و نفرین باز است.
4 - نظر فقهاء فریقین نسبت به سب و لعن
اگرچه در بحثهای گذشته پارهای نکات را در حکم شرعی سب و لعن در برداشت و همچنین در بحثهایی که خواهد آمد لیکن جنبه فقاهتی مسئله ویژگی خود را دارد و باید از زاویه خاص فقهی مورد بررسی قرار گیرد. شیخ انصاری مینویسد: سب و شتم مؤمن فی الجمله حرام است به دلیل کتاب و سنت. عقل و اجماع چون ظلم و اذیت و توهین به مؤمن است. البته مؤمن متظاهر به فسق مستثنی است و ناسزاگوئی به وی اشکالی ندارد که او حرمتی ندارد و آیا چنین کاری از باب نهی از منکر است که شرایط آن باید وجود داشته باشد؟ ظاهر فتوی آنست که جواز سب در این مورد از باب نهی از منکر نیست لیکن احتیاط در رعایت شرایط آن است. استثنای دوم در مورد اهل بدعت است که سب و دشنام به بدعتگذار، جایز است و استثنای سوم جایی که دشنام شونده از دشنام ناراحت نشود و یا اصلاً آن کلمه برای او کسرشأن و توهین نباشد (14). صاحب جواهر در زمینه هجاء میگوید: هجاء مومن حرام است اما کافران را میتوان هجو، سب و لعن و شتم کرد جز فدف و فحش که مجاز نیست (15). امام فخر رازی و امام اهل سنت غزالی کلاً سب و لعن هر مسلمانی را جائز نمیدانند و غزالی حتی در مورد لعن یزید میگوید جائز نیست. که جواب این دو عالم سنی در بحثهای آینده خواهد آمد انشاءاللَّه. ابن اثیر مینویسد: سب و ناسزاگوئی به مؤمن وقتی فسق است که از روی تأویل واقع نشود و گرنه فسق و گناه نیست (16). ابن حجر در ص 251 صواعق محرقه خود تصریح دارد که مذهب و فتوای او نسبت به کسی که لعن کند تکفیر نیست.
امام فخر رازی مینویسد 6 سب اصنام و بتها و بت پرستان، طاعت است ولی چون مستلزم منکر عظیم است احتراز از آن لازم است (17).
* آیا سب و لعن مسلمان بالاخص صحابه موجب فسق و کفر میشود؟
اهل سنت به استناد قولی که از حضرت رسول خدا روایت میکنند که:«سباب اعلم فسق یا کفرٌ» حکم به فسق و گاهی به کفر دشنام دهنده به صحابه میکنند. ما در جواب آنها به اموری چند متمسک میشویم.
اولاً: اصل صحت این حدیث به این نحو را رد میکنیم و آنچه از طریق ما شیعه روایت شده این است که پیامبر فرمود:«لسباب المؤمن فسوق و قتاله کفرٌ»(18) چنانچه در صحیح بخاری ج 8 صفحه 18 از حدیث ابن مسعود نیز چنین روایت شده. و حقیقتاً اگر کسی از مسلمانان و صحابه مصداق مؤمن باشد، سب و شتم جایز نیست و اگر این سب عمری باشد موجب فسق است و قتال مؤمن نیز به نص صریح قرآن کفر است، پس سب مؤمن حرام است ولی اگر هم انجام شد مستوجب کفر دشنام دهنده نیست، چه برسد به شتم مسلمان و حتی صحابهای که مؤمن بودنش نیز ثابت نیست. پس برفرض کسی بعضی از صحابه رسول خدا را جاهلاً یا عالماً سب و لعن نمود مستوجب کفر او نمیشود چون نه از قرآن و سنت دلیل داریم و نه از اجماع بلکه اجماع برخلاف آن قائم است و فتوای عده زیادی از علمای اهل سنت بر عدم کفر دشنام دهنده میباشد، ازجمله ابن حجر در خاتمه صواعق محرقه خود و عارف شعرانی در براقیت خود.
ابن حجر در صفحه 251 صواعق محرقه خود تصریح دارد که مذهب او نسبت به کسی که لعن کند تکفیر نیست و ابن حزم در صفحه 24 از جزء 4 از کتاب خود بنام "الفصل " تصریح دارد که: امام اهل سنت ابن الحسن علی ابن اسماعیل اشعری و یاران او قائل به ایمان قلبی هستند، و کسی که ایمان قلبی دارد اگر حتی بدون تقیه به زبان خود اعلان کفر کند... و در این حال بمیرد پس او با ایمان کامل نزد خداوند مرده است.
و ابن حزم در صفخه 206 جزء 4 همین کتاب «الفِصَل» میگوید: اشعریها گفتهاند که: اگر کسی به مسلمان فحش کند مستوجب کفر نیست و در صفحه 227 از جزء سوم از همین کتاب میگوید: اگر کسی یکی از صحابه را دشنام کند در حالی که جاهل باشد او معذور است.
و شیخ حنفیها ابن عابدین در باب المرتد من کتاب الجهاد صفحه 302 حکایت شده که او تصریح دارد که قول بتکفیر دشنام دهنده صحابه خلاف اجماع فقهاء است. و از صاحب فتح الغدیر نقل شده که: ایشان قطع دارند به اینکه تکفیرکننده صحابه و دشنام دهنده به آنها کافر نیست.
ما در اینجا به جهت اختصار به این چند فتوی اکتفا میکنیم و به سیره خود صحابه در این باب میپردازیم چنانکه در کتب سیره و تاریخ آمده خود صحابه در زمان رسول خدا و بعد از آن با هم اختلاف داشته و همدیگر را سب و لعن میکردند بلکه بروی همدیگر سلاح و شمشیر کشیدند و با هم جنگ کردند ولی نقل نشده که همدیگر را تکفیر کرده باشند و پیامبر وقتی صحابه باهم اختلاف داشتند بین آنها اصلاح مینمود. در مسند احمد بن حنبل به نقل از ابوهریره آمده که: مردی در نزد پیامبر به ابوبکر سب و فحش نمود و پیامبر لبخند زد و چیزی نومود. «مسند احمد ج 2 ص 436». چنانچه بعد از پیامبر (ص) نیز یک صحابه به ابوبکر در حالی که خلیفه مسلمین بود ناسزا گفت و ابو برزه أسلمی میگوید یا خلیفه رسول خدا اجازه دهید که گردن او را بزنم. ابوبکر به او گفت: بنشین که این فقط حق رسول خدا است.
پس اگر حکم خلیفه نسبت به کسی که به او سب میکند چنین است و با وجود فتاوی علمای اهل سنت که برخی از آنها را ذکر نمودیم، پس شما (وهابیون) به چه دلیلی حکم به فسق یا کفر دشنام دهنده صحابه میکنید. در ضمن اگر حکم دشنام دهنده به صحابه کفر باشد پس چرا حکم به کفر معاویه نمیکنید، کسی که سالهای ممادی بر منابر و در محافل، خود و یاران خود به حضرت علی (ع) سب و لعن میگفتند، آیا علی بن ابی طالب یک از بهترین صحابه رسول خدا نبود، آیا نشنیدید و نخواندید که رسول خدا درباره او فرمود:«مَن سَبَّ علیاً فقد سبنی و من سبنی فقد سبَّ اللَّه ...» و دشنام دهنده به خدا و رسول خدا به اجماع علماء و مسلمین حکمش کفر و مهدورالدم میباشد و چون پیامبر (ص) این جمله را در خصوص حضرت علی (ع) فرمود، پس دشنام دهنده به حضرت علی (ع) کافر میباشد. و نیز چرا شما حکم به کفر فرزند فاسق معاویه، یزید نمیکنید کسی که امام حسین فزرند رسول خدا و جمعی از بهترین اصحاب او را ظالمانه و غریبانه به شهادت رساند، یارانی که بیشتر آنها از بهترین اصحاب رسول خدا بودند. و قرآن صراحتاً میفرماید: که قاتل مؤمن مستوجب لعن و نفرین است ما در بخش بعدی این رساله توضیح بیشتر در مورد فسق و کفر معاویه و یزید میپردازیم و جواز لعن آنها را از کتاب و سنت بیان خواهیم نمود. انشااللَّه.
* آیا لعن معاویه و یزید جایز است؟
در تواریخ و کتب سیره آمده که معاویه فرزند یزید وقتی که به خلافت رسید بر منبر رفت و خطبهای در فضائل اهل بیت پیغمبر و فضائل پدر خود و جدش خواند سپس از منبر فرود آمد و از خلافت استعفا داد و گویند مدت خلافت او چهل روز طول کشید. این مطلب را مسعودی در مروج الذهب ج 3 صفحه 226 آورده. و ابن حج در صواعق محرقه خود صفحه 134 نیز این مطلب را آورده. مردم هنگامیکه لعن و تبّری فرزندش را مشاهده کردند و از طرفی جنایتهای یزید را میدانستند کم کم او را لعن میکردند و بلکه از آن هم تجاوز کرده خلفای ثلاث (عمر و ابوبکر و عثمان) را هم لعن و طعن کردند. علمای سنی مذهب جرئت عوام را بر لعن خلفاء دیدند در مقابل آن برآمدند که لعن یزید را حرام کنند بلکه بدینوسیلهاز لعن خلفاء جلوگیری شود، این مطلب را ملا سعد تفتازانی صاحب مطّول در کتاب خود در شرح مقاصد که در علم کلام تألیف کرده آورده و بدتر از ملا سعد تفتازانی، امام اهل سنت ابو حامد محمّد غزالی طوسی صاحب کتاب "احیاء العلوم " است که در خصوص عدم جواز لعن هر مسلمان پافشاری کرده و به استناد اخبار منع از لعن و نفرین مسلمان حتی لعن یزید را جائز ندانسته، و علمای ما به نوبهخود هرکدام جواب محکم و مستدل به این دو عالم نمیدادند و جامعترین بیان را در ردّ پندار غزالی مرحوم فیض دارد که مرحوم نراقی هم از او اقتباس فرموده است مرحوم فیض در ج 5 محجه البیضاء ص 220 درباره سخنان غزالی نوشته:«آنچه غزالی درباره منع لعن یزید گفته است:«فینبغی أن یُطوی و لا یُروی» شایسته است سب که طومار آن درهم پیچیده شود و ابداً روایت نشود».
ما نیز به نوبه خود در جواب این دو عالم سنی و همه کسانی که لعن معاویه و یزید را جائز نمیدانند ابتدا ادله جواز لعن این دو را از کتاب و سنت و سپس فتوای تن چند از علمای بزرگ خود آنها آورده آنگاه با توجه به حوادث تاریخی مؤید و مؤکد جواز لعن به یک نتیجه و جمع بندی خوب و مستدل خواهیم رسید.
* آیات و روایات داله بر لعن معاویه و یزید
اکثر آیات و روایاتی که در اثبات جواز لعن بعض از مسلمین و از جمله بعض صحابه آوردیم در اثبات جواز لعن معاویه و یزید نیز منطبق است، بخصوص آیات مربوط به لعن ظالمین و مفسدین. و در اینجا به بعضی از آیات و روایاتی که یا صراحتاً بنی امیه و بلاخص معاویه و یزید را لعن کرده و یا اینکه مصداق اتم این آیات و روایات این دو ملعون باسشند اشاره میکنیم تا استدلال در این باب کاملتر شود.
در آیه 62 سوره بنی اسرائیل خداوند میفرماید:« و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الاّ فتنه للناس و الشجره الملعونه فی القران و نخوفّهم فما یزیدهم الاّ طغیاناً کبیرا ً».
مفسرین اهل سنت مانند امام ثعلین و فخر رازی و دیگران آوردند: که رسول خدا در عالم رویا دید که بنی امیه مانند بوزینگان بر منبر آن حضرت صعود و نزول مینمایند، جبرئیل این آیات شریفه را آورده که آنچه ما در خواب به تو نمودیم فتنه و امتحان برای این مردم است و درختی که به لعن در قرآن یاد شد «درخت نژاد بنی امیه) و ما بذکر این آیات عظیم آنها را از خدا میترسانیم ولیکن بر آنها جز طغیان و کفر و انکار شدید چیزی نیفزاید. پس وقتی که خداوند بنی امیه را لعن فرموده، قطعاً معاویه و یزید که یکی از اعضا و شاخههای محکم آن درخت است ملعون میباشند.
آیه دیگر در این باب قول خداوند متعال که میفرماید:« و من یقتل مؤمناً متعمداً فجزاؤه جهنم خالداً فیها و غضب اللَّه علیه و لعنه و اعدّله عذاباً عظیماً » "نساء آیه 95 ".
این آیه شریفه صراحت دارد که هرکسی مؤمنی را متعمداً بقتل رساند ملعون ذات باری تعالی میباشد و جایگاه او جهنم خواهد بود. آیا حجر بن عدی و هفت نفر از اصحاب او را معاویه به جرم اینکه چرا از علی (ع) بیزاری نجستند بقتل نرسانید؟ آیا حسن بن علی (ع) سبط بزرگ پیامبر از اکابر مؤمنین نبود. که با حیله و نیرنگ معاویه توسط زنش جعده مسموم نشد این دو مورد و به شهادت رساندن عمار یاسر و محمد بن ابی بکر و مسموم کردن مالک اشتر و دهها مورد دیگر به گواه و شهادت تاریخ نویسان و سیره نویسان بزرگی چون مسعودی و بیهقی و بسط ابن جوزمی کار معاویه بوده آیا شهادت امام حسین و یارانش توسط لشکر یزید قتل عمد نیست؟!
و از همه اعمال قبیحتر معاویه قتل عامی که به امر او بسر بن ارطاه از شیعیان علی نمود چنانچه ابوالوج اصفهانی و علامه سمهودی در تاریخ المدینه و ابن خلکان و ابن عساکر و جلدی در تاریخ خود نوشتند.
* امّا روایات رسیده در باب لعن و نفرین معاویه
در تاریخ طبری در جلد 11 صفحه 357 آمده که روزی رسول خدا ابوسفیان را دید که بر الاغی نشسته و معاویه پشت الاغ و یزید جلوی الاغ در حرکت بودند، پس رسول خدا فرمود: خدا لعنت کند قائد و راکب و سائق را! و بر این اساس محمد فرزند ابوبکر نامهای به معاویه مینویسد: ای لعین و فرزند لعین ... و نیز در صحح مسلم در باب مَن لَعنه
النبی (ص) آمده که: روزی رسول خدا معاویه را سه بار طلبید و معاویه استجابت نکرد و در سه بار به فرستاده رسول خدا گفت به پیامبر بگو من فعلاً مشغول غذا خوردن هستم، پیامبر معاویه را با این عبارت نفرین فرمود:«لا اشبع اللَّه بطنه» یعنی: خداوند شکم معاویه را هیچگاه سیر نکند. و دعای پیامبر هم مستجاب شد و معاویه در طول عمر خویش هیچگاه سیر نشد. این روایت در مسند ابی داود نیز آمده و هم چنین در کنز العمال ج 6 صفحه 87 و در میزان الأعتدال ج 2 صفحه 17 از رسول خدا روایت شده که فرمود: اگر معاویه را برمنبر من دیدید او را بکشید. و این روایت را نیز
ابن حجر در تهذیب التهذیب ج 7 صفحه 324 آورده و هم چنین در ج 8 صفحه 74 در شرح حال عمر بن عبید بن باب از جمله دلائل واضحه جواز لعن بلکه دلائل کفر معاویه تمست به این حدیث شریف رسول خدا که اکابر علمای اهل سنت چون نسائی و ثعلبی و فخر رازی و ابن ابی الحدید و شافعی و ابن جوزی در کتابهایشان آنرا روایت کردند که رسول خدا فرمود:« من سَبَّ علّیاً فقد سبنی و من سبنی فقد سبَّ اللَّه» و واضح است چنانکه اکثر تاریخ نویسان و سیره نویسان نوشتند که معاویه خود و یارانش سالهای متمادی در مجالس و منابر به حضرت علی (ع) سب و دشنام میفرستاد و مردم را امر میکرد که حضرت علی (ع) را در نماز و قنوت لعن کنند و این بدعت زشت تا زمان عمر ابن عبدالعزیز ادامه داشت آیا با استناد به حدیث شریف معاویه ساب اللَّه و پیامبر نیست؟! و حکم چنین کسی آیا کفر و لعن نیست؟!
و ابن حجر در صواعق محرقه خود روایتی بهتر و بالاتر از اولی از رسول خدا روایت کرده و آن این است که رسول خدا (ص) فرمود: «مَن سبَّ اهل بیتی فانّما یرتّد عن اللَّه و الأسلام و من آذانی فی عترتی فعلیه لعنه اللَّه» پس به حکم این روایت کسی که هرکدام از یکی از اهل بیت پیامبر را دشنام دهد یا آزار برساند مرتد است و لعنت خداوند بر او باشد و معاویه و یزید مصداق اتم این حدیث میباشند.
امّا درباره جواز لعن یزید علاوره بر استدلال به آیاتی که گذشت خیلی از علمای بزرگ اهل سنت نیز فتوی به جواز لعن یزید دادند که به بعضی آنها اشاره میکنیم. از جمله این علماء قاضی عضدالدین ابجی صاحب شرح مواقف در کلام که در اشعار خود گفته:
اللعن علی یزید فی الشرع یجوز و اللا عن یحوی خسات و بجوز
و از جمله علمای عامه که قائل به لعن هستند ابوالفرج عبدالرحمن بن علی حنیلی معروف به ابن الجوزی که در اینخصوص کتابی تألیف کرده بنام «الرّد علی المتعصب العنید المانع عن لعن یزید» که در حقیقت ردّ بر عبد المعتب بن زهیر الحنیلی است که او کتابی در فضائل یزید نوشته است.
* خلاصه و جمع بندی مطلب این است که با توجه آیات و روایات و فتاوای جمعی از علماء اهل تسنن و نیز با توجه به حوادث تاریخی تلخ که بعضاً ذکر شد با این نتیجه میرسیم که لعن و تبری از معاویه و یزید نه فقط جائز است بلکه مستحب و گاهی به حکم تبرّی از دشمنان خدا و رسول خدا واجب میشود، چرا که لعن اینها و امثال آنها در واقع تبرّی و بیزاری از خط و مشی آنها و نیز بیزاری از دوستان و پیروان آنها میباشد. در پایان یک مطلب را توضیح میدهم و آن لقبهای دروغینی که اهل سنت به معاویه دادند چون خال المؤمنین و کاتب وحی، که باید گفت معاویه کاتب مراسلات پیامبر با عرب بود نه کاتب وحی و اگر او بخاطر اینکه خواهرش ام حبیبه زن پیامبر بود خال المؤمنین لقب داده شد چرا محمد بن ابی بکر که برادر عایشه ام المؤمنین است مفتخر به این لقب نشد آیا چون محمد ابن ابی بکر پیرو امام علی (ع) بود از این لقب محروم شد؟!
* آیا لعن بعضی از صحابه از جمله شیخین جائز است؟
در بحث قبلی به ادله جواز لعن فی حد نفسه و هم چنین به ادله جواز لعن افرادی که دارای صفات مذمومی چون ظلم و فسق و بهتان و دروغ و... پرداختیم و در واقع چنین لعنی بطور کل و عام بود، که لاشک چه زمان پیامبر(ص) و تا بحال این لعن کلی، افراد و مصادیقی دارد و ما با جستجو در کتب سیره و تاریخ و با استفاده از کتاب و سنت در پی پیدا نمودن این ملعونین هستیم ملعونین که یا صراحتاً توسط پیغمبر مورد لعن و نفرین قرار گرفتند مانند معاویه و یزید که اثبات فسق و کفر آنها گذشت و یا اینکه پیامبر افرادی را لعنت فرمود که امثال شیخین جزء آن افراد بودند مثلاً پیامبر فرمود:«لعن اللَّه مَنْ تخلف عن جیش اسامه» و تارخ نویسان نوشتهاند که از جمله فراریان و متخلفین از سپاه اسامه شیخین بودند. بهرحال بعد از این مقدمه کوتاه به ادله جواز لعن بعضی صحابه از جمله شیخین میپردازیم. این ادله عبارتند از:
1 - خداوند در قرآن تمام ظالمین را لعن فرموده از جمله این آیات قول خداوند متعال:« أَلا لعنه اللَّه عل الظالمین » «هود آیه 18» و قول خداوند:« یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوء الدار » «غافر 52»
و این مخصوص ظالمین از کفار نیست چنانچه بعضیها گفتهاند، چرا که هم تعلیق حکم به وصف است و هم جمع معرف به لام که افاده عموم میکند. و وجه استدلال به این آیات چنین است که:
هر ظالمی در قرآن ملعون است، بعض صحابه از جمله شیخین و عثمان به دیگران ظلم نمودند پس بعضی از صحابه از جمله شیخین و عثمان ملعون هستند. اثبات اینکه آنها ظلم کردند با مراجعه به تاریخ صدر اسلام و کتب معتبر فریقین در این زمینه خیلی آسان است و ما در اینجا به اندکی از موارد ظلم و تعدی آنها اشاره میکنیم:
1 - آنها با غضب خلافت از حضرت علی (ع) به منصب امامت به خود و به حضرت علی (ع) و کسانی که حاضر نشدند با آنها بیعت کنند ظلم و ستم کردند و به همسر علی (ع) و دختر پیامبر اکرم (ص)، حضرت فاطمه (س) نیز ظلم و ستم نمودند که به مواردی از آن اشاره خواهد شد، اثبات این موارد از ظلمهای آنها در گنجایش این رساله مختصر نیست و طالبین به مظان آن در کتب فریقین مراجعه کنند.
2 - خداوند در قرآن میفرماید: « انَّ الذین یؤذون اللَّه و رسوله لَعَنَهُمْ اللَّه فی الدُّنیا و الآخره و أعدَّلهم عذاباً مهیناً » «الأحزاب 57». و این آیه از جمله دلائل قاطع بر جواز لعن آنان میباشد و استدلال به این آیه بر جواز لعن آنها در چند وجه است:
1 - اینان چنانکه در کتب سیره و تاریخ آمده در مواردی چند با حرف نشنوی و عناد با پیامبر (ص)پیغمبر را اذیت و آزار دادند که نمونه آن قضیه جِش اسامه و فرار آنها از جنگ و جهاد.
2 - همانا ابوبکر و عمر و عثمان و پیروان آنها به حضرت زهرا (س) آزار رساندند و هرکه به فاطمه آزار برساند به گفته خود پیامبر همانند اینکه به رسول خدا آزار رسانده و هرکه به رسول خدا آزار رساند طبق نص صریح این آیه ملعون است.
اما اینکه آنها به فاطمه (س) آزار رساندند احتیاج به استدلال آنچنانی ندارد و با مراجعه به کتب خود اهل سنت این مطلب روشن میشود. اولین ظلمی که بعد از وفات پیامبر نسبت به پاره تن او روا داشتند اینکه او را از ارث محروم نمودند و ملک فدک که حق شخصی او بود از او غاصبانه و ظالمانه گرفتند. و دومین ظلم و آزار آنها به فاطمه (س) این است که برای گرفتن بیعت از حضرت علی (ع) به خانه فاطمه حملهور شدند و حضرت را در میان در و دیوار شکستند و محسن او را ساقط نمودند، آیا ظلمی و آزاری بالاتر از این ممکن است انجام گیرد این مطلب را اکثر علمای شیعه و بعضی از علما و سیره نویسان اهل سنت نوشتند.(19) و خلاصه حضرت فاطمه از دنیا رحلت فرمود در حالی که از دو شیخین غضبناک بود چنانکه در صحیح بخاری و مسلم آمده: هرکه حضرت فاطمه (س) را غضبناک کند مثل اینکه حضرت رسول خدا را غضبناک فرموده چون حضرت فرمود:«فاطمه بضه منی یدیینی ما أرابها و یؤذینی ما أذاها» و فرمود:« فاطمه بضه منی من اغضبها اغضبنی»(20). سومین ظلم و آزار آنها به بهترین صحابه رسول خدا بود و ازار صحابه به عقیده خود آنها آزار رسول خدا است و آزار دهنده رسول خدا ملعون است، از جمله این صحابه که به آنه آزار رساندند حضرت علی (ع) و اسامه ابن زید و ابوذر غفاری و عمار یاسر و عبدالله ابن مسعود و غیر از اینها چنانچه در کتب سیره و تاریخ آمده.
3 - از جمله دلائل قاطع بر جواز لعن آنان اینکه در طول خلافتشان احکامی صادر نمودند که برخلاف حکم خدا و رسول خدا بود و هرکس چنین کند او ظالم و فاسق و کافر میباشد و ظالمین و کافرین به نص صریح قرآن ملعون هستند، از جمله احکام صادره از ابوبکر که برخلاف آنچه خداوند نازل کرده قضیه منع ارث حضرت فاطمه (س) و غیرو و آنچه از عمر صادر شده زیاد است که نمونء آن حکم تحریم متعه با ازدواج موقت و تحریم متعه حج و امر کردن به سنگسار مجنون و زن باردار و برداشتن حی علی خیر العمل از اذان و بدعت در اضافه الصلاه خیر من النوم و امّا عثمان برعکس همه مسلمانان نماز در سفر را کامل میخواند و چنین حکم میکرد چنانکه در صحیح بخاری ج 2 ص 154 و صحیح مسلم ج 2 ص 26 آمده. از مجموع آیات ذکر شده و موارد و مصاذیق آن استفاده میشود که بعضی از صحابه دارای چنین صفاتی مذموم بودند که مستحق لعن و نفرین میباشند هرچند که این صحابه خلیفه هم باشند و اگر شیعه به بعضی از این صحابه لعن و نفرین میکند در واقع عمل به دستور قرآن نموده. البته شیعه برای حفظ وحدت اسلامی سعی میکند که اسم ملعونین را نبرد و لعن را بصورت کلی بر تمامی ظالمین بالأخص ظالمین اهل بیت پیامبر میفرستند که مسلّم این لعنت شامل خلفای ثلاثه و معاویه و یزید میشود هرچند که اسم آنها را به زبان نیاوریم، «اللّهم اللعن ظالمی اهل البیت جمیعاً»
* نتیجه و خلاصه بحث:
با استفاده از آیات قرآنی بخصوص آیه 108 سوره انعام و احادیث نبوی و غیره و با بهرهگیری از سیره رسول اکرم (ص) و نیز با توجه به فتاوای علمای فریقین، سب و دشنامگوئی، بطور کلی از منکرات است و مطلقاً جائز نیست هم از لحاظ اخلاقی و هم از لحاظ شرعی، لذا یک مسلمان شیعه پیرو قرآن و سنت هیچگاه به خود اجازه نمیدهد، برخلاف قرآن و سنت عمل کند بخصوص این عمل ناپسند بر امر تبلیغ و ادای رسالت اثر مرء دارد و جامعه ایدهآل الهی را از هدف مقدّس خود دور میسازد امّا درباره مسئله لعن باید گفت که: از مجموع آیات و روایات وارده در باب لعن و نیز فتاوای فریقین، این نتیجه حاصل میشود که هر فرد مسلمان خواه صحابه باشد خواه تابعی که دارای چنین صفات مذموم مذکور در آیات و روایات باشد لعن آن جائز بلکه در مواردی مستحب و عبادت است، و شیعه به استناد همین آیات و روایات و نظر فقهاء به بعض از صحابه و تابعین که فاسق و ظالم بودند لعن و نفرین میفرستند، بخصوص افرادی که ظلم آنها به اهل بیت ثابت است چگونه مستحق لعن و نفرین نباشند در صورتی که چنانکه که گذشت قرآن و رسول خدا صراحتاً آنها را لعن کرده، پس ما شیعیان نیز به پیروی از قرآن و پیامبر آنها را لعن میکنیم و لعن چنین افرادی چنانکه گذشت نه مستوجب فسق است و نه مستوجب کفر، بلکه لعن آنها بعنوان تبری از دشمنان خدا و رسول خدا عین طاعت و عبادت میباشد.
* بعضی از آیات و روایات آمده در متن رساله:
قال رسول اللَّه(ص): المؤمن لیس بلعّان. احیاء علوم الدین ج 3 ص 122
و قال (ص): انّ اللَّه لایجب الفاحش المتفحش الصیّاح فی الأسواق.
امام علی (ع) در جنگ صفین به یاران خود فرمود:
انّی اکوه لکم ان تکونوا سبابین ولکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتهم حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ من العذر.
نهج البلاغه خطبه 199
قال رسول اللَّه (ص): سباب المؤمن فسوق و قتاله کفر. اصول کافی ج 2 ص 36 و صحیح بخاری ج 8 ص 18
قال تعالی: و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الّا فتنه للناس و الشجره الملعونه فی القرآن و نخوفهم فما یزیدهم الّا طغیاناً کثیراً. بنی اسرائیل 62
قال رسول اللَّه (ص): مَن سَبَّ علیاً فقد سبنی فقد سَبَّ اللَّه. این روایت را نسائی و ثعلبی و رازی و ابن ابی الحدید و ابن جوزی آنرا روایت کرده و ابن حجر در صواعق محرقه خود روایتی تهیه و بالتر در این معنی از رسول خدا روایت میکند.
قال رسول اللَّه (ص): مَن سَبَّ اهل بیتی فانها یرتّد عن اللَّه و الأسلام و مَن اذانی فی عترتی فعلیه لعنه اللَّه.
و قال فاطمه بضعه منی مَنْ اغضبها اغضبنی و قال (ص) فاطمه بضعه منی یریبنی ما أرابها و یؤذینی مَن أذاها. آدرس مفصل در متن آمده.
ملاحظه: آنچه در بالا ذکر شد بخشی از آیات و روایات مورد استفاده و استناد و استشسهاد در بحث میباشد. نفرین شدگان توسط پیامبر آمده که ان شاءاللَّه مورد استفاده قرار گیرد. و با حفظ آنها یا بخشی از آنها در استدلال بر جواز لعن در مباحثه کمک شایانی در افحام طرف مقابل خواهد بود.
* الملعونون فی القرآن (نفرین شدگان در قرآن کریم)
1 - شیطان:
- و انَّ علَیک اللَّعنه الی یومِ الدین . الحجر 35
- و انَّ علیک لَعْنَتی الی یومِ الدین. ص 78
2 - الکافرون:
- انَّ الذّین کفروا و ماتُوا وَ هُم کّار أولئک عَلَیهم لَعنَهُ اللَّهِ و الملئِکهِ و النّاسِ أَجمعینَ . البقره 161
- انّ اللَّهَ لَعَنَ الکفرینَ و أعَدَّ لَهُم سَعیرا ً. الأحزاب 64
3 - المشرکون و المنافقون:
- و یُعذّبَ المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکاتَ الظّانّینَ باللَّهِ ظَنَّ السَّوءِ علیهم دائِرَهُ السَّوءِ و غضب اللَّهُ عَلَیهم و لَعَنَهُم و أعَدَّ لَهُم جَهَنّمَ و سآءَتْ مَصیراً . الفتح 6
- وَعَدَ اللَّهُ المنفقین و المنفقت و الکفار نار جهنّم خلدین فیها، هی حَسْبُهُمْ و لَعَنَهُمْ اللَّهُ و لَهُمْ عذابٌ مقیمٌ . التوبه 68
4 - الظالمون:
- .... أَلا لَعنَهُ اللَّهِ علی الظّالمین . هود 18
- یوم لا ینفع الظالمینَ معذرتُهُم و لهم اللّعنَهُ و لَهُم سُوُء الدّار . غافر 52
5 - المفسدون فی الارض، الذین ینقضون عهد اللَّه، القاطعون لأرحامهم
- والژَذین ینقُضُونَ عَهدَ اللَّهِ من بعد میثقِهِ و یقطعون مآ أمَرَ اللَّه بهِ .ن یوصل و یفسدونَ فی الأرض أولئِکَ لَهُمُ اللَّعنهُ و لَهم سُوءُ الدّارِ . الرعد 25
6 - الکاذبون:
- فَمَن حآجَّکَ فیه ما جاءکَ من العلم فقُل تعالَوْا نَدْعُ أبناءَنا و أبناءَکُمْ و نساءَنا و نساءَکم و أنفُسَنا و انفُسَکم ثمَّ بنتهِلْ فَنَجْعَلَ لَّنَتت اللَّهِ علی الکاذبین . ال عمران 61
- والخمِسَهُ أنَّ لَعنَتَ اللَّهِ عَلَیْه ان کانَ من الکذبین . النور 7
7 - الیهود و أصحاب السبت:
- لعن الَّذین کفروا مِن بنی اسرائیل علی لسان داودَ و عیسی ابن مَرْیَمَ ذلک بما عَصَوا و کانوا یعتدونَ. المائده 78
- یا ایها الّذین أوتُوا الکِسَّبَ ءَامنوا بما نزَّلنا مصدِّقاً لَما معکُم من قبل أن نطمِسَ وُجُوها منزُوَّها علی أدبارِهآ أو نلعَنَهُم کما لَعَنا أصحبَ السَّبتِ و کانَ أمرُ اللَّه مفعولاً . النساء 47
8 - الذَّین یکتمون الحق (کتمان کنندگان حقیقت):
- انَّ الذین یکتمون مآ أَنزلنا مِنَ البیَّنتِ و الهُدی مِن بَعد ما بینَّهُ للنّاس فی الکتاب أولئک یلعنهُمُ اللَّهُ و یلعنُهُمُ اللعنُونَ .
البقره 159
9 - الذین یمون المحصنات (بهتان زنندگان به زنان پاکدامن):
- انَّ الذین یَرمونَ المحصَنتِ الغَفِلتِ المؤمنتِ لعِنُوا فی الدُّنیا و الآخرهِ و لهم عذابٌ عظیمٌ . النور 23
10 - الذین یؤذون اللَّه و رسوله (ص) (آزار دهندگان به پیامبر (ص)):
- اِنَّ الَّذین یُؤذونَ اللَّه و رسولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فی الدُّنیا و الآخرهِ و أَعَدَّ لهم عذاباً مهیناً . الأحزاب 57
11 - الذین یقتلون المؤمنین:
- و مَنْ یقتل مؤمناً متعمِداً فجزآؤهُ جهنَّم خالداً فیها و غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ و لَعَنَهُ و أعَدَّ لَهُ عذاباً عظیماً . النساء 93
12 - اصحاب النار:
- قال ادخُلُوا فی أممٍ قد خَلَتْ مِنْ قبلکم من الجنِّ و الأنسِ فی النّار کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهَ لَعَنت أُختَها ... . الأعراف 38
در قرآن کریم بیش از چهل بار واژه لعن تکرار شده و از زبان خدا و رسول خدا و فرشتگان و مردم به افراد و گروههایی لعن و نفرین نثار شده است ، که ما در اینجا جهت أختصار و بعنوان نمونه به این مقدار مذکور اکتفا نمودیم، تا سند محکم و قاطعی باشد بر جواز لعن در بعضی موارد و برای بعضی اشخاص و گروهها، و پس از ذکر این آیات به ذکر مواردی از لعن و نفرین پیامبر اکرم (ص) به بعضی اشخاص و گروهها میپردازیم، تا معلوم شود که موارد جواز لعن و نفرین هم در قرآن و هم در سنت نسبت به بعضی اشخاص و گروهها زیاد بوده.
* الملعونون علی لسان النبی (ص):
(نفرین شدگان توسط پیامبر اکرم (ص):
1 - مسند زید بن علی من صفحه 255 سطر 4 الی صفحه 255 سطر 7:
حدثنی زید بن علی عن ابیه عن جده عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): انیّ لعنت ثلاثه فلعنهم اللَّه تعالی: الأمام یتجر فی رعیته و ناکح البهیمه و الذکرین ینکح احدهما الآخر.
2 - مسند زید بن علی من صفحه 403 سطر 6 الی صفحه 403 سطر 11:
حدثنی زید بن علی عن ابیه عن جده عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): لعنت سبعه فلعنهم اللَّه تعالی و کُل نبی مجاب الدعوه، الزائد فی کتاب اللَّه و المکذب بقدر اللَّه تعالی لسننی و المتحل من عترتی ما حرم اللَّه و المسلط بالجبروت لیعزما ترذل اللَّه.
3 - کتاب الموطاء جلد 1 من صفحه 238 سطر 2 الی صفحه 238 سطر 4:
حدثنی یحیی عن مالک عن محمد ابن ابی عبدالرحمن، أن عن امه عمره بنت عبدالرحمن، انّه سمعها تقول: لعن رسول اللَّه (ص) المختفی و المختفیه. یعنی نباش القبور. قال ابن عبدالبر. روی عن عائشه مسنداً.
4 - مسند زید بن علی من صفحه 404 سطر 3 الی صفحه 404 سطر 5:
حدثنی زید بن علی عن ابیه عن جده عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): یا علی لعنتک من لعنتی و لعنتی من لعنه اللَّه و من یلعن اللَّه فلن تجد له نصیراً.
5 - مسند زید بن علی من صفحه 443 سطر 18 الی صفحه 444 سطر 2:
اخرجه ابن الجوزی بلفظه عن رضی اللَّه عنه، و أخرجه الدار قطنی بأسناده قال: قال رسول اللَّه من أفتی الناس بغیر علم لعنته السموات و الأرض.
6 - المدونه الکبری جلد 4 من صفحه 427 سطر 4 الی صفحه 427 سطر 7:
قال أشعب و قد قال مجابر بن عبدالله صاحب النبی (ص) ما حرم أکله حرم ثمنه و قال النبی (ص) لعن اللَّه الیهود حرمت علیهم الشحوم فباعوها و أکلوها أثمانها.
7 - کتاب الأم جلد 6 من صفحه 157 سطر 16 الی صفحه 157 سطر 18:
قال الشافعی أخبرنا مالک عن أبی الرجال عن امه عمره بنت عبدالرحمن أنَّ رسول اللَّه (ص) قال:« لَعَنَ اللَّه المختفی و المختفیه».
8 - الأحکام فی الحلال و الحرام جلد 2 من صفحه 37 سطر 4 الی صفحه 37 سطر 6:
و فی ذلک ما بلغنا عن امیر المؤمنین (ع) قال: لَعَنَ رسول اللَّه (ص) الربا و آکله و موکله و بایعه و مشتریه و کاتبه و شاهدیه.
9 - الأحکام فی الحلال و الحرام جلد 2 من صفحه 408 سطر 12 الی صفحه 408 سطر 14:
و بلغنا عن علی (ع) قال: لعن رسول اللَّه (ص) الخمرو عاصرها و معتصرها و بائعها، و مشربها و ساقیها، و شاربها و آکل ثمنها و حاملها و المحموله الیه.
10 - روی الطبری فی تاریخه ج 11 صفحه 357:
انّه رأی رسول اللَّه (ص) أباسفیان مقبلاً علی حمارٌ و معاویه یقود به و یزید یسوق به فقال (ص): لَعَنَ اللَّهُ القائد و الراکب و السائق!
و الیه اشار محمد بن ابی بکر فی کتاب کتبه الی معاویه بقبوله: و أنت اللّعین ابن اللعین. و ذکر هذا الحدیث المیثمی فی مجمعه ج 7 ص 247: - و هکذا لعن رسول اللَّه (ص) المتخلفین عن جیش أسامه بقوله (ص) لعن من تخلف عن جیش أسامه و قد ذکر هذه القصه کثیر من المؤرخین.
فهرست منابع و مآخذ
قرآن کریم - کتاب شبهای پیشاور از شیرازی
نهج الباغه - تتمه المنتهی از محدث قمی
اصول کافی - گفتگو شیعه وسنی
سفینه البحار - المحجه البیضاء از فیض کاشانی
خصانص انسائی
صحیح مسلم و بخاری
مستدرک الصحیحین
مسند احمد بن حنبل
مسند زید بن علی
مکاسب شیخ انصاری
جواهر الکللام
تذکره الفقهاء علامه حلی
کتاب الأم از شافعی
الموطأ ابن مالک
الأحکام فی الحلال و الحرام
صواعق المحرقه از ابن حجر
الفِصَل: ابن حزم
تاریخ طبری
الأمه و السیاسیه ابن قتیبه
احیاء علوم الدین غزالی
جامع السعادت نراقی
آفات زبان از سید محمد امین
سب و لعن از دیدگاه اخلاقی و فقه سیاسی
النصوص و الأدله یا اعتقادات یک مسلمان تألیف خود اینجانب
تفسیر قرآن از علامه طباطبائی
تفسیر امام فخر رازی
تفسیر الدُّر المنثور للسیوحل
منتهی الأدب
نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت از محقق کوکی
مع الخطیب فی حطوطه العریضه
اجوبه مسائل جار اللَّه از شرف الدین
نظریه عداله الصحابه از احمد حسین یعقوب
کتاب السبعه من السلف از سید مرتضی
مراجعه به مراکز فرهنگی و تحقیقاتی و کتابخانههای
زیر جهت تدوین این رساله
1 - مرکز فرهنگی دار الحدیث
2 - معجم الفقهی آیه اللَّه گلپایگانی
3 - مجمع جهانی اهل بیت
4 - مرکز بنیاد معارف اسلامی بعثت
5 - پژوهشکده باقر العلوم سازمان تبلیغات
6 - بانک اطلاعات مستقر در دارالشفاء
7 - کتابخانه آیه اللَّه مرعشی نجفی
8 - کتابخانه دفتر تبلیغات اسلامی
9 - کتابخانه فیضیه
10 - کتابخانه مدرسه مبارکه حجتیه
11 - کتابخانه مدرسه آیه اللَّه گلپایگانی
12 - کتابخانه بنیاد امام مهدی مخصوص مؤلفین و محققین
13 - کتابخانه شخصی بعضی دوستان
با استعانت از خدای متعال و توسل به اهل بیت نگارش این رساله در تاریخ 20 / 9 / 74 مصادف 18 رجب سال 1416 به پایان رسید.
قم مقدس - ایوب حائری
درباره تاریخ لبنان
تاریخ لبنان و نظام طائفی در این کشور: لبنان همان سرزمین کنعانیان هزاره سوم قبل از میلاد است که از طرف یونانیان فینیقی خوانده شده که در تجارت و کشتیرانی شهرت داشتند. در سال 583 ق از میلاد ایرانیها بر فینیقیه مسلط گشتند و در 64 ق م این سرزمین جزء امپراطوری روم گشته و مسیحی گشتند. با گسترش اسلام، لبنان به تصرف خلافت اسلامی درآمد و تا قرن 15 میلادی ادامه یافت و بعد جزء حکومت عثمانی درآمد و در هنگام زوال این امپراطوری و برای اینکه امتیازاتی به دول غربی بدهد در جهت حمایت از اقلیتهای مذهبی درآمد. در سال 1842 یک نظام حکومتی جدید ایجاد و لبنان را به دو فرمانداری دروزی و مسیحی مارونی تقسیم کرد. در سال 1860 و 1861 جنگ و درگیری بین دروزی و مارونی صورت گرفت و در سال 1923 لبنان و سوریه تحت قیومیت فرانسه درآمد و در سال 1939 فرماندار عالی لبنان مجلس نمایندگان را تعطیل کرد و در 1940 لبنان تحت قیومیت دولت پیشین اما دست نشانده نازیها درآمد و در 1941 نیروهای فرانسه و انگلیس لبنان را اشغال کردند و در 1943 فرانسه استقلال لبنان را به رسمیت شناخت و در سال 1943 میثاق ملّی بوجود آمد که همان توافقی بود که میان بشاره خوری رئیس جمهور و ریاض الصلح نخست وزیر و این میثاق خواستار لغو و حذف فرقه گرایی و یا نظام طائفی بود.
تاریخ لبنان پس از استقلال: همانطور که در قبل آمد در 22 فوریه 1943 فرانسه استقلال لبنان را به رسمیت شناخت و در 1952 بدنبال استعفای بشاره خوری «کمیل شمعون» به ریاست جمهوری انتخاب گردید که روش او همچون روش بشاره تسلط هرچه بیشتر مارونیها بر ارکان دولتی اعم از سیاسی و اقتصادی بود و همچنین روابط محکمی با آمریکا داشت تا در جهت رویارویی با جریانات طرفدار جمال عبدالناصر از قدرت و تحرک بیشتری برخوردار باشد. در سال 1958 ژنرال فرادشهاب فرمانده ارتش بکار آمد و برنامه او نزدیکی لبنان به جهان عرب و مشارکت مسلمین در امور کشور و پایان دادن به فساد اداری اعلام شد. در سال 64 با ریاست جمهوری شارل علو و در پی آن توافق قاهره صورت گرفت که ارتش آزادیبخش ساف اجازه یافت تا با رعایت شروط معینی اقدام به اعمال نظامی مسلح در لبنان بزند. که این اقدام باعث مخالفت مسیحیان شد. در 1970 دوران سلیمان فرنجیه که خصوصیات او پایبندی متعصبانه به امتیازات مارونیها و قانون اساسی 1943 و مخالفت جدی با حضور فلسطینیان در لبنان بود. در این زمان عملیات فلسطینیها بر علیه اسرائیلیها از مرزهای جنوبی لبنان آغاز شد و در اثر افزایش این فعالیتها ترس مارونیها را برانگیخت و بر اینکه احتمال توافق بین فلسطینیها و مسلمانان را برهم زنند اقدام به تشکیل ارتش ارتشهای شبه نظامی نموده و در این راستا حزب کتائب و حزب وطن پرستان این موضوع را با شدت بیشتری دنبال کردند.
اولین برخورد حزب کتائب با فلسطینیها در 30 / 7 / 1974 بود و در 13 / آوریل / 75 حزب کتائب سرنشینان اتوبوس حامل فلسطینیها را به آتش کشیدند. و در اندک زمانی همین حزب در عین الرّمانه در جنوب بیروت با گذاشتن کیسههای شن و سنگربندی آن منطقه را به خطرناکترین جبهه درگیری میان مسلمانان و مسیحیان در آوردند. و این جنگ قدرت سیاسی را به دو گروه تقسیم کرد. رئیس جمهور با کلیه رهبران مسیحی و مارونیها از یک طرف و
نخست وزیر و رهبران مسلمان و احزاب چپ و فلسطینیها از طرف دیگر این بحران کماکان ادامه داشت و توازن قوای نظامی به نفع چپ گرا و فلسطینیها بود که بر 75% اراضی مسیحیان کنترل داشتند که در ژوئن 1976 نیروهای روسیه به نفع نیروهای مسیحی وارد صحنه شدند و موجب حفظ توازن قوا شدند. در سال 1976 الیاس سرکیس بعنان رئیس جمهور سوگند یاد کرد. در کنفرانس سران عرب در اکتبر 76 مقرر گردید آتش بس در تمامی جبههها رعایت شده و نیروهای بازدارنده عرب در لبنان مستقر شوند که با استقرار این نیروها، محوریت سیاسی ساف به سوریه منتقل شد و الیاس سرکیس بصورت یک قدرت سیاسی مطلق درآمد. وضعیت اندکی آرام بود که کمال حنبلاط در جاده جبل ترور شد و مجدداً آتش جنگ فرقهای شعلهور شد و در همین زمان سادات به کمپ دیوید ضربه جبران ناپذیری به جهان عرب وارد ساخت و روابط مصر و سوریه قطع شد و در ضمن لبنان به سوریه و ساف نزدیکتر شد. از سوی دیگر اتفاقی افتاد که در محاسبات سیاسی در نظر گرفته نشده بود و آن اقدام نظامی اسرائیل در 14 / مارس / 78 و اشغال نواحی جنوب لبنان به بهانه بالا گرفتن عملیات گروههای فلسطینی بود که تا عمق 10 کیلومتری رودخانه لیطانی نفوذ کرد. در آوریل 79 سرگرد سعد حداد افسر شورشی مقداری از منطقه جنوب را بعنوان لبنان آزاد مستقل اعلام کرد و از حمایت اسرائیل برخوردار شد. در ژوئن 82 عظیمترین حمله نظامی اسرائیل به لبنان صورت گرفت که بیروت در آستانه سقوط قرار گرفت و این در حالی بود که نیروهای مسیحی بگرمی از اسرائیلیها استقبال کردند. در همین زمان و با پایان یافتن ریاست جمهوری الیاس سرکیس، با فشار آمریکا و زیر اشغال اسرائیل نمایندگان مجلس، بشیر جمیل فرمانده شبه نظامی فالانژ حزب کتائب و از هم پیمانان درجه اول اسرائیل را به ریاست جمهوری انتخاب کردند.
بعد از این انتخاب عرفات و ساف با یک طرح امریکایی در اوت 82 از بیروت خارج شدند و در همین احوال و در جریان شادکامی مارونیها در 14 / سپتامبر / 82 یعنی 8 روز قبل از شروع کار بشیر جمیل در انفجار بمب حزب کتائب در اشرفیه بیروت کشته شد. و اسرائیل که نمیتوانست از دست دادن هم پیمان خود را تحمل کند با تانکهای خود وارد بیروت شد و دومین پایتخت عربی پس از قدس را به اشغال صهیونیست درآمد و جنایات صبراو شاتیلا در این زمان بود و در 22 / سپتامبر/ 82 مجلس امین حمیل برادر بشیر را بعنوان رئیس جمهور برگزید. اولین عملیات مقاومت اسلامی در همین زمان صورت گرفت که از مهمترین آن عملیات استشهادی شهید احمد قیصر در حمله به مقر مسئول نظامی آمریکا در شهر صمد بود از این سال تا سال 88 حوادثی در صحنه لبنان اتفاق افتاد که علاوه بر درگیری نیروهای مختلف سیاسی، ترور نخست وزیر رشید کرامی بود. در سال 88 بین حزباللَّه و جنبش اصل درگیری بوجود آمد که با وساطت ایران پس از چند ماه خاتمه یافت.
در سال 89 بود که «پیمان طائف» جهت «میثاق ملی» در عربستان بوجود آمد. و در 5 / نوامبر / 89 پس از 409 روز خالی بودن پست ریاست جمهوری نمایندگان مجلس (رنه معوض) را به عنوان رئیس جمهور برگزیدند که در 22 / فوریه / 89 بر اثر انفجار بمب کشته شد که در همان سال هراوی انتخاب شد. پیمان طائف در واقع ثمره هماهنگی سیاسی بین سوریه و امریکا شمرده شد. و در 19 / دسامبر / 90 کابینه آشتی ملی به ریاست عمر کرامی تشکیل شد اما براثر تظاهرات مردمی و مشکلات اقتصادی استعفا داد و در نتیجه آقای «رفیق بهاء الدین حریری» از سرمایه داران بزرگ لبنان که دارای روابط خوبی با دربار سعودی و آمریکا بود و میباشد در جهت پیشبرد اهداف خاص منطقهای به ریاست حکومت رسید که تاکنون ایشان در همین سمت باقی است.
قانون اساسی لبنان: قانون اساسی لبنان در 1926 براساس قانون اساسی جمهوری سوم فرانسه وضع شد. قانون مذکور برای لبنان یک رئیس جمهور و قوه مقننهای مرکب از دو مجلس یکی سنا با 16 نماینده انتصابی و دیگری مجلس نمایندگان با 22 نماینده انتخابی در نظر گرفته بود که قانون اساسی لبنان از سال 1926 تا 1990 دستخوش تحولات و اصلاحاتی قرار گرفت و در پیمان طائف بود که لغو طائفهگری سیاسی صورت گرفت و مجلس نمایندگان از 50 % مسیحی و 50 % مسلمان تشکیل میشد. و پست ریاست جمهوری بدست مسیحیان مارونی و نخست وزیری بدست مسلمانان سنی و ریاست مجلس بعهده مسلمانان شیعی است.
جمعیت لبنان: طبق سرشماری که در سال 1994 صورت گرفته جمعیت لبنان به طور تقریبی 3 میلیون و پانصد و بیست هزار نفر میباشد که حدود 10 میلیون لبنانی در کشورهای خارجی هستند طبق بررسیهای انجام شده 65 % تا 70 % مسلمان و 30 تا 35 % مسیحیان و سایر فرقهها هستند. زبان و خط رسمی این کشور عربی است و زبان فرانسه بعنوان زبان دوم این کشور محسوب میشود.
فرقههای مذهبی رسمی در لبنان: تا به حال 18 فرقه مذهبی در لبنان به رسمیت شناخته شده که 13 فرقه مسیحی و 5 فرقه مسلمان هستند: طوایف مسلمان عبارتند از شیعه، سنی، دروز، علوی و اسماعیلی و طوائف مسیحی شامل مارونیها، ارتدکس، کاتولیکها، ارامنه ارتدکس، ارامنه کاتولیک، پروتستان، سریانیهای ارتدکس، سریانیهای کاتولیک، لاتینها، کلدانیها و فستوریها و غیره میباشند.
احزاب لبنان: اکثر احزاب این کشور براساس قانون صادره در سال 1909 تأسیس شدهاند این قانون که در زمان عثمانیها تصویب شد بنام قانون جمعیتها موسوم است، بسیار ناقص بوده و شرایط خاصی را برای تشکیل احزاب از لحاظ کیفیت و تعداد اعضاء در نظر نگرفته و لذا احزاب زیادی در لبنان پدید آمدهاند که این احزاب برای خود رئیس و دبیر کل و معاونین و کمیتههای مختلف سیاسی و اجرائی و تبلیغی دارای عناصر اطلاعاتی، امنیتی و عناصر مسلح و دفاتر فرعی و ... در نقاط مختلف کشور بودند احکام را خود صادر و اجراء میکردند و دارای علائم ویژه و نشسریات دورهای و ایستگاههای رادیویی و حتی تلویزیونی بودند نکته جالب که این احزاب خود به انشعاباتی تقسیم میشوند که شاید رقمی حدود 60 % احزاب را همین انشعابات تشکیل میدهند.
نظام آموزشی: نظام آموزشی در لبنان جنبه طائفی و مذهبی داشته و دولت دخالت زیادی در تأسیس و اداره مدارس نداشته و نظام آموزشی بدلیل طائفی بودن از دیرباز ملّی بوده گرچه دولت نیز مدارسی را ساخته و اداره میکند. میزان سواد در این کشور بیش از 80 % است. تعداد مدارس این کشور حدود 3000 مدرسه است و 18 مرکز دانشگاهی و مؤسسه آموزش عالی است و از مهمترین دانشگاههای این کشور دانشگاه لبنان، دانشگاه قدیس یوسف، دانشگاه روح القدس، دانشگاه عربی بیروت، دانشگاه آمریکایی بیروت، انستیتو عالی حکمت و آموزش عالی، انستیتو فلسفه قدیس لوبس، دانشگاه خاورمیانه و دانشکده مدیریت اسلامی میباشد.
مطبوعات در لبنان: لبنان را بحق باید کشور مطبوعات و مرکز انتشارات و تبلیغات خاورمیانه و شمال آفریقا دانست، آمار نشان میدهد که از 2714 نشریه صادره اعم از جرائد و مجلات در 15 کشور عربی تعداد 1358 نشریه در لبنان چاپ و منتشر میشود. این مقام و مرکزیت لبنان در زمینه مطبوعات را میتوان ناشی از عوامل متعددی از جمله موارد زیر دانست:
1 - بالا بودن سطح فرهنگ و آموزش در لبنان که موجب شده است تعداد زیادی نویسنده برجسته و روزنامه نگار حرفهای بهترین جرائد و مجلات را منتشر کنند. 2 - وجود امکانات خوب و مجهز چاپ و نشر کتاب و مجلات. 3 - وجود شرکتهای انتشاراتی و توزیع که مهارت فوق العادهای در امر توزیع در تمامی کشورهای عربی دارند.
رادیو تلویزیون لبنان: لبنان تا چندی پیش که قانون جدید رادیو تلویزیون را اعلام و براساس آن فقط به تعداد معدودی از رادیو تلویزیون اجازه فعالیت داد دارای بیش از 50 کانال تلویزیونی و حدود 200 کانال رادیویی برروی موج FM بود از جمله کانالهای تلویزیونی لبنان میتوان الیسار - المستقبل - الشرق الاوسط - اسلام اهرن - LBC - NTV - MTV الشرق - کیکیلا - النار «حزب اللَّه» تلویزیون رسمی لبنان - MBC لندن - البقاع نام برد.
مؤسسات انتشاراتی: اینگونه مؤسسات از حیث وسعت، تنوع و پیشرفته بودن از سایر کشورها متمایز است و دارای بیش از 200 بنگاه انتشاراتی است چون دارالادب - دارالعلم - چاپ شرق - دارالکاشف - دارالسفیر.
خبرگزاریهای خارجی: خبرگزاریهای داخلی لبنان خبرگزاریهای ملی نام دارند و تعداد زیادی دفاتر خارجی در لبنان مشغول فعالیت است چون خبرگزاریهای جمهوری اسلامی ایران - خبرگزاری آسوشیتدپرس - خبرگزاری فرانسوی AFP - خبرگزاری ایتالیایی PNSA - خبرگزاری آلمان - روسیه - ژاپن - مصر و آمریکا.
1) احیاء علوم الدین ج 3 ص 122
2) عبدالرحیم صفی پور، منتهی الأدب و نیز رجوع شود به لسان العرب
3) عبدالرحیم صفی پور، منتهی الأدب و نیز رجوع شود به لسان العرب
4) عبدالرحیم صفی پور، منتهی الأدب و نیز رجوع شود به لسان العرب
5) احیاء علوم الدین ج 3 ص 122 و ص 123
6) جامع السعادت ج 2 ص 282
7) الانعام آیه 108
8) صحیح بخاری ج 1 ص 19
9) سفینهالبحار ج 1 ص 562
10) مسند احمد بن حنبل ج 3 ص 126
11) جواهر الکلام ج 41 ص 432
12) تذکره الفقها علامه حلی ج 1 ص 456
13) جواهر الکلام ج 41 ص 432
14) مکاسب محرمه ج 1 ص 32
15) جواهر الکلام ج 22 ص 60
16) نهایه ابن اثیر ج 2 ص 330
17) تفسیر کبیر ج 13 ص 140
18) اصول کافی ج 2 ص 36
19) مستدرک الصحیحین ج 3 ص 153 و خصائص انسانی ص 36 و الأمامه و السیاسیه از ابن قتیبه ج 1 ص 12
20) مستدرک الصحیحین ج 3 ص 153 و خصائص انسانی ص 36 و الأمامه و السیاسیه از ابن قتیبه ج 1 ص 12 و اینجانب اکثر این موارد را مستدل در کتاب خود بنام النصوص و الأدله آوردم
موضوع سب ولعن از مسائل نخستین در جهان اسلام بلکه در عالم بشری و مورد ابتلای جوامع مسلمان و غیرمسلمان میباشد، و ابعاد اخلاقی، اجتماعی، سیاسی وسیع دارد، و جنبههای روانی و تبلیغاتی آن چشمگیر و قابل بحث و بررسی فراوان میباشد.
پس این موضوع از تاریخچه و قدمت طولانی برخوردار است و چنانچه خاطر نشان خواهیم نمود این موضوع حداقل در درون جامعه اسلامی و در برخورد با پیروان مذاهب و مسالک مختلف مطرح و مورد ابتلاء بوده وهست.
مسئله مهمی که در اینجا مطرح خواهد شد این است که متأسفانه موضوع سّب و لعن کاملاً تفکیک نشده و در مواردی خلط مبحث شده بطوری که عدهای با حسن نیت لعن و ناسزا را هردو فی حد نفسه عملی ممنوع میانگارند، در صورتی که این دو باهم متفاوتند هم در مفهوم و هم در حکم و هرکدام مصادیق متفاوت دارند، سب و ناسزا مطلقاً ممنوع است حتی به دشمن بدخواه و کافر. چنانکه قرآن تصریح دارد، و اما لعن در مواردی مجاز است و موارد مجاز و عدم جواز آن در قرآن و سنت به تصریح آمده. و هدف و محور اصلی بحث ما در این رساله و جزوه همین مطلب است که با ادله فقهی و نقلی سب و فحش را نفی نموده و شیعه را از آن مبّرا کنیم و در مقابل با ادله از قرآن و سنت و فتاوای فقهاء به موارد جواز و عدم جواز لعن و نفرین بپردازیم. بنابراین جا دارد که سب و لعن را از دیدگاه لغوی و اخلاقی و تاریخی و روائی و قرانی و فقهی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم و به تفاوت معنوی و حکمی بین آنها توجه کنیم و به ذکر موارد و مصادیق هرکدام بپردازیم، باشد که با روشن شدن حقیقت جواب محکم و قاطعی به یاوهگویان و کسانی که شیعه را متهم به ناسزاگویی به صحابه مینمایند داده باشیم. و چون این نوشته در حد یک رساله و بنابر ایجاز و اختصار میباشد، ما بحث خود را در چند محور متمرکز مینمائیم و در ضمن به صورت اجمال به بحث در مورد فروع هرکدام از این مسائل میپردازیم:
1 - سب و لعن از بعد اخلاقی و تربیتی
2 - سب و ناسزا از دیدگاه قرآن و سنت
- حکم سب خدا و پیامبر و امامان معصوم
3 - لعن و نفرین از دیدگاه قرآن و سنت
4 - نظر فقها فریقین نسبت به سب و لعن
- آیا سب و شتم مسلمان بخصوص صحابه موجب فسق و کفر است؟
- آیا لعن معاویه و پسرش یزید جائز است؟
- آیا لعن بعضی از صحابه از جمله شیخین جائز است؟
- نتیجه و خلاصه بحث.
- نفرین شدگان توسط قرآن کریم کدامند؟
- نفرین شدگان توسط پیامبر اکرم (ص) کدامند؟
1 - سب و لعن از بعد اخلاقی و تربیتی:
مقدمه
به تعریف سب و لعن میپردازیم.
غزالی سب را اینطور تعریف میکند که: سب عبارت است از گفتن چیزهای زشت با جملههای صریح و بی پرده و بدون کنایه و رمز، و بیشتر درباره عمل جنسی و آنچه بدان مربوط میشود میآید(1). اما واژههای دیگر: فحش، هر سخن و عمل زشت را گویند(2). هجاء و هجو ضد مدح و ثنا را گویند پس آن مترادف ذمّ است و برخی گفتهاند هجاء ذکر معایب و کاستیها و بازگو کردن زشتی هاست با شعر «کلام منظوم» هزء و استهزاء همان ریشخند است (3). و بلاخره لعن عبارت است از: طرد و دور کردن و نفرین و دعای بد. و برخی گفتهاند: لعن از جانب خدا در آخرت کیفر و عقوبت است و در دنیا انقطاع از رحمت الهی و عدم موفقیت میباشد. و لعن از زبان اسانی نسبت به انسان دیگر، نفرین است (4). و برخی گفتهاند: لعن از جانب خدا به معنای طرد و دور گرداندن و راندن است و از سوی مردم به معنای شتم و سب و ناسزا میباشد. شیخ انصاری در معنی و مفهوم سب به عرف ارجاع نموده.
امّا بررسی بعد اخلاقی مسئله سب و لعن:
دشنام و ناسزا گویی و لعن و نفرین یکی از آفات زبان است که متأسفانه در جوامع اسلامی رایج است و در نکوهش آن علمای اخلاق از فریقین افاداتی دارند که به آنها میپردازیم:
غزالی در نکوهش سب و لعن مینویسد: فحش و سب نکوهیدهاند و از خبث نفس ناشی میشوند رسول خدا(ص) فرمود: «انَّ اللَّه لا یحبّ الفاحش المتفحش الصیّاح فی الأسواق» یعنی: خداوند دوست نمیدارد فحش دهنده بسیار دشنام گوی را که در بازارها عربده و فریاد میکشد.
درباره ضد اخلاقی و اسلامی بودن لعن و نفرین، غزالی مینویسد: لعن و نفرین یا برای جهاد است و یا برای حیوان یا انسان. و همه آنها نکوهیده است پیامبر فرمود «المؤمن لیس بلعّان» یعنی: مؤمن بسیار نفرین کننده نیست (5). و صفات مقتضی لعن و نفرین سه چیز است: کفر، بدعت و فسق و در هر سه مورد به سه صورت قابل تحقق است اول لعن به صفت کلی مثل لعنت خدا بر کافران، فاسقان و بدعتگذاران. حرّم لعن و نفرین با وصف خصوصی مثل لعنت بر یهود، نصاری، مجوس و خوارج. سوم لعن شخصی مثلاً بگوید لعنت بر یزید... . غزالی میگوید در مورد نخست مجازات کنید. سومی خطرناک میباشد و جز در مورد اشخاصی که یقیناً کافر و بی توبه مردهاند مثل ابوجهل و فرعون که لعن شخص آنها شرعاً ثابت است در بقیه موارد باید از لعن شخصی اجتناب کرد. غزالی در ادامه بحث با طرح چند سؤال و جواب درباره لعن یزید و قاتل امام حسین مطالبی دارد که در بخش دیگر این رساله به بحث و بررسی آن میپردازیم.
موسی مهدی نراقی هم گاهی با آوردن عین عبارات عزّالی و فیض به بحث پرداخته مینویسد: شکی نیست که سب و فحش از کارهای نکوهیده در شریعت اسلامی است و موجب حبط اعمال و خسران مال میشود و از مصادیق اذّیت و آزار و ضرر میباشد که عقلاً و شرعاً مذموم و ناپسند است. پیامبر فرمود: «لاتسبوا الناس فتکسبوا العداوه منهم» یعنی: به مردم فحش و ناسزا نگویید که از آنان عداوت و دشمنی خواهید دید (6).البته کاملاً واضح است که سب و لعن مؤمن حرام است. ولی درباره غیر مؤمن «فاسق، فاجر و کافر و ظالم» جائز بلکه بخصوص لعن آنان مستحب و طاعت و عبادت میباشد چنانکه در دعاهای مأثوره و نیز در خود قرآن کریم افراد ظالم مورد لعن و نفرین قرار گرفتهاند و ما در بخش بعدی این رساله به موارد جواز و عدم جواز لعن میپردازیم. انشااللَّه
2 - سب و ناسزا از دیدگاه قرآن و سنت
قرآن در مورد سب و دشنام کفّار میفرماید:« ولا تسبوُّا الذین یدْعون من دون اللَّه فیسبوا عَدْواً بغیر علم »(7).
یعنی: کسانی را که جز خدا را میخوانند و میپرستند، دشنام و ناسزا مگویید چون ممکن است آنها نیز خدا را از روی جهالت و نادانی فحش و ناسزا میگویند.
امام فخر رازی مینویسد: بعید نیست، برخی از یاران محمد(ص) از گزافه گویی مشرکان به تنگ آمده و از روی خشم و معارضه، بتها را ناسزا میگفتهاند و خداوند متعال مؤمنان را از این کار بازداشت چون شتم و ناسزاگویی به بتها، مشرکان را عصبانی میکرد و آنان را به گفتن سخنان زشت وامی داشت.
استاد علامه طباطبائی هم بیانی هماهنگ با کلام سایر مفسران - اما با ویژگیهای خود - دارد ایشان چنین مینویسند: آیه، یک ادب دینی را یاد میدهد که بدانوسیله مقدسات دینی جامعه صیانت میشود و ساحت دین از آلوده گشتن به اهانت و سخنان سخیف و رکیک نابخردان و شتم و فحش و ناسزاگوئی سفیهان حفظ میشود.
- ما در اینجا در باب نهی از سب و شتم به یک آیه دیگر استشهاد کرده و به این مقدار اکتفا میکنیم و به سراغ روایات رسیده در این موضوع میرویم تا بحث ما در این زمینه کاملتر شود.
خداوند در سوره حجرات میفرماید:« یا ایها الذین آمنوا لایَیْخَر قومٌ من قومٍ عَسَی أن یکونوا خیراً مِنهُم و لانساء من نساءٍ عَسَی أن یَکُنَّ خیراً منهنَّ ... » «الحجرات آیه 11»
یعنی: ای ایمان آوردندهها! مردمی از شما مردمان دیگر را مسخره نکنند، شاید آنان بهتر از ایشان باشند، و زنان، زنان دیگر را مسخره ننمایند شاید اینان بهتر از ایشان باشند ... .
بررسی چند روایت در زمینه سب:
از طریق شیعه و سنّی نقل شده است که رسول خدا فرمود:«سباب المؤمن فسوق ...»(8) یعنی ناسزاگویی به مؤمن فسق و گناه است. و در دیگر روایات بطور کلی از فحاشی و بد دهنی ممانعت بعمل آمده و انسانها از دشنام و ناسزاگویی - یا دو انگیزهای - حتی به طبیعت بی جان، باد، روزگار و مردگان و هرچیز دیگر، بازداشته شدهاند(9). از جمله صفات پسندیده و خصال نیکو رسول خدا آن بود که هرگز بددهنی و ناسزاگویی نمیکرد. «لم یکن رسول اللَّه سبّاباً ولا لعّاناً ولا فحّاشاً»(10)
حضرت علی ابن ابی طالب (ع) به یاران خود در جنگ صفین فرمود:«انی اکوه لکم ان تکونوا سبابین و لکنکم لو و صفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان أصوبل فی القول و ابلغ من العذر» «نهج البلاغه خطبه 199».
من دوست ندارم که شما فحاش باشید ولکن اگر شما بجای دشنام اعمال آنها را توصیف و احوال آنها را ذکر کنید به حق نزدیکتر و برای اتمام حجت بهتر است.
از مجموعه این روایات و برداشتی که از آیه 108 سوره انعام داشتیم استفاده میشود که سب و دشنام بطور کلی عمل غیر اخلاقی و مطلقاً جائز نیست و با وجود این ادله قاطع چگونه یک مسلمان به خود اجازه میدهد که به مسلمان دیگر فحاشی کند، و شیعه آگاه که خود را مقید به پیروی از قرآن و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت میداند هرگز، زبان خود را به سب و فحش آلوده نمیکند، و اگر سب و فحش از بعضی جهال شیعه شنیده شد، نتیجه عکس العمل بعضی اعمال و گفتار و رفتار برادران اهل سنت میباشد که نسبت به صحابه راه افراط را پیش گرفتند و قائل به عدالت همه صحابه شدند و اگر کسی از مسلمانان معتقد به عدالت جمیع صحابه نشد او را سرزنش میکنند و حتی او را فاسق میشمارند.
و مدعای ما این است که بر فرض کسی جاهلانه یا عالمانه به خاطر ظلمی که بعضی صحابه نسبت به اهل بیت روا داشتند، دشنام نمود و یا آنها را چون قرآن لعن نمود، این امر موجب فسق و کفر دشنام دهنده نخواهد بود و ما در بخش دیگر این رساله به بحث و بررسی بیشتر همراه استدلال به این مسئله خواهیم پرداخت.
- حکم سب خدا و پیامبر و امامان معصوم
از فروع مهم مسئله سب موضوع سب و ناسزاگویی به خدا و پیامبر و انبیاء دیگر و امامان معصوم میباشد که احترام آنان از هر مؤمن دیگر بیشتر است و سب و دشنام به آنها دارای بعد سیاسی، اجتماعی میباشد و جنبه جنگ روانی و تبلیغاتی دارد.
همزمان با ظهور اسلام در مکه و پس از آن در مدینه، یهود سست پیمان و مشرکان عهدشکن و بی فرهنگ و دیگر کفّار فسادگستر، شیوه سب به پیامبر را پیشس گرفتند، و اسلام برای حفظ قداست پیامبر در فقه سیاسی اش با این جریان برخورد اصولی کرد و دشنام دهنده به خدا ورسول خدا هم چنین دشنام دهنده به بقیه انبیاء را مهدورالدّم دانست و حکم به اعدام آنها کرد. و به عقیده ما شیعیان دشنام دهنده به امامان معصوم و حضرت فاطمه (ع) نیز مهدور الدم و محکوم به اعدام میباشد و این مطلب را از اقوال پیامبر (ص) و ائمه معصومین استفاده میکنیم و فقهاء عظام ما نیز به استناد همین اقوال چنین فتوائی دارند.
صاحب جواهر مینویسد: هرکس پیامبر (ص) را سب و دشنام و ناسزا گوید شنونده میتواند بلکه واجب است او را بکشد بی آنکه احدی از فقهاء در این مسئله مخالف باشد بلکه اجماع محصّل و منقول برآنست (11). علامّه حلّی مینویسد: هرکس خدا و رسول و انبیاء و فرشتگان و امامان را سب و ناسزا گوید نزد ما قتل او واجب میشود امّا جمهور (اهل سنت) گویند از او میخواهند توبه کند اگر توبه نکرد تعزیرش مینمایند (12). و در حدیث آمده: پیامبر (ص) در فتح مکه فرمود: هیچ کس را نکشید مگر کسی را که با شما قتال کند و جز اشخاصی که پیامبر را با شعر هجو و آزار کرده باشند. از آن جمله دو دختر خنیاگر که با ترانه، رسول اللَّه (ص) را سب و ناسزا میگفتند و پیامبر فرمود آنها را بکشید هرچند که خود را از پرده کعبه بیاویزند و به خانه خدا پناهنده شوند (13). هدف از ذکر این فتوی و حوادث تاریخی و سیرهای آنست که ابعاد سیاسی اجتماعی دشنام به رسول خدا را روشنتر سازیم و توضیح دهیم که چرا پیامبر این امر را چنین مهم تلقی فرموده است و چرا در تداوم همان جریان مرحوم امام خمینی کار ضد اسلامی سلمان رشدی را جدی گرفت و رسماً وجوب قتل او را اعلام فرمود. فتوائی که با نظر همه مذاهب اسلامی موافق است منتهی اختلاف بر سر اینست که اگر این مرتد فطری باشد «یعنی کسی که پدر و مادرش یا یکی از آن دو مسلمان بودهاند و وی مرتد شدهاست» و توبه کند آیا توبهاش پذیرفته میشود یا نه. محتاطترین فقها در این باره میگویند باید به مرتد سه روز مهلت داده شود اگر توبه کرد پذیرفته میشود و در غیر اینصورت حکم قتل درباره وی جاری میشود. بنابراین طبق فتوا همه فقهای مذاهب خمسه سلمان رشدی که مرتد فطری است اگر اکنون هم واقعاً توبه کرد شرعاً محکوم به اعدام میباشد و این سزای کسی است که به پیامبر و دیگر مقدسات اسلام اهانت کند.
3 - لعن و نفرین از دیدگاه قرآن و سنت
در قرآن کریم بیش از چهل بار بعضی افراد بخاطر داشتن بعضی از صفات و حالات مورد لعن خدا، رسول، ملائکه و مؤمنان قرار گرفتهاند که به بعضی از آنان اشاره میشود و در اینجا به نوشتن آدرس آیهها اکتفا میکنیم و متن عربی آیهها را در آخر همین رساله جهت استفاده بیشتر به رشته تحریر در میآوریم.
1 - شیطان: الحجر آیه 35 و آیه 78
2 - کافرین: البقره آیه 161 و الأحزاب آیه 64
3 - مشرکین و منافقین: الفتح آیه 8 والتوبه آیه 68
4 - ظالمین: هود آیه 18 و غافر آیه 52
5 - مفسد فی الارض: پیمان شکنان و کسانی که قطع صله رحم میکنند الرعد آیه 25
6 - دروغگویان: ال عمران آیه 61
7 - یهود و اصحاب السب: المائده آیه 78 و النساء آیه 47
8 - کتمان کنندگان حقیقت: البقره آیه 159
9 - بهتان زنندگان به زنان پاکدامن: النور آیه 23
10 - آزار دندگان به پیامبر(ص): الأحزاب آیه 57
11 - قاتل مؤمنین: النساء آیه 93
12 - جهنمیان: الأعراف آیه 38
علاوه بر اینها گروهائی هستند که در اخبار و احادیث پیامبر لعن شدهاند که ما بعنوان نمونه به ذکر و ترجمه یک خبر از اخبار و روایاتی که در آخر همین رساله آوردیم اکتفا میکنیم، و طالبین بیشتر میتوانند به متن عربی همراه با آدرس این روایات در آخر همین رساله مراجعه فرمایند.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: من هفت گروه را لعن میکنم که خداوند و همه انبیاء آنها را لعن کردهاند.
1 - کسی که در کتاب خدا چیزی بیفزاید و آنرا تحریف کند.
2 - کسی که قضاء وقدر الهی را تکذیب و انکار کند و آنرا نپذیرد.
3 - کسی که با سنت و خط مشی و آئین زندگی من مخالفت کند.
4 - کسی که حرام خدا را حلال کند.
5 - کسی که با زور سرنیزه و حکومت مستبدانه و دیکتاتوری بر امور مردم مسلط شود تا با کسانی که خداوند آنها را خوار و ذلیل کرده عزت و بزرگی بدهد و کسانی را که خداوند آنها را عزیز و بزرگ قرار داده ذلیل و پست گرداند.
6 - کسی که اموال عمومی و ثروتهای ملی را به یغما ببرد و حیف و میل نماید و ضرر مسلمین آنها را مصرف کند.
7 - کسی که حلال خدا را حرام شمارد.
پیامبر (ص) افراد دیگزی چون فراریان از سپاه أسامه ابن زید و ابوسفیان و معاویه و یزید را لعن فرمود که ذکر و بحث آن خواهد آمد.
و نیز در مورد لعن و نفرین آیات و روایات فراوانی وجود دارد که ما بخشی از آنها را در آخر همین رساله ذکر میکنیم. در اینجا توضیح اجمالی در مورد روایات در منع لعن و نفرین که کم نیستند ضروری بنظر میرسد. آن جمله است فرموده رسول خدا: «المؤمن لیس بلّعان» یعنی مؤمن بسیار لعن و نفرین کننده نیست.
اولاً: باید گفت لحن این روایات با لحن منع از سب و ناسزا تفاوت دارد.
ثانیاً: ناظر به مواردی است که لعن مجاز نیست و شخصی استحقاق لعن و نفرین را ندارد.
ثالثاً: با توجه به اینکه در بسیاری از این احادیث صیغه مبالغه به کار رفته روشن است که کسانی مراد این روایتند که دهانشان همیشه و بنا حق به لعن و نفرین باز است.
4 - نظر فقهاء فریقین نسبت به سب و لعن
اگرچه در بحثهای گذشته پارهای نکات را در حکم شرعی سب و لعن در برداشت و همچنین در بحثهایی که خواهد آمد لیکن جنبه فقاهتی مسئله ویژگی خود را دارد و باید از زاویه خاص فقهی مورد بررسی قرار گیرد. شیخ انصاری مینویسد: سب و شتم مؤمن فی الجمله حرام است به دلیل کتاب و سنت. عقل و اجماع چون ظلم و اذیت و توهین به مؤمن است. البته مؤمن متظاهر به فسق مستثنی است و ناسزاگوئی به وی اشکالی ندارد که او حرمتی ندارد و آیا چنین کاری از باب نهی از منکر است که شرایط آن باید وجود داشته باشد؟ ظاهر فتوی آنست که جواز سب در این مورد از باب نهی از منکر نیست لیکن احتیاط در رعایت شرایط آن است. استثنای دوم در مورد اهل بدعت است که سب و دشنام به بدعتگذار، جایز است و استثنای سوم جایی که دشنام شونده از دشنام ناراحت نشود و یا اصلاً آن کلمه برای او کسرشأن و توهین نباشد (14). صاحب جواهر در زمینه هجاء میگوید: هجاء مومن حرام است اما کافران را میتوان هجو، سب و لعن و شتم کرد جز فدف و فحش که مجاز نیست (15). امام فخر رازی و امام اهل سنت غزالی کلاً سب و لعن هر مسلمانی را جائز نمیدانند و غزالی حتی در مورد لعن یزید میگوید جائز نیست. که جواب این دو عالم سنی در بحثهای آینده خواهد آمد انشاءاللَّه. ابن اثیر مینویسد: سب و ناسزاگوئی به مؤمن وقتی فسق است که از روی تأویل واقع نشود و گرنه فسق و گناه نیست (16). ابن حجر در ص 251 صواعق محرقه خود تصریح دارد که مذهب و فتوای او نسبت به کسی که لعن کند تکفیر نیست.
امام فخر رازی مینویسد 6 سب اصنام و بتها و بت پرستان، طاعت است ولی چون مستلزم منکر عظیم است احتراز از آن لازم است (17).
* آیا سب و لعن مسلمان بالاخص صحابه موجب فسق و کفر میشود؟
اهل سنت به استناد قولی که از حضرت رسول خدا روایت میکنند که:«سباب اعلم فسق یا کفرٌ» حکم به فسق و گاهی به کفر دشنام دهنده به صحابه میکنند. ما در جواب آنها به اموری چند متمسک میشویم.
اولاً: اصل صحت این حدیث به این نحو را رد میکنیم و آنچه از طریق ما شیعه روایت شده این است که پیامبر فرمود:«لسباب المؤمن فسوق و قتاله کفرٌ»(18) چنانچه در صحیح بخاری ج 8 صفحه 18 از حدیث ابن مسعود نیز چنین روایت شده. و حقیقتاً اگر کسی از مسلمانان و صحابه مصداق مؤمن باشد، سب و شتم جایز نیست و اگر این سب عمری باشد موجب فسق است و قتال مؤمن نیز به نص صریح قرآن کفر است، پس سب مؤمن حرام است ولی اگر هم انجام شد مستوجب کفر دشنام دهنده نیست، چه برسد به شتم مسلمان و حتی صحابهای که مؤمن بودنش نیز ثابت نیست. پس برفرض کسی بعضی از صحابه رسول خدا را جاهلاً یا عالماً سب و لعن نمود مستوجب کفر او نمیشود چون نه از قرآن و سنت دلیل داریم و نه از اجماع بلکه اجماع برخلاف آن قائم است و فتوای عده زیادی از علمای اهل سنت بر عدم کفر دشنام دهنده میباشد، ازجمله ابن حجر در خاتمه صواعق محرقه خود و عارف شعرانی در براقیت خود.
ابن حجر در صفحه 251 صواعق محرقه خود تصریح دارد که مذهب او نسبت به کسی که لعن کند تکفیر نیست و ابن حزم در صفحه 24 از جزء 4 از کتاب خود بنام "الفصل " تصریح دارد که: امام اهل سنت ابن الحسن علی ابن اسماعیل اشعری و یاران او قائل به ایمان قلبی هستند، و کسی که ایمان قلبی دارد اگر حتی بدون تقیه به زبان خود اعلان کفر کند... و در این حال بمیرد پس او با ایمان کامل نزد خداوند مرده است.
و ابن حزم در صفخه 206 جزء 4 همین کتاب «الفِصَل» میگوید: اشعریها گفتهاند که: اگر کسی به مسلمان فحش کند مستوجب کفر نیست و در صفحه 227 از جزء سوم از همین کتاب میگوید: اگر کسی یکی از صحابه را دشنام کند در حالی که جاهل باشد او معذور است.
و شیخ حنفیها ابن عابدین در باب المرتد من کتاب الجهاد صفحه 302 حکایت شده که او تصریح دارد که قول بتکفیر دشنام دهنده صحابه خلاف اجماع فقهاء است. و از صاحب فتح الغدیر نقل شده که: ایشان قطع دارند به اینکه تکفیرکننده صحابه و دشنام دهنده به آنها کافر نیست.
ما در اینجا به جهت اختصار به این چند فتوی اکتفا میکنیم و به سیره خود صحابه در این باب میپردازیم چنانکه در کتب سیره و تاریخ آمده خود صحابه در زمان رسول خدا و بعد از آن با هم اختلاف داشته و همدیگر را سب و لعن میکردند بلکه بروی همدیگر سلاح و شمشیر کشیدند و با هم جنگ کردند ولی نقل نشده که همدیگر را تکفیر کرده باشند و پیامبر وقتی صحابه باهم اختلاف داشتند بین آنها اصلاح مینمود. در مسند احمد بن حنبل به نقل از ابوهریره آمده که: مردی در نزد پیامبر به ابوبکر سب و فحش نمود و پیامبر لبخند زد و چیزی نومود. «مسند احمد ج 2 ص 436». چنانچه بعد از پیامبر (ص) نیز یک صحابه به ابوبکر در حالی که خلیفه مسلمین بود ناسزا گفت و ابو برزه أسلمی میگوید یا خلیفه رسول خدا اجازه دهید که گردن او را بزنم. ابوبکر به او گفت: بنشین که این فقط حق رسول خدا است.
پس اگر حکم خلیفه نسبت به کسی که به او سب میکند چنین است و با وجود فتاوی علمای اهل سنت که برخی از آنها را ذکر نمودیم، پس شما (وهابیون) به چه دلیلی حکم به فسق یا کفر دشنام دهنده صحابه میکنید. در ضمن اگر حکم دشنام دهنده به صحابه کفر باشد پس چرا حکم به کفر معاویه نمیکنید، کسی که سالهای ممادی بر منابر و در محافل، خود و یاران خود به حضرت علی (ع) سب و لعن میگفتند، آیا علی بن ابی طالب یک از بهترین صحابه رسول خدا نبود، آیا نشنیدید و نخواندید که رسول خدا درباره او فرمود:«مَن سَبَّ علیاً فقد سبنی و من سبنی فقد سبَّ اللَّه ...» و دشنام دهنده به خدا و رسول خدا به اجماع علماء و مسلمین حکمش کفر و مهدورالدم میباشد و چون پیامبر (ص) این جمله را در خصوص حضرت علی (ع) فرمود، پس دشنام دهنده به حضرت علی (ع) کافر میباشد. و نیز چرا شما حکم به کفر فرزند فاسق معاویه، یزید نمیکنید کسی که امام حسین فزرند رسول خدا و جمعی از بهترین اصحاب او را ظالمانه و غریبانه به شهادت رساند، یارانی که بیشتر آنها از بهترین اصحاب رسول خدا بودند. و قرآن صراحتاً میفرماید: که قاتل مؤمن مستوجب لعن و نفرین است ما در بخش بعدی این رساله توضیح بیشتر در مورد فسق و کفر معاویه و یزید میپردازیم و جواز لعن آنها را از کتاب و سنت بیان خواهیم نمود. انشااللَّه.
* آیا لعن معاویه و یزید جایز است؟
در تواریخ و کتب سیره آمده که معاویه فرزند یزید وقتی که به خلافت رسید بر منبر رفت و خطبهای در فضائل اهل بیت پیغمبر و فضائل پدر خود و جدش خواند سپس از منبر فرود آمد و از خلافت استعفا داد و گویند مدت خلافت او چهل روز طول کشید. این مطلب را مسعودی در مروج الذهب ج 3 صفحه 226 آورده. و ابن حج در صواعق محرقه خود صفحه 134 نیز این مطلب را آورده. مردم هنگامیکه لعن و تبّری فرزندش را مشاهده کردند و از طرفی جنایتهای یزید را میدانستند کم کم او را لعن میکردند و بلکه از آن هم تجاوز کرده خلفای ثلاث (عمر و ابوبکر و عثمان) را هم لعن و طعن کردند. علمای سنی مذهب جرئت عوام را بر لعن خلفاء دیدند در مقابل آن برآمدند که لعن یزید را حرام کنند بلکه بدینوسیلهاز لعن خلفاء جلوگیری شود، این مطلب را ملا سعد تفتازانی صاحب مطّول در کتاب خود در شرح مقاصد که در علم کلام تألیف کرده آورده و بدتر از ملا سعد تفتازانی، امام اهل سنت ابو حامد محمّد غزالی طوسی صاحب کتاب "احیاء العلوم " است که در خصوص عدم جواز لعن هر مسلمان پافشاری کرده و به استناد اخبار منع از لعن و نفرین مسلمان حتی لعن یزید را جائز ندانسته، و علمای ما به نوبهخود هرکدام جواب محکم و مستدل به این دو عالم نمیدادند و جامعترین بیان را در ردّ پندار غزالی مرحوم فیض دارد که مرحوم نراقی هم از او اقتباس فرموده است مرحوم فیض در ج 5 محجه البیضاء ص 220 درباره سخنان غزالی نوشته:«آنچه غزالی درباره منع لعن یزید گفته است:«فینبغی أن یُطوی و لا یُروی» شایسته است سب که طومار آن درهم پیچیده شود و ابداً روایت نشود».
ما نیز به نوبه خود در جواب این دو عالم سنی و همه کسانی که لعن معاویه و یزید را جائز نمیدانند ابتدا ادله جواز لعن این دو را از کتاب و سنت و سپس فتوای تن چند از علمای بزرگ خود آنها آورده آنگاه با توجه به حوادث تاریخی مؤید و مؤکد جواز لعن به یک نتیجه و جمع بندی خوب و مستدل خواهیم رسید.
* آیات و روایات داله بر لعن معاویه و یزید
اکثر آیات و روایاتی که در اثبات جواز لعن بعض از مسلمین و از جمله بعض صحابه آوردیم در اثبات جواز لعن معاویه و یزید نیز منطبق است، بخصوص آیات مربوط به لعن ظالمین و مفسدین. و در اینجا به بعضی از آیات و روایاتی که یا صراحتاً بنی امیه و بلاخص معاویه و یزید را لعن کرده و یا اینکه مصداق اتم این آیات و روایات این دو ملعون باسشند اشاره میکنیم تا استدلال در این باب کاملتر شود.
در آیه 62 سوره بنی اسرائیل خداوند میفرماید:« و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الاّ فتنه للناس و الشجره الملعونه فی القران و نخوفّهم فما یزیدهم الاّ طغیاناً کبیرا ً».
مفسرین اهل سنت مانند امام ثعلین و فخر رازی و دیگران آوردند: که رسول خدا در عالم رویا دید که بنی امیه مانند بوزینگان بر منبر آن حضرت صعود و نزول مینمایند، جبرئیل این آیات شریفه را آورده که آنچه ما در خواب به تو نمودیم فتنه و امتحان برای این مردم است و درختی که به لعن در قرآن یاد شد «درخت نژاد بنی امیه) و ما بذکر این آیات عظیم آنها را از خدا میترسانیم ولیکن بر آنها جز طغیان و کفر و انکار شدید چیزی نیفزاید. پس وقتی که خداوند بنی امیه را لعن فرموده، قطعاً معاویه و یزید که یکی از اعضا و شاخههای محکم آن درخت است ملعون میباشند.
آیه دیگر در این باب قول خداوند متعال که میفرماید:« و من یقتل مؤمناً متعمداً فجزاؤه جهنم خالداً فیها و غضب اللَّه علیه و لعنه و اعدّله عذاباً عظیماً » "نساء آیه 95 ".
این آیه شریفه صراحت دارد که هرکسی مؤمنی را متعمداً بقتل رساند ملعون ذات باری تعالی میباشد و جایگاه او جهنم خواهد بود. آیا حجر بن عدی و هفت نفر از اصحاب او را معاویه به جرم اینکه چرا از علی (ع) بیزاری نجستند بقتل نرسانید؟ آیا حسن بن علی (ع) سبط بزرگ پیامبر از اکابر مؤمنین نبود. که با حیله و نیرنگ معاویه توسط زنش جعده مسموم نشد این دو مورد و به شهادت رساندن عمار یاسر و محمد بن ابی بکر و مسموم کردن مالک اشتر و دهها مورد دیگر به گواه و شهادت تاریخ نویسان و سیره نویسان بزرگی چون مسعودی و بیهقی و بسط ابن جوزمی کار معاویه بوده آیا شهادت امام حسین و یارانش توسط لشکر یزید قتل عمد نیست؟!
و از همه اعمال قبیحتر معاویه قتل عامی که به امر او بسر بن ارطاه از شیعیان علی نمود چنانچه ابوالوج اصفهانی و علامه سمهودی در تاریخ المدینه و ابن خلکان و ابن عساکر و جلدی در تاریخ خود نوشتند.
* امّا روایات رسیده در باب لعن و نفرین معاویه
در تاریخ طبری در جلد 11 صفحه 357 آمده که روزی رسول خدا ابوسفیان را دید که بر الاغی نشسته و معاویه پشت الاغ و یزید جلوی الاغ در حرکت بودند، پس رسول خدا فرمود: خدا لعنت کند قائد و راکب و سائق را! و بر این اساس محمد فرزند ابوبکر نامهای به معاویه مینویسد: ای لعین و فرزند لعین ... و نیز در صحح مسلم در باب مَن لَعنه
النبی (ص) آمده که: روزی رسول خدا معاویه را سه بار طلبید و معاویه استجابت نکرد و در سه بار به فرستاده رسول خدا گفت به پیامبر بگو من فعلاً مشغول غذا خوردن هستم، پیامبر معاویه را با این عبارت نفرین فرمود:«لا اشبع اللَّه بطنه» یعنی: خداوند شکم معاویه را هیچگاه سیر نکند. و دعای پیامبر هم مستجاب شد و معاویه در طول عمر خویش هیچگاه سیر نشد. این روایت در مسند ابی داود نیز آمده و هم چنین در کنز العمال ج 6 صفحه 87 و در میزان الأعتدال ج 2 صفحه 17 از رسول خدا روایت شده که فرمود: اگر معاویه را برمنبر من دیدید او را بکشید. و این روایت را نیز
ابن حجر در تهذیب التهذیب ج 7 صفحه 324 آورده و هم چنین در ج 8 صفحه 74 در شرح حال عمر بن عبید بن باب از جمله دلائل واضحه جواز لعن بلکه دلائل کفر معاویه تمست به این حدیث شریف رسول خدا که اکابر علمای اهل سنت چون نسائی و ثعلبی و فخر رازی و ابن ابی الحدید و شافعی و ابن جوزی در کتابهایشان آنرا روایت کردند که رسول خدا فرمود:« من سَبَّ علّیاً فقد سبنی و من سبنی فقد سبَّ اللَّه» و واضح است چنانکه اکثر تاریخ نویسان و سیره نویسان نوشتند که معاویه خود و یارانش سالهای متمادی در مجالس و منابر به حضرت علی (ع) سب و دشنام میفرستاد و مردم را امر میکرد که حضرت علی (ع) را در نماز و قنوت لعن کنند و این بدعت زشت تا زمان عمر ابن عبدالعزیز ادامه داشت آیا با استناد به حدیث شریف معاویه ساب اللَّه و پیامبر نیست؟! و حکم چنین کسی آیا کفر و لعن نیست؟!
و ابن حجر در صواعق محرقه خود روایتی بهتر و بالاتر از اولی از رسول خدا روایت کرده و آن این است که رسول خدا (ص) فرمود: «مَن سبَّ اهل بیتی فانّما یرتّد عن اللَّه و الأسلام و من آذانی فی عترتی فعلیه لعنه اللَّه» پس به حکم این روایت کسی که هرکدام از یکی از اهل بیت پیامبر را دشنام دهد یا آزار برساند مرتد است و لعنت خداوند بر او باشد و معاویه و یزید مصداق اتم این حدیث میباشند.
امّا درباره جواز لعن یزید علاوره بر استدلال به آیاتی که گذشت خیلی از علمای بزرگ اهل سنت نیز فتوی به جواز لعن یزید دادند که به بعضی آنها اشاره میکنیم. از جمله این علماء قاضی عضدالدین ابجی صاحب شرح مواقف در کلام که در اشعار خود گفته:
اللعن علی یزید فی الشرع یجوز و اللا عن یحوی خسات و بجوز
و از جمله علمای عامه که قائل به لعن هستند ابوالفرج عبدالرحمن بن علی حنیلی معروف به ابن الجوزی که در اینخصوص کتابی تألیف کرده بنام «الرّد علی المتعصب العنید المانع عن لعن یزید» که در حقیقت ردّ بر عبد المعتب بن زهیر الحنیلی است که او کتابی در فضائل یزید نوشته است.
* خلاصه و جمع بندی مطلب این است که با توجه آیات و روایات و فتاوای جمعی از علماء اهل تسنن و نیز با توجه به حوادث تاریخی تلخ که بعضاً ذکر شد با این نتیجه میرسیم که لعن و تبری از معاویه و یزید نه فقط جائز است بلکه مستحب و گاهی به حکم تبرّی از دشمنان خدا و رسول خدا واجب میشود، چرا که لعن اینها و امثال آنها در واقع تبرّی و بیزاری از خط و مشی آنها و نیز بیزاری از دوستان و پیروان آنها میباشد. در پایان یک مطلب را توضیح میدهم و آن لقبهای دروغینی که اهل سنت به معاویه دادند چون خال المؤمنین و کاتب وحی، که باید گفت معاویه کاتب مراسلات پیامبر با عرب بود نه کاتب وحی و اگر او بخاطر اینکه خواهرش ام حبیبه زن پیامبر بود خال المؤمنین لقب داده شد چرا محمد بن ابی بکر که برادر عایشه ام المؤمنین است مفتخر به این لقب نشد آیا چون محمد ابن ابی بکر پیرو امام علی (ع) بود از این لقب محروم شد؟!
* آیا لعن بعضی از صحابه از جمله شیخین جائز است؟
در بحث قبلی به ادله جواز لعن فی حد نفسه و هم چنین به ادله جواز لعن افرادی که دارای صفات مذمومی چون ظلم و فسق و بهتان و دروغ و... پرداختیم و در واقع چنین لعنی بطور کل و عام بود، که لاشک چه زمان پیامبر(ص) و تا بحال این لعن کلی، افراد و مصادیقی دارد و ما با جستجو در کتب سیره و تاریخ و با استفاده از کتاب و سنت در پی پیدا نمودن این ملعونین هستیم ملعونین که یا صراحتاً توسط پیغمبر مورد لعن و نفرین قرار گرفتند مانند معاویه و یزید که اثبات فسق و کفر آنها گذشت و یا اینکه پیامبر افرادی را لعنت فرمود که امثال شیخین جزء آن افراد بودند مثلاً پیامبر فرمود:«لعن اللَّه مَنْ تخلف عن جیش اسامه» و تارخ نویسان نوشتهاند که از جمله فراریان و متخلفین از سپاه اسامه شیخین بودند. بهرحال بعد از این مقدمه کوتاه به ادله جواز لعن بعضی صحابه از جمله شیخین میپردازیم. این ادله عبارتند از:
1 - خداوند در قرآن تمام ظالمین را لعن فرموده از جمله این آیات قول خداوند متعال:« أَلا لعنه اللَّه عل الظالمین » «هود آیه 18» و قول خداوند:« یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوء الدار » «غافر 52»
و این مخصوص ظالمین از کفار نیست چنانچه بعضیها گفتهاند، چرا که هم تعلیق حکم به وصف است و هم جمع معرف به لام که افاده عموم میکند. و وجه استدلال به این آیات چنین است که:
هر ظالمی در قرآن ملعون است، بعض صحابه از جمله شیخین و عثمان به دیگران ظلم نمودند پس بعضی از صحابه از جمله شیخین و عثمان ملعون هستند. اثبات اینکه آنها ظلم کردند با مراجعه به تاریخ صدر اسلام و کتب معتبر فریقین در این زمینه خیلی آسان است و ما در اینجا به اندکی از موارد ظلم و تعدی آنها اشاره میکنیم:
1 - آنها با غضب خلافت از حضرت علی (ع) به منصب امامت به خود و به حضرت علی (ع) و کسانی که حاضر نشدند با آنها بیعت کنند ظلم و ستم کردند و به همسر علی (ع) و دختر پیامبر اکرم (ص)، حضرت فاطمه (س) نیز ظلم و ستم نمودند که به مواردی از آن اشاره خواهد شد، اثبات این موارد از ظلمهای آنها در گنجایش این رساله مختصر نیست و طالبین به مظان آن در کتب فریقین مراجعه کنند.
2 - خداوند در قرآن میفرماید: « انَّ الذین یؤذون اللَّه و رسوله لَعَنَهُمْ اللَّه فی الدُّنیا و الآخره و أعدَّلهم عذاباً مهیناً » «الأحزاب 57». و این آیه از جمله دلائل قاطع بر جواز لعن آنان میباشد و استدلال به این آیه بر جواز لعن آنها در چند وجه است:
1 - اینان چنانکه در کتب سیره و تاریخ آمده در مواردی چند با حرف نشنوی و عناد با پیامبر (ص)پیغمبر را اذیت و آزار دادند که نمونه آن قضیه جِش اسامه و فرار آنها از جنگ و جهاد.
2 - همانا ابوبکر و عمر و عثمان و پیروان آنها به حضرت زهرا (س) آزار رساندند و هرکه به فاطمه آزار برساند به گفته خود پیامبر همانند اینکه به رسول خدا آزار رسانده و هرکه به رسول خدا آزار رساند طبق نص صریح این آیه ملعون است.
اما اینکه آنها به فاطمه (س) آزار رساندند احتیاج به استدلال آنچنانی ندارد و با مراجعه به کتب خود اهل سنت این مطلب روشن میشود. اولین ظلمی که بعد از وفات پیامبر نسبت به پاره تن او روا داشتند اینکه او را از ارث محروم نمودند و ملک فدک که حق شخصی او بود از او غاصبانه و ظالمانه گرفتند. و دومین ظلم و آزار آنها به فاطمه (س) این است که برای گرفتن بیعت از حضرت علی (ع) به خانه فاطمه حملهور شدند و حضرت را در میان در و دیوار شکستند و محسن او را ساقط نمودند، آیا ظلمی و آزاری بالاتر از این ممکن است انجام گیرد این مطلب را اکثر علمای شیعه و بعضی از علما و سیره نویسان اهل سنت نوشتند.(19) و خلاصه حضرت فاطمه از دنیا رحلت فرمود در حالی که از دو شیخین غضبناک بود چنانکه در صحیح بخاری و مسلم آمده: هرکه حضرت فاطمه (س) را غضبناک کند مثل اینکه حضرت رسول خدا را غضبناک فرموده چون حضرت فرمود:«فاطمه بضه منی یدیینی ما أرابها و یؤذینی ما أذاها» و فرمود:« فاطمه بضه منی من اغضبها اغضبنی»(20). سومین ظلم و آزار آنها به بهترین صحابه رسول خدا بود و ازار صحابه به عقیده خود آنها آزار رسول خدا است و آزار دهنده رسول خدا ملعون است، از جمله این صحابه که به آنه آزار رساندند حضرت علی (ع) و اسامه ابن زید و ابوذر غفاری و عمار یاسر و عبدالله ابن مسعود و غیر از اینها چنانچه در کتب سیره و تاریخ آمده.
3 - از جمله دلائل قاطع بر جواز لعن آنان اینکه در طول خلافتشان احکامی صادر نمودند که برخلاف حکم خدا و رسول خدا بود و هرکس چنین کند او ظالم و فاسق و کافر میباشد و ظالمین و کافرین به نص صریح قرآن ملعون هستند، از جمله احکام صادره از ابوبکر که برخلاف آنچه خداوند نازل کرده قضیه منع ارث حضرت فاطمه (س) و غیرو و آنچه از عمر صادر شده زیاد است که نمونء آن حکم تحریم متعه با ازدواج موقت و تحریم متعه حج و امر کردن به سنگسار مجنون و زن باردار و برداشتن حی علی خیر العمل از اذان و بدعت در اضافه الصلاه خیر من النوم و امّا عثمان برعکس همه مسلمانان نماز در سفر را کامل میخواند و چنین حکم میکرد چنانکه در صحیح بخاری ج 2 ص 154 و صحیح مسلم ج 2 ص 26 آمده. از مجموع آیات ذکر شده و موارد و مصاذیق آن استفاده میشود که بعضی از صحابه دارای چنین صفاتی مذموم بودند که مستحق لعن و نفرین میباشند هرچند که این صحابه خلیفه هم باشند و اگر شیعه به بعضی از این صحابه لعن و نفرین میکند در واقع عمل به دستور قرآن نموده. البته شیعه برای حفظ وحدت اسلامی سعی میکند که اسم ملعونین را نبرد و لعن را بصورت کلی بر تمامی ظالمین بالأخص ظالمین اهل بیت پیامبر میفرستند که مسلّم این لعنت شامل خلفای ثلاثه و معاویه و یزید میشود هرچند که اسم آنها را به زبان نیاوریم، «اللّهم اللعن ظالمی اهل البیت جمیعاً»
* نتیجه و خلاصه بحث:
با استفاده از آیات قرآنی بخصوص آیه 108 سوره انعام و احادیث نبوی و غیره و با بهرهگیری از سیره رسول اکرم (ص) و نیز با توجه به فتاوای علمای فریقین، سب و دشنامگوئی، بطور کلی از منکرات است و مطلقاً جائز نیست هم از لحاظ اخلاقی و هم از لحاظ شرعی، لذا یک مسلمان شیعه پیرو قرآن و سنت هیچگاه به خود اجازه نمیدهد، برخلاف قرآن و سنت عمل کند بخصوص این عمل ناپسند بر امر تبلیغ و ادای رسالت اثر مرء دارد و جامعه ایدهآل الهی را از هدف مقدّس خود دور میسازد امّا درباره مسئله لعن باید گفت که: از مجموع آیات و روایات وارده در باب لعن و نیز فتاوای فریقین، این نتیجه حاصل میشود که هر فرد مسلمان خواه صحابه باشد خواه تابعی که دارای چنین صفات مذموم مذکور در آیات و روایات باشد لعن آن جائز بلکه در مواردی مستحب و عبادت است، و شیعه به استناد همین آیات و روایات و نظر فقهاء به بعض از صحابه و تابعین که فاسق و ظالم بودند لعن و نفرین میفرستند، بخصوص افرادی که ظلم آنها به اهل بیت ثابت است چگونه مستحق لعن و نفرین نباشند در صورتی که چنانکه که گذشت قرآن و رسول خدا صراحتاً آنها را لعن کرده، پس ما شیعیان نیز به پیروی از قرآن و پیامبر آنها را لعن میکنیم و لعن چنین افرادی چنانکه گذشت نه مستوجب فسق است و نه مستوجب کفر، بلکه لعن آنها بعنوان تبری از دشمنان خدا و رسول خدا عین طاعت و عبادت میباشد.
* بعضی از آیات و روایات آمده در متن رساله:
قال رسول اللَّه(ص): المؤمن لیس بلعّان. احیاء علوم الدین ج 3 ص 122
و قال (ص): انّ اللَّه لایجب الفاحش المتفحش الصیّاح فی الأسواق.
امام علی (ع) در جنگ صفین به یاران خود فرمود:
انّی اکوه لکم ان تکونوا سبابین ولکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتهم حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ من العذر.
نهج البلاغه خطبه 199
قال رسول اللَّه (ص): سباب المؤمن فسوق و قتاله کفر. اصول کافی ج 2 ص 36 و صحیح بخاری ج 8 ص 18
قال تعالی: و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الّا فتنه للناس و الشجره الملعونه فی القرآن و نخوفهم فما یزیدهم الّا طغیاناً کثیراً. بنی اسرائیل 62
قال رسول اللَّه (ص): مَن سَبَّ علیاً فقد سبنی فقد سَبَّ اللَّه. این روایت را نسائی و ثعلبی و رازی و ابن ابی الحدید و ابن جوزی آنرا روایت کرده و ابن حجر در صواعق محرقه خود روایتی تهیه و بالتر در این معنی از رسول خدا روایت میکند.
قال رسول اللَّه (ص): مَن سَبَّ اهل بیتی فانها یرتّد عن اللَّه و الأسلام و مَن اذانی فی عترتی فعلیه لعنه اللَّه.
و قال فاطمه بضعه منی مَنْ اغضبها اغضبنی و قال (ص) فاطمه بضعه منی یریبنی ما أرابها و یؤذینی مَن أذاها. آدرس مفصل در متن آمده.
ملاحظه: آنچه در بالا ذکر شد بخشی از آیات و روایات مورد استفاده و استناد و استشسهاد در بحث میباشد. نفرین شدگان توسط پیامبر آمده که ان شاءاللَّه مورد استفاده قرار گیرد. و با حفظ آنها یا بخشی از آنها در استدلال بر جواز لعن در مباحثه کمک شایانی در افحام طرف مقابل خواهد بود.
* الملعونون فی القرآن (نفرین شدگان در قرآن کریم)
1 - شیطان:
- و انَّ علَیک اللَّعنه الی یومِ الدین . الحجر 35
- و انَّ علیک لَعْنَتی الی یومِ الدین. ص 78
2 - الکافرون:
- انَّ الذّین کفروا و ماتُوا وَ هُم کّار أولئک عَلَیهم لَعنَهُ اللَّهِ و الملئِکهِ و النّاسِ أَجمعینَ . البقره 161
- انّ اللَّهَ لَعَنَ الکفرینَ و أعَدَّ لَهُم سَعیرا ً. الأحزاب 64
3 - المشرکون و المنافقون:
- و یُعذّبَ المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکاتَ الظّانّینَ باللَّهِ ظَنَّ السَّوءِ علیهم دائِرَهُ السَّوءِ و غضب اللَّهُ عَلَیهم و لَعَنَهُم و أعَدَّ لَهُم جَهَنّمَ و سآءَتْ مَصیراً . الفتح 6
- وَعَدَ اللَّهُ المنفقین و المنفقت و الکفار نار جهنّم خلدین فیها، هی حَسْبُهُمْ و لَعَنَهُمْ اللَّهُ و لَهُمْ عذابٌ مقیمٌ . التوبه 68
4 - الظالمون:
- .... أَلا لَعنَهُ اللَّهِ علی الظّالمین . هود 18
- یوم لا ینفع الظالمینَ معذرتُهُم و لهم اللّعنَهُ و لَهُم سُوُء الدّار . غافر 52
5 - المفسدون فی الارض، الذین ینقضون عهد اللَّه، القاطعون لأرحامهم
- والژَذین ینقُضُونَ عَهدَ اللَّهِ من بعد میثقِهِ و یقطعون مآ أمَرَ اللَّه بهِ .ن یوصل و یفسدونَ فی الأرض أولئِکَ لَهُمُ اللَّعنهُ و لَهم سُوءُ الدّارِ . الرعد 25
6 - الکاذبون:
- فَمَن حآجَّکَ فیه ما جاءکَ من العلم فقُل تعالَوْا نَدْعُ أبناءَنا و أبناءَکُمْ و نساءَنا و نساءَکم و أنفُسَنا و انفُسَکم ثمَّ بنتهِلْ فَنَجْعَلَ لَّنَتت اللَّهِ علی الکاذبین . ال عمران 61
- والخمِسَهُ أنَّ لَعنَتَ اللَّهِ عَلَیْه ان کانَ من الکذبین . النور 7
7 - الیهود و أصحاب السبت:
- لعن الَّذین کفروا مِن بنی اسرائیل علی لسان داودَ و عیسی ابن مَرْیَمَ ذلک بما عَصَوا و کانوا یعتدونَ. المائده 78
- یا ایها الّذین أوتُوا الکِسَّبَ ءَامنوا بما نزَّلنا مصدِّقاً لَما معکُم من قبل أن نطمِسَ وُجُوها منزُوَّها علی أدبارِهآ أو نلعَنَهُم کما لَعَنا أصحبَ السَّبتِ و کانَ أمرُ اللَّه مفعولاً . النساء 47
8 - الذَّین یکتمون الحق (کتمان کنندگان حقیقت):
- انَّ الذین یکتمون مآ أَنزلنا مِنَ البیَّنتِ و الهُدی مِن بَعد ما بینَّهُ للنّاس فی الکتاب أولئک یلعنهُمُ اللَّهُ و یلعنُهُمُ اللعنُونَ .
البقره 159
9 - الذین یمون المحصنات (بهتان زنندگان به زنان پاکدامن):
- انَّ الذین یَرمونَ المحصَنتِ الغَفِلتِ المؤمنتِ لعِنُوا فی الدُّنیا و الآخرهِ و لهم عذابٌ عظیمٌ . النور 23
10 - الذین یؤذون اللَّه و رسوله (ص) (آزار دهندگان به پیامبر (ص)):
- اِنَّ الَّذین یُؤذونَ اللَّه و رسولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فی الدُّنیا و الآخرهِ و أَعَدَّ لهم عذاباً مهیناً . الأحزاب 57
11 - الذین یقتلون المؤمنین:
- و مَنْ یقتل مؤمناً متعمِداً فجزآؤهُ جهنَّم خالداً فیها و غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ و لَعَنَهُ و أعَدَّ لَهُ عذاباً عظیماً . النساء 93
12 - اصحاب النار:
- قال ادخُلُوا فی أممٍ قد خَلَتْ مِنْ قبلکم من الجنِّ و الأنسِ فی النّار کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهَ لَعَنت أُختَها ... . الأعراف 38
در قرآن کریم بیش از چهل بار واژه لعن تکرار شده و از زبان خدا و رسول خدا و فرشتگان و مردم به افراد و گروههایی لعن و نفرین نثار شده است ، که ما در اینجا جهت أختصار و بعنوان نمونه به این مقدار مذکور اکتفا نمودیم، تا سند محکم و قاطعی باشد بر جواز لعن در بعضی موارد و برای بعضی اشخاص و گروهها، و پس از ذکر این آیات به ذکر مواردی از لعن و نفرین پیامبر اکرم (ص) به بعضی اشخاص و گروهها میپردازیم، تا معلوم شود که موارد جواز لعن و نفرین هم در قرآن و هم در سنت نسبت به بعضی اشخاص و گروهها زیاد بوده.
* الملعونون علی لسان النبی (ص):
(نفرین شدگان توسط پیامبر اکرم (ص):
1 - مسند زید بن علی من صفحه 255 سطر 4 الی صفحه 255 سطر 7:
حدثنی زید بن علی عن ابیه عن جده عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): انیّ لعنت ثلاثه فلعنهم اللَّه تعالی: الأمام یتجر فی رعیته و ناکح البهیمه و الذکرین ینکح احدهما الآخر.
2 - مسند زید بن علی من صفحه 403 سطر 6 الی صفحه 403 سطر 11:
حدثنی زید بن علی عن ابیه عن جده عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): لعنت سبعه فلعنهم اللَّه تعالی و کُل نبی مجاب الدعوه، الزائد فی کتاب اللَّه و المکذب بقدر اللَّه تعالی لسننی و المتحل من عترتی ما حرم اللَّه و المسلط بالجبروت لیعزما ترذل اللَّه.
3 - کتاب الموطاء جلد 1 من صفحه 238 سطر 2 الی صفحه 238 سطر 4:
حدثنی یحیی عن مالک عن محمد ابن ابی عبدالرحمن، أن عن امه عمره بنت عبدالرحمن، انّه سمعها تقول: لعن رسول اللَّه (ص) المختفی و المختفیه. یعنی نباش القبور. قال ابن عبدالبر. روی عن عائشه مسنداً.
4 - مسند زید بن علی من صفحه 404 سطر 3 الی صفحه 404 سطر 5:
حدثنی زید بن علی عن ابیه عن جده عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): یا علی لعنتک من لعنتی و لعنتی من لعنه اللَّه و من یلعن اللَّه فلن تجد له نصیراً.
5 - مسند زید بن علی من صفحه 443 سطر 18 الی صفحه 444 سطر 2:
اخرجه ابن الجوزی بلفظه عن رضی اللَّه عنه، و أخرجه الدار قطنی بأسناده قال: قال رسول اللَّه من أفتی الناس بغیر علم لعنته السموات و الأرض.
6 - المدونه الکبری جلد 4 من صفحه 427 سطر 4 الی صفحه 427 سطر 7:
قال أشعب و قد قال مجابر بن عبدالله صاحب النبی (ص) ما حرم أکله حرم ثمنه و قال النبی (ص) لعن اللَّه الیهود حرمت علیهم الشحوم فباعوها و أکلوها أثمانها.
7 - کتاب الأم جلد 6 من صفحه 157 سطر 16 الی صفحه 157 سطر 18:
قال الشافعی أخبرنا مالک عن أبی الرجال عن امه عمره بنت عبدالرحمن أنَّ رسول اللَّه (ص) قال:« لَعَنَ اللَّه المختفی و المختفیه».
8 - الأحکام فی الحلال و الحرام جلد 2 من صفحه 37 سطر 4 الی صفحه 37 سطر 6:
و فی ذلک ما بلغنا عن امیر المؤمنین (ع) قال: لَعَنَ رسول اللَّه (ص) الربا و آکله و موکله و بایعه و مشتریه و کاتبه و شاهدیه.
9 - الأحکام فی الحلال و الحرام جلد 2 من صفحه 408 سطر 12 الی صفحه 408 سطر 14:
و بلغنا عن علی (ع) قال: لعن رسول اللَّه (ص) الخمرو عاصرها و معتصرها و بائعها، و مشربها و ساقیها، و شاربها و آکل ثمنها و حاملها و المحموله الیه.
10 - روی الطبری فی تاریخه ج 11 صفحه 357:
انّه رأی رسول اللَّه (ص) أباسفیان مقبلاً علی حمارٌ و معاویه یقود به و یزید یسوق به فقال (ص): لَعَنَ اللَّهُ القائد و الراکب و السائق!
و الیه اشار محمد بن ابی بکر فی کتاب کتبه الی معاویه بقبوله: و أنت اللّعین ابن اللعین. و ذکر هذا الحدیث المیثمی فی مجمعه ج 7 ص 247: - و هکذا لعن رسول اللَّه (ص) المتخلفین عن جیش أسامه بقوله (ص) لعن من تخلف عن جیش أسامه و قد ذکر هذه القصه کثیر من المؤرخین.
فهرست منابع و مآخذ
قرآن کریم - کتاب شبهای پیشاور از شیرازی
نهج الباغه - تتمه المنتهی از محدث قمی
اصول کافی - گفتگو شیعه وسنی
سفینه البحار - المحجه البیضاء از فیض کاشانی
خصانص انسائی
صحیح مسلم و بخاری
مستدرک الصحیحین
مسند احمد بن حنبل
مسند زید بن علی
مکاسب شیخ انصاری
جواهر الکللام
تذکره الفقهاء علامه حلی
کتاب الأم از شافعی
الموطأ ابن مالک
الأحکام فی الحلال و الحرام
صواعق المحرقه از ابن حجر
الفِصَل: ابن حزم
تاریخ طبری
الأمه و السیاسیه ابن قتیبه
احیاء علوم الدین غزالی
جامع السعادت نراقی
آفات زبان از سید محمد امین
سب و لعن از دیدگاه اخلاقی و فقه سیاسی
النصوص و الأدله یا اعتقادات یک مسلمان تألیف خود اینجانب
تفسیر قرآن از علامه طباطبائی
تفسیر امام فخر رازی
تفسیر الدُّر المنثور للسیوحل
منتهی الأدب
نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت از محقق کوکی
مع الخطیب فی حطوطه العریضه
اجوبه مسائل جار اللَّه از شرف الدین
نظریه عداله الصحابه از احمد حسین یعقوب
کتاب السبعه من السلف از سید مرتضی
مراجعه به مراکز فرهنگی و تحقیقاتی و کتابخانههای
زیر جهت تدوین این رساله
1 - مرکز فرهنگی دار الحدیث
2 - معجم الفقهی آیه اللَّه گلپایگانی
3 - مجمع جهانی اهل بیت
4 - مرکز بنیاد معارف اسلامی بعثت
5 - پژوهشکده باقر العلوم سازمان تبلیغات
6 - بانک اطلاعات مستقر در دارالشفاء
7 - کتابخانه آیه اللَّه مرعشی نجفی
8 - کتابخانه دفتر تبلیغات اسلامی
9 - کتابخانه فیضیه
10 - کتابخانه مدرسه مبارکه حجتیه
11 - کتابخانه مدرسه آیه اللَّه گلپایگانی
12 - کتابخانه بنیاد امام مهدی مخصوص مؤلفین و محققین
13 - کتابخانه شخصی بعضی دوستان
با استعانت از خدای متعال و توسل به اهل بیت نگارش این رساله در تاریخ 20 / 9 / 74 مصادف 18 رجب سال 1416 به پایان رسید.
قم مقدس - ایوب حائری
درباره تاریخ لبنان
تاریخ لبنان و نظام طائفی در این کشور: لبنان همان سرزمین کنعانیان هزاره سوم قبل از میلاد است که از طرف یونانیان فینیقی خوانده شده که در تجارت و کشتیرانی شهرت داشتند. در سال 583 ق از میلاد ایرانیها بر فینیقیه مسلط گشتند و در 64 ق م این سرزمین جزء امپراطوری روم گشته و مسیحی گشتند. با گسترش اسلام، لبنان به تصرف خلافت اسلامی درآمد و تا قرن 15 میلادی ادامه یافت و بعد جزء حکومت عثمانی درآمد و در هنگام زوال این امپراطوری و برای اینکه امتیازاتی به دول غربی بدهد در جهت حمایت از اقلیتهای مذهبی درآمد. در سال 1842 یک نظام حکومتی جدید ایجاد و لبنان را به دو فرمانداری دروزی و مسیحی مارونی تقسیم کرد. در سال 1860 و 1861 جنگ و درگیری بین دروزی و مارونی صورت گرفت و در سال 1923 لبنان و سوریه تحت قیومیت فرانسه درآمد و در سال 1939 فرماندار عالی لبنان مجلس نمایندگان را تعطیل کرد و در 1940 لبنان تحت قیومیت دولت پیشین اما دست نشانده نازیها درآمد و در 1941 نیروهای فرانسه و انگلیس لبنان را اشغال کردند و در 1943 فرانسه استقلال لبنان را به رسمیت شناخت و در سال 1943 میثاق ملّی بوجود آمد که همان توافقی بود که میان بشاره خوری رئیس جمهور و ریاض الصلح نخست وزیر و این میثاق خواستار لغو و حذف فرقه گرایی و یا نظام طائفی بود.
تاریخ لبنان پس از استقلال: همانطور که در قبل آمد در 22 فوریه 1943 فرانسه استقلال لبنان را به رسمیت شناخت و در 1952 بدنبال استعفای بشاره خوری «کمیل شمعون» به ریاست جمهوری انتخاب گردید که روش او همچون روش بشاره تسلط هرچه بیشتر مارونیها بر ارکان دولتی اعم از سیاسی و اقتصادی بود و همچنین روابط محکمی با آمریکا داشت تا در جهت رویارویی با جریانات طرفدار جمال عبدالناصر از قدرت و تحرک بیشتری برخوردار باشد. در سال 1958 ژنرال فرادشهاب فرمانده ارتش بکار آمد و برنامه او نزدیکی لبنان به جهان عرب و مشارکت مسلمین در امور کشور و پایان دادن به فساد اداری اعلام شد. در سال 64 با ریاست جمهوری شارل علو و در پی آن توافق قاهره صورت گرفت که ارتش آزادیبخش ساف اجازه یافت تا با رعایت شروط معینی اقدام به اعمال نظامی مسلح در لبنان بزند. که این اقدام باعث مخالفت مسیحیان شد. در 1970 دوران سلیمان فرنجیه که خصوصیات او پایبندی متعصبانه به امتیازات مارونیها و قانون اساسی 1943 و مخالفت جدی با حضور فلسطینیان در لبنان بود. در این زمان عملیات فلسطینیها بر علیه اسرائیلیها از مرزهای جنوبی لبنان آغاز شد و در اثر افزایش این فعالیتها ترس مارونیها را برانگیخت و بر اینکه احتمال توافق بین فلسطینیها و مسلمانان را برهم زنند اقدام به تشکیل ارتش ارتشهای شبه نظامی نموده و در این راستا حزب کتائب و حزب وطن پرستان این موضوع را با شدت بیشتری دنبال کردند.
اولین برخورد حزب کتائب با فلسطینیها در 30 / 7 / 1974 بود و در 13 / آوریل / 75 حزب کتائب سرنشینان اتوبوس حامل فلسطینیها را به آتش کشیدند. و در اندک زمانی همین حزب در عین الرّمانه در جنوب بیروت با گذاشتن کیسههای شن و سنگربندی آن منطقه را به خطرناکترین جبهه درگیری میان مسلمانان و مسیحیان در آوردند. و این جنگ قدرت سیاسی را به دو گروه تقسیم کرد. رئیس جمهور با کلیه رهبران مسیحی و مارونیها از یک طرف و
نخست وزیر و رهبران مسلمان و احزاب چپ و فلسطینیها از طرف دیگر این بحران کماکان ادامه داشت و توازن قوای نظامی به نفع چپ گرا و فلسطینیها بود که بر 75% اراضی مسیحیان کنترل داشتند که در ژوئن 1976 نیروهای روسیه به نفع نیروهای مسیحی وارد صحنه شدند و موجب حفظ توازن قوا شدند. در سال 1976 الیاس سرکیس بعنان رئیس جمهور سوگند یاد کرد. در کنفرانس سران عرب در اکتبر 76 مقرر گردید آتش بس در تمامی جبههها رعایت شده و نیروهای بازدارنده عرب در لبنان مستقر شوند که با استقرار این نیروها، محوریت سیاسی ساف به سوریه منتقل شد و الیاس سرکیس بصورت یک قدرت سیاسی مطلق درآمد. وضعیت اندکی آرام بود که کمال حنبلاط در جاده جبل ترور شد و مجدداً آتش جنگ فرقهای شعلهور شد و در همین زمان سادات به کمپ دیوید ضربه جبران ناپذیری به جهان عرب وارد ساخت و روابط مصر و سوریه قطع شد و در ضمن لبنان به سوریه و ساف نزدیکتر شد. از سوی دیگر اتفاقی افتاد که در محاسبات سیاسی در نظر گرفته نشده بود و آن اقدام نظامی اسرائیل در 14 / مارس / 78 و اشغال نواحی جنوب لبنان به بهانه بالا گرفتن عملیات گروههای فلسطینی بود که تا عمق 10 کیلومتری رودخانه لیطانی نفوذ کرد. در آوریل 79 سرگرد سعد حداد افسر شورشی مقداری از منطقه جنوب را بعنوان لبنان آزاد مستقل اعلام کرد و از حمایت اسرائیل برخوردار شد. در ژوئن 82 عظیمترین حمله نظامی اسرائیل به لبنان صورت گرفت که بیروت در آستانه سقوط قرار گرفت و این در حالی بود که نیروهای مسیحی بگرمی از اسرائیلیها استقبال کردند. در همین زمان و با پایان یافتن ریاست جمهوری الیاس سرکیس، با فشار آمریکا و زیر اشغال اسرائیل نمایندگان مجلس، بشیر جمیل فرمانده شبه نظامی فالانژ حزب کتائب و از هم پیمانان درجه اول اسرائیل را به ریاست جمهوری انتخاب کردند.
بعد از این انتخاب عرفات و ساف با یک طرح امریکایی در اوت 82 از بیروت خارج شدند و در همین احوال و در جریان شادکامی مارونیها در 14 / سپتامبر / 82 یعنی 8 روز قبل از شروع کار بشیر جمیل در انفجار بمب حزب کتائب در اشرفیه بیروت کشته شد. و اسرائیل که نمیتوانست از دست دادن هم پیمان خود را تحمل کند با تانکهای خود وارد بیروت شد و دومین پایتخت عربی پس از قدس را به اشغال صهیونیست درآمد و جنایات صبراو شاتیلا در این زمان بود و در 22 / سپتامبر/ 82 مجلس امین حمیل برادر بشیر را بعنوان رئیس جمهور برگزید. اولین عملیات مقاومت اسلامی در همین زمان صورت گرفت که از مهمترین آن عملیات استشهادی شهید احمد قیصر در حمله به مقر مسئول نظامی آمریکا در شهر صمد بود از این سال تا سال 88 حوادثی در صحنه لبنان اتفاق افتاد که علاوه بر درگیری نیروهای مختلف سیاسی، ترور نخست وزیر رشید کرامی بود. در سال 88 بین حزباللَّه و جنبش اصل درگیری بوجود آمد که با وساطت ایران پس از چند ماه خاتمه یافت.
در سال 89 بود که «پیمان طائف» جهت «میثاق ملی» در عربستان بوجود آمد. و در 5 / نوامبر / 89 پس از 409 روز خالی بودن پست ریاست جمهوری نمایندگان مجلس (رنه معوض) را به عنوان رئیس جمهور برگزیدند که در 22 / فوریه / 89 بر اثر انفجار بمب کشته شد که در همان سال هراوی انتخاب شد. پیمان طائف در واقع ثمره هماهنگی سیاسی بین سوریه و امریکا شمرده شد. و در 19 / دسامبر / 90 کابینه آشتی ملی به ریاست عمر کرامی تشکیل شد اما براثر تظاهرات مردمی و مشکلات اقتصادی استعفا داد و در نتیجه آقای «رفیق بهاء الدین حریری» از سرمایه داران بزرگ لبنان که دارای روابط خوبی با دربار سعودی و آمریکا بود و میباشد در جهت پیشبرد اهداف خاص منطقهای به ریاست حکومت رسید که تاکنون ایشان در همین سمت باقی است.
قانون اساسی لبنان: قانون اساسی لبنان در 1926 براساس قانون اساسی جمهوری سوم فرانسه وضع شد. قانون مذکور برای لبنان یک رئیس جمهور و قوه مقننهای مرکب از دو مجلس یکی سنا با 16 نماینده انتصابی و دیگری مجلس نمایندگان با 22 نماینده انتخابی در نظر گرفته بود که قانون اساسی لبنان از سال 1926 تا 1990 دستخوش تحولات و اصلاحاتی قرار گرفت و در پیمان طائف بود که لغو طائفهگری سیاسی صورت گرفت و مجلس نمایندگان از 50 % مسیحی و 50 % مسلمان تشکیل میشد. و پست ریاست جمهوری بدست مسیحیان مارونی و نخست وزیری بدست مسلمانان سنی و ریاست مجلس بعهده مسلمانان شیعی است.
جمعیت لبنان: طبق سرشماری که در سال 1994 صورت گرفته جمعیت لبنان به طور تقریبی 3 میلیون و پانصد و بیست هزار نفر میباشد که حدود 10 میلیون لبنانی در کشورهای خارجی هستند طبق بررسیهای انجام شده 65 % تا 70 % مسلمان و 30 تا 35 % مسیحیان و سایر فرقهها هستند. زبان و خط رسمی این کشور عربی است و زبان فرانسه بعنوان زبان دوم این کشور محسوب میشود.
فرقههای مذهبی رسمی در لبنان: تا به حال 18 فرقه مذهبی در لبنان به رسمیت شناخته شده که 13 فرقه مسیحی و 5 فرقه مسلمان هستند: طوایف مسلمان عبارتند از شیعه، سنی، دروز، علوی و اسماعیلی و طوائف مسیحی شامل مارونیها، ارتدکس، کاتولیکها، ارامنه ارتدکس، ارامنه کاتولیک، پروتستان، سریانیهای ارتدکس، سریانیهای کاتولیک، لاتینها، کلدانیها و فستوریها و غیره میباشند.
احزاب لبنان: اکثر احزاب این کشور براساس قانون صادره در سال 1909 تأسیس شدهاند این قانون که در زمان عثمانیها تصویب شد بنام قانون جمعیتها موسوم است، بسیار ناقص بوده و شرایط خاصی را برای تشکیل احزاب از لحاظ کیفیت و تعداد اعضاء در نظر نگرفته و لذا احزاب زیادی در لبنان پدید آمدهاند که این احزاب برای خود رئیس و دبیر کل و معاونین و کمیتههای مختلف سیاسی و اجرائی و تبلیغی دارای عناصر اطلاعاتی، امنیتی و عناصر مسلح و دفاتر فرعی و ... در نقاط مختلف کشور بودند احکام را خود صادر و اجراء میکردند و دارای علائم ویژه و نشسریات دورهای و ایستگاههای رادیویی و حتی تلویزیونی بودند نکته جالب که این احزاب خود به انشعاباتی تقسیم میشوند که شاید رقمی حدود 60 % احزاب را همین انشعابات تشکیل میدهند.
نظام آموزشی: نظام آموزشی در لبنان جنبه طائفی و مذهبی داشته و دولت دخالت زیادی در تأسیس و اداره مدارس نداشته و نظام آموزشی بدلیل طائفی بودن از دیرباز ملّی بوده گرچه دولت نیز مدارسی را ساخته و اداره میکند. میزان سواد در این کشور بیش از 80 % است. تعداد مدارس این کشور حدود 3000 مدرسه است و 18 مرکز دانشگاهی و مؤسسه آموزش عالی است و از مهمترین دانشگاههای این کشور دانشگاه لبنان، دانشگاه قدیس یوسف، دانشگاه روح القدس، دانشگاه عربی بیروت، دانشگاه آمریکایی بیروت، انستیتو عالی حکمت و آموزش عالی، انستیتو فلسفه قدیس لوبس، دانشگاه خاورمیانه و دانشکده مدیریت اسلامی میباشد.
مطبوعات در لبنان: لبنان را بحق باید کشور مطبوعات و مرکز انتشارات و تبلیغات خاورمیانه و شمال آفریقا دانست، آمار نشان میدهد که از 2714 نشریه صادره اعم از جرائد و مجلات در 15 کشور عربی تعداد 1358 نشریه در لبنان چاپ و منتشر میشود. این مقام و مرکزیت لبنان در زمینه مطبوعات را میتوان ناشی از عوامل متعددی از جمله موارد زیر دانست:
1 - بالا بودن سطح فرهنگ و آموزش در لبنان که موجب شده است تعداد زیادی نویسنده برجسته و روزنامه نگار حرفهای بهترین جرائد و مجلات را منتشر کنند. 2 - وجود امکانات خوب و مجهز چاپ و نشر کتاب و مجلات. 3 - وجود شرکتهای انتشاراتی و توزیع که مهارت فوق العادهای در امر توزیع در تمامی کشورهای عربی دارند.
رادیو تلویزیون لبنان: لبنان تا چندی پیش که قانون جدید رادیو تلویزیون را اعلام و براساس آن فقط به تعداد معدودی از رادیو تلویزیون اجازه فعالیت داد دارای بیش از 50 کانال تلویزیونی و حدود 200 کانال رادیویی برروی موج FM بود از جمله کانالهای تلویزیونی لبنان میتوان الیسار - المستقبل - الشرق الاوسط - اسلام اهرن - LBC - NTV - MTV الشرق - کیکیلا - النار «حزب اللَّه» تلویزیون رسمی لبنان - MBC لندن - البقاع نام برد.
مؤسسات انتشاراتی: اینگونه مؤسسات از حیث وسعت، تنوع و پیشرفته بودن از سایر کشورها متمایز است و دارای بیش از 200 بنگاه انتشاراتی است چون دارالادب - دارالعلم - چاپ شرق - دارالکاشف - دارالسفیر.
خبرگزاریهای خارجی: خبرگزاریهای داخلی لبنان خبرگزاریهای ملی نام دارند و تعداد زیادی دفاتر خارجی در لبنان مشغول فعالیت است چون خبرگزاریهای جمهوری اسلامی ایران - خبرگزاری آسوشیتدپرس - خبرگزاری فرانسوی AFP - خبرگزاری ایتالیایی PNSA - خبرگزاری آلمان - روسیه - ژاپن - مصر و آمریکا.
1) احیاء علوم الدین ج 3 ص 122
2) عبدالرحیم صفی پور، منتهی الأدب و نیز رجوع شود به لسان العرب
3) عبدالرحیم صفی پور، منتهی الأدب و نیز رجوع شود به لسان العرب
4) عبدالرحیم صفی پور، منتهی الأدب و نیز رجوع شود به لسان العرب
5) احیاء علوم الدین ج 3 ص 122 و ص 123
6) جامع السعادت ج 2 ص 282
7) الانعام آیه 108
8) صحیح بخاری ج 1 ص 19
9) سفینهالبحار ج 1 ص 562
10) مسند احمد بن حنبل ج 3 ص 126
11) جواهر الکلام ج 41 ص 432
12) تذکره الفقها علامه حلی ج 1 ص 456
13) جواهر الکلام ج 41 ص 432
14) مکاسب محرمه ج 1 ص 32
15) جواهر الکلام ج 22 ص 60
16) نهایه ابن اثیر ج 2 ص 330
17) تفسیر کبیر ج 13 ص 140
18) اصول کافی ج 2 ص 36
19) مستدرک الصحیحین ج 3 ص 153 و خصائص انسانی ص 36 و الأمامه و السیاسیه از ابن قتیبه ج 1 ص 12
20) مستدرک الصحیحین ج 3 ص 153 و خصائص انسانی ص 36 و الأمامه و السیاسیه از ابن قتیبه ج 1 ص 12 و اینجانب اکثر این موارد را مستدل در کتاب خود بنام النصوص و الأدله آوردم
پاسخ اجمالی
از اموری که شیعه از قدیم و در حال حاضر به آن متهم بوده (همانطور که دشمنان شیعه ادعا می کنند) این است که شیعه کینه خود از صحابه را مخفی می کند. اما این، تهمت ناروائی بیش نیست. زیرا شیعه به صحابه به عنوان حاملان شریعت و گسترش دهندگان آن نگاه می کند، قرآن می فرماید: « محمّد (ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مىبینى...». ائمه (ع) نیز صحابه را مورد مدح و ثنا قرار داده اند، حضرت علی (ع) می فرماید: "من اصحاب حضرت محمد (ص) را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی دانم، آنها صبح می کردند در حالی که موهای ژولیده و چهره های غبار آلود داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می گذراندند." امام سجاد (ع) نیز برای آنان بسیار دعا می کرد.
به طور خلاصه اعتقاد مکتب اهل بیت (ع) این است که وضعیت صحابه از نظر عدالت مانند دیگران است. در میان آن ها عادل و غیر عادل وجود داشته است. چنین نیست که هر کس چند صباحی همراه نبی گرامی اسلام (ص) بوده برای همیشه عادل باشد!. اصولاً این همراهی، تا زمانی که سیره ی رسول اکرم (ص) در مواضع و رفتار آن ها مجسم نشود نقشی در عدالت آنها ندارد. پس معیار همان سیره و رفتار عملی است، هر کس که رفتار و سلوکش مطابق با معیارهای اسلامی باشد عادل و آن کس که مخالف آن باشد غیر عادل است. این نظر مطابق با قرآن و سنت نبوی (ص) و موافق با حقائق تاریخی است به طوری که شواهد تاریخی که در جواب تفصیلی ذکر کرده ایم آن را تاکید می کند.
پاسخ تفصیلی
از اموری که شیعه از قدیم و در حال حاضر به آن متهم بوده (همانطور که دشمنان ادعا می کنند) این است که شیعه بغض و کینه ی خود از صحابه را مخفی می کند. وقتی این تهمت را واقع بینانه و به دور از هر گونه تعصب بررسی کنیم آن را بسیار دور از حقیقت می یابیم. زیرا شیعه برای پیامبر اعظم (ص) و اصحاب گرامی ایشان احترام کامل قائل است. چگونه می توان نسبت به صحابه کینه داشت در حالی که آنان حاملان رسالت و نور خداوند برای بشریت هستند؟ همانان که تکیه گاه و مدافع رسول اکرم (ص) و مجاهدان در پیشگاه او بودند.! چگونه می توان از آنان بغض داشت حال آنکه خداوند ایشان را مدح کرده و درباره ی آنان می فرماید: « محمّد (ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مىبینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند نشانه ی آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است، این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتى که جوانههاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وامىدارد این براى آن است که کافران را به خشم آورد (ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است. »[1]
آنان کسانی بودند که خدا و رسولش را یاری کرده و دین او را احیاء و پایه های دولت اسلام برافراشته و جاهلیت را از بین بردند.[2]
امام و رهبر بزرگوار شیعیان،حضرت علی (ع) در باره اصحاب پیامبر (ص) می فرماید: «من اصحاب محمد (ص) را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی دانم، آنها صبح می کردند در حالی که موهای ژولیده و چهره های غبار آلود داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می گذراندند، و پیشانی و گونه های خود را در پیشگاه خدا بر خاک می ساییدند، با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روی آتش ایستاده اند. پیشانی آنها در اثر سجده های طولانی پینه بسته بود (چون پینه زانوهای بزها) هر گاه نام خدا برده می شد چنان می گریستند که گریبان های آنان تر می شد و چون درخت در روز تند باد مىلرزیدند، از کیفرى که از آن بیم داشتند، یا براى پاداشى که به آن امیدوار بودند.[3].
همچنین می فرماید: «کجا هستند برادران من که بر راه حق رفتند، و با حق در گذشتند؟ کجاست عمار؟ و کجاست پسر تیهان؟ و کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند برادران همانند آنان که با هم پیمان جانبازی بستند و سرهایشان در راه خدا از بدن جدا و برای ستمگران فرستاده شد؟ [نوف (راوی خطبه) می گوید: سپس حضرت دست به ریش مبارک گرفت و زمانی طولانی گریست و فرمود]: دریغا! از برادرانم که قرآن را خواندند، و بر اساس آن قضاوت کردند، در واجبات الهی اندیشه کرده و آن ها را بر پا داشتند، سنت های الهی را زنده و بدعت ها را نابود کردند، دعوت جهاد را پذیرفته و به رهبر خود اطمینان داشته و از او پیروی کردند.[4]»
امام سجاد (ع) نیز در صحیفه ی سجادیه برای اصحاب پیامبر (ص) دعا می کند و می فرماید: بار خدایا بر همه پیروان و تصدیق کنندگان پیغمبران در همه زمانها ،( از زمان آدم ابوالبشر تا حضرت محمد (ص) در هر روزگار و زمانی که پیغمبری فرستادی و برای اهل آن دلیل و راهنمایی گماشتی تا پیشوایان هدایت و رستگاری باشند) ، و بر همه کسانی را که در هنگام سختی رسولانت (آن زمانی که دشمنان آنان را تکذیب کرده و با ایشان معارضه می کردند)، به صورت پنهانی (در دل) به ایشان ایمان آوردند و علاقمند شدند، سلام و درود بفرست و آنان را با آمرزش و خوشنودی خویش یاد فرما ! بار خدایا اصحاب و یاران محمد (ص) و بخصوص آنانکه حق مصاحبت و همراه بودن ( با آن حضرت ) را نیکو ادا کردند و در راه یاری او سختی هایی را تحمل کردند و در جنگ ها، شجاعت و دلاوری برجسته ای آشکار ساختند و او را یاری کردند و در ایمان آوردن به او، شتافته و در لبیک به دعوتش، پیشی گرفتند و آن هنگام که (پیامبر) برهان رسالتهای خود را به گوششان رساند دعوت او را پذیرفتند و در راه آشکار ساختن دعوت او (به راه حق) زن و فرزندان خود را رها نمودند، و در راستای تحکیم پایه های پیامبری او با پدران و فرزندان (خودشان) جنگیدند و با کمک آن حضرت پیروز گردیدند و آنانکه محبت و دوستی آن بزرگوار را به عنوان تجارت بدون خسران و کسادی، در دل داشتند. و آنانکه چون به آن حضرت گرویدند قبیله ها و فامیل ها شان آنان را طرد کرده و از آنان دوری گزیدند، و آنان را ( به جرم نزدیک شدن به پیامبر) بیگانه پنداشتند.! پس خدایا آنچه را که برای تو و در راه تو از دست داده اند برای ایشان جبران کن، و به پاس آنکه مردم را بر (دین) تو گرد آورده اند، و همراه با پیغمبرت از دعوت کنندگان به سوی تو بوده اند و در راه تو از شهر و وطن و خویشاوندان دوری گزیده و از زندگی راحت و آسوده خویش به تنگی و سختی رو آوردند، ایشان را از خوشنودی خود خوشنود ساز، و نیز جزاء و پاداش ده آن گروه از ستمدیدگان را که در راه نصرت دین خود بر شمارشان افزودهاى! بار خدایا، تابعان اصحاب محمد را بهترین پاداش ارزانى دار، آنان که به نیکى در پى اصحاب رفتند و مىگویند «پروردگار ا، ما را و برادران ما را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز.»[5]
همچنین فقهای شیعه برای صحابه منزلت و شأن خاصی قائل بوده اند. شهید صدر (ره) می گوید: صحابه جلو داران مؤمن و روشن کننده و بهترین و صالح ترین بذر برای رشد امت اسلامی بودند. تا آنجا که تاریخ انسانیت نسلی با عقیده تر، برتر، نخبه تر و پاک تر از یارانی که پیامبر تربیت کرده بود را به یاد نمی آورد.[6]
بله ما با اهل سنت اختلافی داریم چرا که ما صحابه ی پیامبر و کسانی که با او زندگی کرده اند را با الهام از آیات قرآن به چند دسته تقسیم می کنیم:
1- گروه پیشگامان: (پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزى بزرگ!).[7]
2- بیعت کنندگاه زیر درخت: (خداوند از مؤمنان- هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضى و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود مىدانست از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى بعنوان پاداش نصیب آنها فرمود).[8]
3- انفاق کنندگان و مجاهدان قبل از فتح: (کسانى که قبل از پیروزى انفاق کردند و جنگیدند (با کسانى که پس از پیروزى انفاق کردند) یکسان نیستند آنها بلندمقام تر از کسانى هستند که بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد کردند و خداوند به هر دو وعده نیک داده و خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است).[9]
در مقابل این نمونه های عالی و شخصیت های جالب، قرآن کریم گروه های دیگری را ذکر می کند که با این نمونه ها تفاوت فاحش دارند مانند:
1-منافقین.[10]
2-منافقینی که پنهان بودند و پیامبر (ص) آنان را نمی شناخت.[11]
3-انسانهای ضعیف الایمان و مریض القلب.[12]
4-افرادى (سست و ضعیف) که به سخنان اهل فتنه کاملًا گوش فرامىدهند و ....[13]
5-آنان که عمل صالح و فعل قبیح هر دو را بجای آوردند.[14]
6-کسانی که مشرف بر ارتداد هستند.[15]
7-فاسقانی که قولشان عمل شان را تایید نمی کند.[16]
8-کسانی که ایمان وارد قلوبشان نشده است.[17] و صفات مذموم دیگری که برای بعضی از آنها ذکر شده است.
علاوه؛ در میان صحابه کسانی بودند که قصد ترور شخص رسول الله (ص) را در لیله ی (شب) عقبه داشتند. [18]
پس می توان نظر شیعه را در مورد صحابه این گونه خلاصه کرد که:
در مکتب اهل بیت (ع) صحابه مانند دیگران هستند یعنی در میان آنان عادل و غیر عادل وجود دارد.
اینطور نیست که همه کسانی که از صحابه اند عادل باشند، تا زمانی که سیره و رفتار پیامبر (ص) در سلوک و رفتار شخص تبلور نیافته باشد، صحابی بودن نقشی در عدالت او ندارد.
پس معیار، رفتار و سلوک عملی است. هر کس که سیره اش مطابق با ملاک های اسلامی باشد عادل است و غیر از آن غیر عادل است. همانطور که گفتیم این نظر مطابق با قرآن مجید و سنت نبوی (ص) است.
چگونه و با چه منطقی می توان بین صحابی بزرگوار، مالک بن نویره و بین کسی که او را ظالمانه به قتل رسانید و در همان شب با همسر او همبستر شد! تساوی قائل شد و گفت هر دو صحابی اند؟!
هرگز صحیح نیست که از شارب الخمری مانند ولید بن عقبه فقط به دلیل صحابی بودنش جانبداری کنیم یا از انسانی دفاع کنیم که حکومت اسلامی را همانند یک قدرت جبار و دیکتاتوری قرار داده و صالحین امت را کشته و با امام و خلیفه ی شرعی (علی بن ابی طالب) به جنگ پرداخته است؟
آیا صحیح است عمار یاسر و رئیس گروه سرکشان را به دلیل آنکه هر دو صحابی اند مساوی بدانیم آنهم در وقتی که پیامبر (ص) فرمود: «عمار را گروه ظالم و سرکش می کشند»؟!
آیا هیچ عاقلی چنین عمل می کند؟ بر فرض که چنین کنیم آیا از اسلام در این صورت جز دینی که سعی در توجیه اعمال زورمندان و ظالمان، به بهانه ی صحابی بودن دارد، می ماند؟!
در حقیقت اسلام عزیز تر و گرامی تر از آن است که آن را با جرائم مجرمین و منحرفین در هر زمان و مکانی که زندگی کنند خلط کنیم.!این اعتقاد ما است و با کسی هم تعارف نداریم، چرا که حق سزاوارتر است که بیان و تبعیت شود.
از برادران اهل سنت می پرسیم آیا شما بین خلیفه ی سوم، عثمان، و قاتلین او قائل به تساوی هستید؟
اگر آنان مساوی هستند پس چرا این همه بر علی (ع) هجوم شده و به بهانه ی خونخواهی عثمان آتش جنگهای جمل و صفین علیه آن حضرت روشن شد؟ و اگر این دو دسته مساوی نیستند و معارضین با او و معاونین در قتلش – تا چه برسد به قاتلین او – انسانهای خارج از قانون و شرع شمرده می شوند، این که همان عدم عدالت صحابه است.! پس چرا تهاجم به شیعه می شود در حالی که نظر آنان همانند نظر دیگران است؟!
بنا بر این از نظر شیعه معیار عدالت، تمسک به سیره ی پیامبر اعظم (ص) و التزام به سنت ایشان در حیات و بعداز رحلت آن حضرت می باشد. هر کس که در این راه باشد به او احترام گذاشته، و از روش او پیروی کرده و برای او طلب رحمت کرده و خواستار علو درجاتش هستیم. اما کسانی را که در این مسیر نباشند عادل نمی دانیم. به طور مثال دو تن از صحابه به همراه یکی از همسران پیامبر (ص) لشکر آماده کرده و در بصره مقابل خلیفه ی شرعی پیامبر (ص) علی بن ابی طالب (ع) در جنگ جمل به صف ایستادند و جنگی را شروع کردند که هزاران نفر از مسلمین کشته شدند حال می پرسیم آیا خروج و ریختن این خونها جایز است؟
یا شخص دیگری که متصف به صحابی رسول الله (ص) است در جنگی بنام جنگ صفین خروج کرد، جنگی که تر و خشک را با هم سوزاند. ما می گوئیم این عمل مخالف شرع و تجاوز بر امام و خلیفه شرعی است.این گونه اعمال با توجیه صحابی بودن اشخاص قابل قبول نیست. این همان نقطه اختلاف اساسی بین نظریه شیعه و دیگران است.
مسلم است که اینجا بحث سب و دشنام و چیزهایی از این قبیل نیست.
[1] فتح، 2،ترجمه مکارم .
[2] عدالت صحابی، ص 14، مجمع جهانی اهل بیت (ع).
[3] نهج البلاغه، ص 144، خطبه 97.
[4] نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص 164، خطبه 182.
[5] صحیفه سجادیه، ص 42، دعاء حضرت بر پیروان پیامبران.
[6] مجموعه کامله، شماره 11، بحث درباره ی ولایت ص 48.
[7] توبه، 100.
[8] فتح، 28.
[9] حدید، 1.
[10] منافقون، 10.
[11] توبه، 101.
[12] احزاب، 11.
[13] توبه، 45 – 47.
[14] توبه، 102.
[15] آل عمران، 154.
[16] حجرات، 6؛ سجده 18.
[17] حجرات، 14.
[18] نک: فصول المهمة، عبدالحسین شرف الدین، ص 189.